< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

98/01/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقل سخنی از اثولوژیا و ابن عربی

و قال في الميمر العاشر: إن لهذه الأرض حياة ما و كلمة فعالة و الدليل على ذلك صورها المختلفة فإنها تنمو و تُنبت الكلأ و الجبال و المعادن فإنها نبات أرضي و إنما يكون هذه[1] فيها لأجل الكلمة ذات النفس التي فيها فإنها هي التي تفعل فيها و تصور في داخل الأرض هذه الصور و هذه الكلمة هي صورة الأرض التي تنفعل في باطنها كما تفعل الطبيعة[2] في باطن الشجرة فالكلمة الفاعلة في باطن الأرض الشبيهة بطبيعة الشجرة هي ذات نفس[3] لأنها لا يمكن أن تكون ميتة و تفعل هذه الأفاعيل العجيبة العظيمة في الأرض-

(وجود عقلی زمین) فإن كانت هذه الأرض التي هي صنم حية فبالحري أن تكون تلك الأرض العقلية حية أيضا و أن تكون هي الأرض الأولى و تكون هذه أرضا ثانية لتلك شبيهة بها انتهى كلامه.

و قال الشيخ محيي الدين ابن عربي: في الباب السابع عشر و ثلاثمائة من كتابه المسمى بالفتوحات المكية اعلم؛ أن الحياة في جميع الإنسان حياتان؛

    1. حياة عرضية عن سبب و هي الحياة التي نسبناها إلى الأرواح

    2. و حياة أخرى ذاتية للأجسام كلها كحياة الأرواح‌ للأرواح

غير أن حياة الأرواح تظهر لها في الأجسام بانتشار ضوئها فيها و ظهور قواها و حياة الأجسام الذاتية ليست كذلك إذ ما خلقت مدبَّرة[4] فبحياتها الذاتية تسبح ربها دائما لأنها صفة ذاتية سواء كانت الأرواح فيها أو لا و ما يعطيها أرواحها فيها إلا هيئة أخرى عرضية في التسبيح بوجودها و إذا فارقها الروح فارقها ذلك الذكر الخاص فيُدرك المكاشف الحياة التي في الأجسام كلها

و إذا اتفق على أيِّ جسم كان أمر يخرجه عن نظامه مثل كسر آنية أو كسر حجر أو قطع شجر فهو مثل قطع يد إنسان أو رجله تزول عنه حياة الروح المدبرة له و يبقى عليه حياته الذاتية له فإنه لكل صورة في هذا العالم روح مدبرة و حياة ذاتية، تزول الروح بزوال تلك الصورة كالقتل و تزول الصورة بزوال ذلك الروح الصورة كالميت الذي مات على فراشه و لم يغرب عنقه و الحياة الذاتية الذي لكل جوهر غير زائلة انتهى كلامه.

 

قبل از بیان سخن فلوطین، 2 مطلب را از مباحث نفس یاد آوری می کنیم؛

مطلب نخست: یکی برهانی در ابتداری جلد 8 اسفار عقلی که؛

برهان: برخی از اجسام مانند نبات و حیوان و انسان افعال و آثار مختلفی از آن ها صادر می شود؛

     از نبات فعل تغذیه و تنمیه و تولید صادر می شود

     از حیوان احساس و حرکت ارادی

     و در انسان تعقل و ادارک کلیات هم افزوده می شود

منشأه این آثار و افعال مختلف چیست؟

چند احتمال وجود دارد:

    1. هیولی: این احتمال درست نیست زیرا هیولی در همه اجسام مشترک است و لذا آثار خاصه به هیولی مستند نمی باشد و الا باید همه اجسام این آثار و افعال را داشته باشند

    2. منشأه صورت جسمیه باشد: این هم نمی شود زیرا مشترک بین همه اجسام است

    3. طبیعت و صورت نوعیه: نبات یا حیوان و انسان مانند جماد و بقیه اجسام طبیعتی که صورت نوعیه است را دارا باشد نه این که نفس باشد صورت نوعیه نه به عنوان نفس این هم نمی تواند منشأه آثار و افعال خاص باشد زیرا فعل طبیعت علی وتیرة واحدة بوده و فعلش بر یک منوال است مثل سنگ که فقط فعل حرکت از بالا به پایین دارد و همیشه همان از سنگ صادر می شود پس طبیعت نمی تواند مبدأ آثار مختلف باشد

    4. نفس: این احتمال درست است یعنی چیزی در نبات و حیوان و انسان است که از مرتبه نبات به بالا به آن نفس می گویند و همان مبدأ برای آثار و افعال خاص می باشد

مطلب دوم: حکیم سبزواری در مباحث علت و معلول در شرح منظومه بعد از بیان اقسام 8 گانه فاعل می گوید:

    1. فاعل بالطبع: علم به فعل خود ندارد و فعلش موافق با آن است مانند سنگی که از بالا به پایین سقوط می کند زیرا طبیعت ثقیلان به مرکز زمین میل دارند تا زمانی که قاسری بر خلاف طبعشان بوجود نیاید مثل فواره که آب را به بالا پرتاب می کند

    2. فاعل بالقسر: که علم به فعل خود ندارد و برخلاف طبیعت خود عمل می کند

    3. فاعل بالقصد و الاراده:

    4. فاعل بالرضا:

    5. فاعل بالتسخیر

    6. فاعل بالتجلی

    7. و...

بعد حکیم سبزورای این بیت را می آورد:

طبعٌ ارادةٌ اذا ما سُخّرا    للغیر فلفاعل تاسخیراً یُری

 

اگر فاعل بالطبع مانند سنگ و فاعل بالقصد و الاراده مانند انسان اگر مسخر غیر خودشان قرار بگیرند به آن فاعل بالتسخیر یا فاعل مُسخر می گویند که این فاعل بالجبر نیست و مجبور نمی باشد مثل درخت که ریشه هایش به طرف پایین است ولی شاخه هایش به سوی بالا حرکت می کند اگرچه که طبیعت شاخه از ثقیلان است و باید مثل ریشه ها به طرف پایین برود البته گاه ریشه هم به اطراف حرکت می کند یا گاهی از خاک بیرون می زند هر چند به اقتضای طبعتش که از ثقیلان است باید به سوی پایین حرکت کند اما بنا بر این که طبیعت نبات مسخر نفس نبات و درخت قرار گرفته است و نفس نباتی است که شاخه ها را به هر طرفی حرکت می دهد

عبارت دوم اثولوژیا: فلوطین در میمر 10 اثولوژیا دلیل وجود صورت مثالی برای خاک را بیان می کند و ملاصدرا آن سخن را به عنوان شاهد بر این مطلب می آورد که موجودات طبیعی یک صورت مثالی در آغاز دارند ، وی دلیل این را که ارض و خاک که از صور مثالی است به چه دلیل صورت مثالی دارد؟ دلیلش افعال مختلفی است که در درون زمین پیدا می شود آن افعال گوناگونی که شگفت و عجیب می باشند مثلا گیاه رویانیدن زمین یا کوه های در زمین و معادن در آن.

فاعل این افعال عجیب کیست؟

     طبیعت است: خیر فعل طبیعت علی وتیرة واحدة است اما این افعال گوناگون و متنوع می باشند در ثانی طبیعت مرده است و علم وشعور و آگاهی ندارد لذا نمی تواند فاعل این افعال عجیب و بزرگ باشد

     وجود و صورت مثالی ارض است: که این صورت نفش نفس نباتی را در درخت ایفاء می کند همان طور که شاخه ای درخت را به سوی بالا و ریشه ها را به اطراف و ...می برد

صورت دیگری هم ارض دارد که همان وجود عقلی و صورت در عالم عقل است این صورت مثالی زمین مظهر آن صورت عقلی زمین است ارض اولی آن صورت عقلی زمین است و صورت مثالی ارض ثانیه است که شبیه به آن صورت اولی زمین می باشد اگر هم این صورت مثالی زمین ارض است آن صورت عقلی سزاوار تر از آن در ارض بودن است.

سپس ملاصدرا کلامی از فتوحات ابن عربی نقل می کند حکیم سبزورای مدافع این سخن است و گوید: سزاوار است که این سخن را با طلا نگاشت اما ملاصدرا به ظاهر سخن ایراد می گیرد و بعد توجیهی می آورد

سخن ابن عربی: همه اجسام بدون استثناء روح دارند و کسی که اهل مکاشفه باشد این معنا را شهود می کند حیات ذاتی روح است زیرا مجرد است و وجود ادراکی می باشد و سراسر شعور و آگاهی و حیات است آن حیات ذاتی روح باعث حیات عرضی برای جسم می شود و اجسام هم با روحی که در آن ها است حیات پیدا می کند اما این حیات ذاتی نیست و چون با واسطه است عرضی می باشد و در نتیجه زوال پذیر است «کل عرضیّ یزول» لذا همه اجسام می میرند وقتی آن روح از جسم مفارقت کند جسم می میرد محیی الدین گوید: سنگی که تکه تکه شود یا درختی که قطع شود می میرد همان طور که عضو انسان قطع شود آن عضو روح از آن خارج شده و می میرد آن سنگی که تکه تکه شده حکم میتی را دارد که روح از بدنش خارج گشته است.

بنابر این مطلب روح دایم الذکر و التسبیح است چه در جسم باشد یا از آن مفارقت کند زیرا حیات ذاتی آن است اما جسم مسبح بالعرض است و تسبیح عرضی دارد تا وقتی که روح در جسم است ذکر دارد اما وقتی روح از جسم مفارقت کرد آن ذکر مخصوص خود جسم که بالعرض است قطع می شود و تمام می گردد.


[1] . گیاه و کوه و معدنی که از زمین می روید و برون می آید لذا نبات ارضی است.
[2] . صورت نوعیه یا همان نفس نباتی.
[3] . حیات و روح و آگاهی دارد و مجرد می باشد.
[4] . برخلاف اجسام که مورد تدبیر ارواح می باشند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo