< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جمع بندی ادعای پنجم و حشر هیولی و صور جسمیه و نفسانیات اشرار

فإذن قد ثبت و تحقق من جميع ما نقلناه و ذكرناه أن لكل صورة طبيعية في عالم الشهادة صورة نفسانية في عالم الغيب هي معادها و مرجعها الذي يحشر إليه بعد زوال المادة و دثورها و هي الآن أيضا متصلة بها متقومة بقوامها راجعة إليها، لكنها لما كانت مغمورة في غمرة الظلمات و الأعدام غريقة في بحر الهيولى و الأجسام لا يستبين حشرها إلى تلك الصور النفسانية المقيمة لها إلا لأهل المعرفة و الشهود فإذا انفسخت هذه الصور بدثور مادتها و تجردت عن غواشيها الجسمانية التي هي مقبرة ما في علم الله برزت صورتها من هذه المكامن و المقابر إلى ذلك العالم عالم المعرفة و الكشف و اليقين و حشرت إليه كما قال تعالى:‌ «وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرى»‌ و قوله تعالى: ‌« كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ‌»[1]

و اعلم؛ أن صورة الجحيم التي ستبرز في الدار الآخرة بحيث يشاهدها أهل المحشر عند ذلك (ظهور و بروز در آخرت) هي بعينها باطن هذه الطبيعية السفلية التي تحرق نارها الأبدان و تبدل الجلود بالاستحالة و الذوبان لكنها مستورة كما ذكر عن هذه الحواس فإذا خرجت النفوس عن هذا العالم تشاهد صورتها الكامنة بارزة مع قيودها و سلاسلها و أغلالها و عقاربها و حياتها و ترى شهواتها و لذاتها بصورة نيرانات ذات لهب و شعلات محرقة للقلوب معذبة للنفوس و مطعوماتها و مشروباتها كالزقوم و الحميم تزيد في الجوع و العطش للنفس و الالتهاب و الاحتراق‌.

الدعوى السادسة: في معاد الهيولى و الأجسام الماديةو الإشارة إلى غاية الأشرار و الشياطين

لمّا علمت أن الموجودات التي لها حظ من الوجود و لها صورة محصلة كلها متوجهة بحسب فطرتها نحو الغايات و الكمالات و الأغراض الصحيحة[2] المتممة لها المبلغة بها إلى غايات أخرى فوق تلك الغايات إلى أن ينتهي إلى غاية لا غاية لها فاعلم هاهنا، أن من الأشياء ما لا حظّ لها من الوجود إلا كونها استعدادات و إمكانات لأشياء أخرى هي الصور و الكمالات دونها (أی؛ امامها) و هي؛

     مثل الحركة و الهيولى و القوة و الزمان

     و كذا الامتداد الجسماني الذي شأنه الانقسام و الانعدام و الاضمحلال و السيلان لو لا النفوس و الطبائع الممسكة إياه عن التفرق و الانفصال المعطية له الوحدة و الاتصال فإن الجسم بما هو جسم في نفسه مع قطع النظر عن المحصلات الصورية المفيدة لها ضربا من الوحدة و الرباط كان يستدعي كل جزء الغيبة و الفرقة عن صاحبه كما يقتضي وجود صاحبه عدمه و بعده و ما لا وحدة له في ذاته لا وجود له

     و كذا الزمان الذي ذاته عين السيلان و الانقضاء

فإذن معاد هذه الأشياء إلى البوار و الهلاك و لا يمكن‌ انتقالها من هذا العالم الذي هو معدن الشرور و الظلمات و الأعدام إلى تلك الدار التي هي دار القرار و دار الحياة و إلا لكان اللاقرار قرارا و العدم وجودا و التجدد ثباتا و الموت حياة فمآل الحركة و الهيولى و الزمان إلى العدم و البطلان و كذا الجسم المستحيل الكائن الفاسد من حيث هو هو فكما أن مبدأ مثل هذه الأشياء أمور عدمية من باب الإمكان و القصور فإن منبع الهيولى هو الإمكان و منبع الحركة هو الاستعداد فكذا معادها و مرجعها إلى الزوال و البطلان فإن الغايات على نحو المبادي

 

جمع بندی ادعای پنجم در حشر معادن و عناصر: از مجموع آن چه گفته و نقل شد بدست می آید که؛ تمام صور طبیعی و موجودات عالم طبیعت یک صور مثالی در عالم آخرت و غیب دارند همان طور که صورت طبیعی در عالم شهادت و طبیعی دارند و معاد و بازگشتشان به همان صور مثالی و نفسانی آن هاسست اکنون هم صور مادی و طبیعی و دنیوی هستند متصل به آن صور نفسانی و متقوم به آن هاست و به همان صور نفسانی رجوع می کنند و با همان ها محشور می باشند که تنها اهل باطن و کشف و شهود این را می فهمند برای بقیه معلوم نیست منتهی در عالم آخرت که پرده از باطن اشیاء برداشته می شود صور مثالی و نفسانی اشیاء بروز و ظهور می یابد و چشم انسان تیز بین می شود «لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ (22)» و برای همه در عالم آخرت صور نفسانی ظهور و بروز می یابد و همگان اهل معرفت و کشف و شهود می شوند زیرا عالم آخرت عالم کشف و معرفت و یقین است و تمام شک تردید و حجاب و غفلت و بی خبری در آن عالم از بین می برد و همه این ها فقط تا لحظه مرگ است و از آن پس علم یقینی رخ می نماید و قرآن می فرماید: «وبُرزت الجحیم لمن یری» و همین طور؛ «كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (3) ثُمَّ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (4) كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ (5) لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ (6) ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ (7)»

جهنم باطن همین دنیا است که آتش دنیا اجسام و ابدان را ذوب می کند باطن این دنیا جهنم است که با سلاسل و اغلال و حیات و عقاربش ظهور می کند «ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُنَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ (32)» و همین طور؛ « إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِيَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ (8)» غل هایی بر گردن می اندازند که تا چانه کشیده می شود و سر را به سمت بالا نگه می دارد آخرت و دوزخ با عقاب هایش ظهور و بروز می یابد و شهوات و لذات دنیا به صورت شعله های آتش و خوراکی ها و نوشیدنی های دنیا به صورت شجره زقوم «إن شجرة الزقوم طعام الاثیم» و آب مذاب حمیم ظهور می یابد مطعوم و مشروبی که «لایسمن و لا یغنی من جوع»

 

ادعای ششم: حشر هیولی و صور جسمیه و نفسانیات اشرار

این ادعا در حشر 3 چیز است؛

    1. هیولی

    2. صور جسمیه

    3. نفسانیات اشرار

و دارای دو بخش می باشد؛

    1. حشر هیولی و صور جسمیه بعلاوه حرکت و زمان

    2. حشر نفسانیات اشرار

بخش نخست: ملاصدرا حشر این موارد را به عدم و نیستی می داند و هیولی و صور جسمیه و حرکت و زمان حشر به نیستی دارند اگر کسی بپرسد که ملا صدرا قبلا خاطر نشان شده که حشر همه موجودات الی الله است واین تهافت است! پاسخ این پرسش بعد بیان شده و رفع توهم تهافت می شود.

در این بخش، ملاصدرا می گوید: موجودات عالم طبیعت دو دسته هستند؛

    1. دسته ای که فعلیت و تحصل دارند: این دسته از موجودات برحسب خلقت و فطرت و ایجادشان متوجه غایتی هستند و با حرکت جوهری به سوی آن غایت می روند آن غایت متمم وجود آنهاست و آن ها را به کمال می رساند و ایضا؛ آن غایت آنها را به غایت بالاتری می رساند تا به غایت الغایات برساند که حق تعالی است مثلا عناصر و معادن خود غایت دارند و از باب الابوابی که انسان است هم غایتی به سوی حق تعالی دارند و وجودات مثالی که خود دارند و با آن به وجودات عقلی وصل می شوند

    2. دسته ای که فعلیت و تحصل ندارند: و بهره آنها از وجود در حد امکان و قوه و استعداد است مانند هیولی که منبع آن امکان است یا حرکت که منبع آن به گفته ملاصدرا، استعداد می باشد زیرا حرکت به معنای؛ «خروج الشیئ من القوة الی الفعل» است یعنی استعدادی در شیئ باشد تا از آن قوه آرام آرام به فعلیت برسد یا مثلا زمان ذاتش سیلان و انقضاء است

بر سر جوی نشین و گذر عمر ببین    کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

 

وجود زمان گذار و سیلان و انقضاء است و یا مثل صورت جسمیه که همان امتداد در جهات ثلاث می باشد و گاه به آن جسم اطلاق می شود صورت جسمیه که جسم است قابل انقسام و تفرق است هر کدام از اجزایش در جایی قرار می گیرد و بین اجزاء فرقت و دوری و فاصله است با قطع نظر از صورت نوعیه که وحدت بخش به صورت جسمیه می باشد خود صورت جسمیه به تنهایی قابل انقسام اجزاء و غیبت و بُعد اجزاء از هم و متفرق بودن و بی خبر بودن اجزاء از هم، از اقتضاءات صورت جسمیه است صورت جسمیه وحدت ندارد لذا وجود ندارد زیرا «ما لا وحدت له لا وجود له»

خلاصه، هیولی که قوه است و صورت جسمیه که وجود ندارد و حرکت که صرف استعداد است و زمان که گذران و انقضاء است، این ها معادشان به دار البوار و الهلاک و رو به نیستی و نابودی می روند و به عالم آخرت انتقال نمی یابند زیرا آخرت ثبات و قرار است و در صورت انتقال به آخرت به این معنا است که لاقرار، قرار بیابد و عدم موجود شود

ملاصدار سخنی کلیدی دارد که «الغایات علی نحو المبادی» است

آب دریا سوی دریا می رود    از همان جا آمد کانجا می رود

از سر کُه سیل های تیز رو    و از تن ما جان عشق آمیز رو

 

غایات رو به سوی مبادی است اگر مبدأ قوه و استعداد است مآل آن هم به نیستی و نابودی است

 


[1] . مطابق سخن حافظ که؛نه حافظ را حضور درس قرآن    نه دانشمند را علم الیقینیاگر اکنون نیز کسی علم الیقین داشته باشد حقیقت دوزخ و بهشت را می بیند.
[2] . در خلقت خطا نیستپیر ما گفت: خطا بر قلم صنع نرفت    آفرین بر نظر پاک و خطا پوشش باد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo