< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/12/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دو احتمال در حشر اجسام در تفسیر ارض آخرت

و قوله: ‌« وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ[1] ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى‌ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ»‌ فإذا رجعت هذه‌ الأشياء إلى مقارها الأصلية بعد خروجها عن عالم الحركات و الاستحالات و الشرور و الآلام بالموت و الفساد للأجسام و الفزع و الصعق للنفوس تعطف عليها الرحمة الإلهية تارة أخرى بالحياة التي لا موت فيها و البقاء الذي لا انقطاع لها و لهذا قال تعالى‌: «ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى‌ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ»‌ و قال:‌ «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»

و تلك الأرض الأخروية؛

    1. هي صورة نفسانية ذات‌ حياة و قبول للإشراقات العقلية الفائضة منه تعالى

    2. و يمكن أن يراد بها هذه الأرض بعد قبضها فإنها إذا صارت مقبوضة بأيدي سدنة الملائكة الجاذبة، يصير صورة نفسانية قابلة لأن تجذبها و تقبضها أيدي الرحمن كما قال‌: «وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ‌»

و الفرق بين القبض و الطي:

     أن القبض يستدعي أن يكون للمقبوض وجود عند يد القابض أشرف من وجوده الذي كان في تلك المرتبة كمادة الغذاء إذا جذبته و قبضته القوة الغاذية فإنها تتبدل صورتها بصورة شبيهة بالمغتذي و هي أشرف

     و أما الطي فيستدعي أن لا يبقى للمطوي وجود و إنانية

     فقبض الأرض إشارة إلى تبدل صورتها الطبيعية بصورة نفسانية أخروية كما قال تعالى:‌« يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ‌»

     و طي السماء إشارة إلى فنائها بنفسها عن نفسها و اتحادها بالعقل و هو المشار إليه بيمينه تعالى و العقل الصرف مما قد علمت أنه فان عن نفسه و باق بالحق تعالى.

و اعلم؛

     أن جميع ما في عالم الآخرة صورة إدراكية ليس لها موضوع أو مادة لا حياة لها كهيوليات هذا العالم و موضوعاتها التي لا حياة لها في ذاتها إلا عرضية واردة عليها من غيرها

     و أدنى موجودات ذلك العالم و هو أرض الآخرة صورة ذات حياة و هي أعلى من سماء هذا العالم‌ كما ورد في الحديث: «أرض الجنة الكرسي و سقفها عرش الرحمن‌»

و كذلك الماء و الهواء و النار و الشجر و الجبال و الأبنية و البيوت كلها موجودة بوجود صوري نفساني‌ بلا مادة و حركة و قوة استعدادية و إذا كان حال الموجودات الدنية الأرضية التي لذلك العالم هكذا فما ظنك بحال موجوداتها الشريفة السماوية

     و بالجملة؛ كل ما في هذا العالم له صورة في الآخرة و التفاوت بين سمائها و أرضها و حيواناتها و أشجارها و أحجارها و مياهها و غيرها على نسبة هذا التفاوت لأنها بواطن هذه الأمور فيكون التفاوت فيها أشد و أكثر كما قال تعالى‌: «وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلًا»

     على أن الكل حيوان بحياة ذاتية

فقد ظهر و انكشف أن لهذه الصور الهيولية من العناصر و غيرها صوراً أخروية محسوسة هناك مشهودة بحواس غير داثرة و لا فانية و لا متجزئة لأنها كلها في موضوع النفس- كأنها قوة واحدة مع أنها متخالفة المدركات كثيرة الصور و هذا من العجائب التي يختص بدركها أولو البصائر و تلك بواطن هذه الدنيويات التي سترجع إليها بعد دثورها و انقطاع وجودها عن هذا العالم محشورة إليها باقية هناك حية بحياتها النفسانية لما مرّ من أنه لا صورة طبيعية إلا و له نفس (صورت مثالی) و عقل.

 

عالم ماده خراب شدنی و زول پذیر است و با خراب عالم ماده، تمام کسانی که روی زمین و در ارض مادی زندگی می کنند همه مادی می شوند «کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام» با فنای ماده و طبیعت و صور نوعیه و اجسام و عناصر تا حیوان و انسان جمله گی به عالم مثال رجوع می یابند وقتی در صور دمیده شود در نفخه اول صور، «فصعق من فی السموات والارض» همه موجودات مادی و طبیعی بی هوش می شوند و می میرند مگر گروه اندکی که استثناء می باشند و ایشان کسانی هستند که در حیات طبیعی به موت ارادی مرده اند «ثم نُفخ فیه أخری فإذا هم قیام ینظرون» و اجسام حیات دیگری با توجه به رحمت الهی و انشاء حق می یابند که آن حیات دیگر مرگ ندارد و همه اجسام به آخرت و نشأه مثال منتقل می شوند «و اشرقت الارض بنور ربها» ارض و زمین آخرت به نور پروردگار درخشان شود

زمین آخرت: در این باره 2 احتمال است؛

    1. صور مثالی اجسام مراد است که با اشراق عقول بر آنها روشن می شوند و وجود می یابند البته عقول هم واسطه اند و در حقیقت حق تعالی با عقول بر آن صور مثالی اجسام اشراق می یابد

    2. همین ارض مادی و طبیعی مراد است و اشراق می یابد و با نور خدا روشن می شود یعنی حق تعالی به واسطه آن 4 قوه ای که خادم قوه غاذیه اند –ماسکه و جاذبه و هاضمه و دافعه- را به مرحله صورت انسانی می رساند و بعد به قوس صعود می افتد و در مسیر سرنوشت انسان قرار می گیرد به قوس صعود می رود و به نشآت دیگر انتقال می یابد.

این غاذیه و 4 قوه در خدمت آن، خدمه حق تعالی اند و «کلٌ جنود مبدأ المبادی» ملاصدرا از این ها به ملایکه تعبیر می کنند حکماء به ملایک ارضی و زمینی قایل اند که مادی می باشند اما ملایک مجرده را هم می پذیرند.

حشر اجسام -غیر انسان- الی الله از دو راه، بیان می شود؛

    1. حشر خودشان از راه وجود مثالی اجسام در احتمال اول

    2. از راه تبدیل شدن اجسام به وجود انسان حشر الی الله می یابند در احتمال دوم

در راستای احتمال دوم ملا صدرا «یوم تبدل الارض غیر الارض» را معنا می کند که زمین انسان می شود بنا بر همین احتمال دوم خدا می فرماید: « وَالأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (67)»

فرق بین قبض و طیّ: قبض با دست است و مقبوض که قبلا در دست قابض نبوده وجودی دارد و چون در دست قابض قرار می گیرد وجود دیگری می یابد که وجود بالاتری است اما از بین نمی رود این همان احتمال دوم در ارض آخرت است زمین در آخرت وجود بالاتری یعنی وجود انسان را می یابد انسان با تغذیه ای که از خاک و زمین یافته است با قوای غاذیه و خدمه آن، زمین به وجود بالاتریبدل می شود و این قبض زمین است اما در طیّ آسمان ها مطوی در ید طاوی باقی نمی ماند بلکه طومار وجودشان در هم پیچیده می شود

در اواخر فصل قبلی، ملاصدرا مطلبی درباره افلاک گفت که؛ جرمیتی که در افلاک هست در حد هیولی یا کمی بالاتر از هیولی است هیولی هیچ جرمیتی ندارد گفت: «فجسمیت الفلک هی اضعف الاجسام بل الفلک کله نفسٌ الا امرا شبیها بهیولی الاولی أو ارفع منها قلیلا لتمکن فیه الاوضاع و الحرکات» این مقدار جرمی که در افلاک هست برای این است تا قبول حرکت دوری وضعی را بیابد و جرمیت افلاک به همین مقدار است تا حرکت وضعی دوری بر آن محقق شود همه فلک نفس است و احکام نفس بر آن غلبه دارد سماء و فلک که نفس شود نفس فانی در عقل و عقل فانی در حق است «والسموات مطویات بیمینه» یمین حق عقول است زیرا وجود عقل سراسر یمن و برکت است و نقص مادیت ندارد تمامی یمن و برکت است و شومی و نقص مادیت را بر نمی تابد و مشئمه و شمال نمی باشند

واعلم: در این بخش بازگشت به حشر اجسام است در ابتدای بحث حشر اجسام ماده و طبیعت را از راه رجوع به صور مثالی بیان می کردیم در احتمال دوم فاز سخن عوض شد که ارض به انسان بدل می شد و حشر از راه انسان به سوی خدا می شود در این بخش "واعلم" به فاز قبلی باز می گردد که حشر اجسام مادی و طبیعی از راه بازگشت به وجودات مادی می باشد در اینجا تاییدات به سخن اثولوژیا و ابن عربی آغاز می شود. لذا تمام اجسام و موجودات طبیعی و مادی یک صورت مثالی دارند که حشر و عودشان به همان صورت مادی است ماده که سیاقش حدوث و دثور است بلاخره ماده خراب می شود هر جسمی یک صورت مثالی دارد که حشرش با خراب ماده به سوی همان خواهد بود؛

آسمان هاست در ولایت جان*******کار فرمای آسمان جهاندر ره غیب پست و بالا هاست*******کوه های بلند و صحرا هاست

 

همه اجسام صورت مثالی دارند که این مطلب را در این بخش "واعلم" می گوید و چند نکته مهم را یاد آوری می کند؛

    1. حیات اجسام در نشأه مثال و آخرت ذاتی است بر خلاف حیات در عالم طبیعت که عرضی است

اجسام طبیعی خود زنده نمی باشند اگر حیات ذاتی بدن انسان بود دیگر مرگ نداشت بلکه حیات بدن به واسطه تعلق نفس به بدن است و با قطع علقه نفس از بدن، مرگ برای بدن رخ می دهد اما در آخرت همه آن عالم یکپارچه حیات و زندگی است «إن الدار الاخرة لهی الحیوان» خودش زنده است نه این که زنده هایی مثل انسان در آن باشد بلکه خود جسم زنده است

    2. پایین ترین موجودات عالم مثال که زمین عالم مثال است -همان طور که زمین مرکز عالم ماده و پایین ترین آن است- از بالاترین موجود این عالم -که سماء و افلاک آن باشد- وجودش قوی تر است در حدیثی آمده است؛ «ارض الجنة الکرسی و سقفها عرش الرحمن»

وقتی پایین ترین موجود نشأه آخرت از بالاترین موجود نشأه دنیا قوی تر و بالاتر است حکم آن معلوم است

    3. همان تفاوت و تفاضلی که بین موجودات این عالم است همین تفاضل بین موجودات و صور مثالی هم هست و چه بسا که بیشتر است زیرا در قرآن می فرماید: «و للآخرة اکبر درجات و اکبر تفضیلا»

    4. صور مثالی اجسام و موجودات طبیعی در نشأه آخرت و مثال برای انسان محسوس اند مثل این دنیا در آنجا هم محسوس است اما بین حواس در دنیا و حواس در آخرت تفاوت است زیرا؛

     حواس دنیا زوال پذیر است اول از همه چشم از بین می رود

     حواس در اینجا پخش و پراکنده در بدن است بر خلاف آخرت

در اینجا، با بخشی از بدن می بینیم و با جایی می شنویم و استشمام و... می کنیم اما در آخرت اگر چه مدرکات متفاوت است اما همه در نفس مجتمع می باشند نفسی که به صورت غالب مثالی ظهور دارد همه آن نفس موضوع قوا است همه نفس چشم و همه اش گوش و شم و ... است اما مدرکاتش مختلف است و این از عجایب است در نقش چشم ظاهر شود و مبصرات را ببیند و در نقش گوش مسموعات را بشنود و ... اما سراسر همه چشم و گوش و ... باشد.

[1] . کسانی که در دنیا به موت ارادی مرده باشند در نفخه اول صور نمی میرند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo