< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد ملا صدرا بر سخن ابن عربی

    1. منها: أنه حكم[1] بتقدم وجود الصورة الجسمية على وجود الأرواح المدبرة لها

و قد علمت؛ أن تلك الأرواح أعنى النفوس بحسب ذاتها متقدمة على الأبدان ضربا من التقدم‌ و هي المخصصة للأبدان بهيئاتها و أشكالها و أعضائها التي تناسب لمعانيها و صفاتها الذاتية و فصولها المنوعة لتكون مظهرا لحقائقها و موضوعة لأفاعيلها و قابلة لأعمالها التي بها يخرج كمالاتها من القوة إلى الفعل فالأبدان تابعة في الوجود للأرواح بالذات[2] لا بالعكس و إن كانت هي أيضا مفتقرة إليها في طلب الكمال و ظهور الأفعال

و المراد من الصورة في قوله تعالى‌: «فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ»‌ هي[3] الصورة الجسمية الدنيوية

و الذي ذكره من أن الشخص الغالب عليه البلادة روحه روح حمار، صحيح لكن جسده‌ أيضا جسد حمار تابع لروحه و ذلك أعم من أن يكون في هذه النشأة بحسب الفطرة الأصلية كهذا النوع المعهود في الدنيا أو في النشأة الآخرة بحسب ما اكتسبته النفس الآدمية من الصفات البهيمية في الفطرة الثانية فتحشر في الآخرة بصورة تلك البهيمة و بالجملة هيئات الأبدان تابعة لهيئات النفوس في كلتا النشأتين.

 

    2. و منها: أنه يظهر من كلامه؛ أن الصورة التي يبعث فيها الإنسان يوم القيامة، هي بعينها الصورة الطبيعية التي كانت في الدنيا

و قد علمت؛ أنه ليس كذلك و أن الدنيا و الآخرة نشأتان مختلفتان في نحو الوجود و أن الصورة المبعوثة من الإنسان في القيامة ليست طبيعية لكنها محسوسة بالحواس الظاهرة في الآخرة كما مرّ.

    3. و منها: أنه كان يجب عليه؛ أن يفرق بين الأرواح الكلية و الأرواح الجزئية في الأحكام التي ذكرها بل بين الأرواح الثلاثة أعني الأرواح العقلية النطقية و الأرواح الحيوانية الخيالية و الأرواح الحيوانية الحسية على مراتبها و أن أيها متميزة الوجود بعد مفارقة الأجساد و أيها غير متميزة بعدها

و الذي ذكره طائفة من أن الأرواح غير متميزة بعد المفارقة لأنفسها بل هي كمياه الأوعية إذا انكسرت فاتحدت حكم صحيح إلا أنه مختص بالأرواح الجزئية الحسية و ما دونها من الأرواح النباتية و غيرها و ليس بصحيح فيما فوقها من الروحين السابقين أعني العقلية و الخيالية لأنهما مستقلتان في الوجود ليستا ساريتين في الأجساد ليكون تميزهما و تعددهما تابعين لتعدد الأجساد و تميزها فهما بعد فساد هذه الأجساد متكثرة الأفراد متميزة الذوات و الوجودات، نعم لهما و لغيرهما كينونة أخرى فوق العالمين و هي وجودها الإجمالي في مبدإ عقلي و جوهر قدسي مسمى بالقلم الإلهي[4] فهناك وجود جميع الموجودات مجملةً[5] كما ذكره و قد سبق تحقيقه‌.

 

ملا صدرا 3 نقد بر سخنان محیی الدین دارند؛

نقد نخست: ابن عربی در دو جای عبارتش حکم به تقدم صورت یعنی جسم و بدن بر روح کرده است؛

    1. جایی که گفت: هنگامی که خدا صورت های عالم را تسویه کرد روح در آن صورت دمیده می شود

    2. هنگامی که خدا صورت جسمیه را تسویه کرد و سامان داد در هر صورت روحی که بخواهد صورت جسمیه را ترکیب می کند

در این دو جا ابن عربی صورت یا بدن را بر روح متقدم دانست در صورتی که روح بر بدن و جسم تقدم بالذات و از نوع تقدم بالعلیه دارد زیرا روح فصل حقیقی و صورت نوعیه است اما جسم ماده و جنس است و فصل محصِّل و علت حصول جنس است صورت نوعیه مبدأ و منشأ و علت آثار خاصی است که جسم دارد بنابرین روح و نفس علت برای بدن می شود با آثار خاصی که دارد از قبیل هیآت و شکل و اعضایی که دارا می باشد به گونه ای که بدن با آن هیآت وشکل و اعضای خاص بدن مظهر وجود نفس و موضوع افعال نفس می شود تا قابل افعال نفس باشد همان اعمالی که نفس به واسطه آن ها به کمال رسیده و از قوت خارج و به فعلیت می رسد بنابرین بدن در وجود تابع نفس است نه برعکس

البته روح در طلب کمال و ظهور افعال خود نیاز به بدن دارد روح برای استکمال و فعلیت یافتن احتیاج به بدن دارد

ملا صدرا می افزاید: این که محیی الدین آیه؛ «فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ»‌ را این گونه معنا کرد که؛ صورت یعنی صورت روحی که خدا در هر صورت روحی که بخواهد صورت جسمی را ترکیب می کند این سخن ابن عربی درست نیست و مراد از صورت اینجا صورت جسمی است یعنی در هر صورتی که خداوند بخواهد روح را ترکیب می کند اول روح است و بعد صورت جسمی است و تقدم با روح است نه جسم

این که محیی الدین گفت: اگر کسی بلادت بر او حاکم باشد روحش حمار است درست است اما باید افزود که چنین شخصی جسد او هم جسد حمار می باشد زیرا جسم تابع روح است حکیم سبزواری در حاشیه می گوید: محیی الدین منکر این معنا نمی باشد و استاد می افزایند: خود محیی الدین این مطلب را خاطر نشان کرد که « فنُسبت الیه...» در هر صورت روحی که ترکیب شد نشأه ظاهره به همان صورت روحی نسبت داده می شود

حال چه از حمار معهود و شناخته عرف باشد یا این که انسانی باشد که خلق و خوی بلادت و بهیمیت بر او غلبه یافته است و صورت باطنی و برزخی او به شکل حمار در آمده است که در محشر همه می بینند و کسانی که در دنیا چشم برزخی داشته باشند آن ها هم می بینند

خلاصه ملا صدرا می گوید:

در دنیا و در برزخ و آخرت ویژگی ها و هیآت ابدان تابع و پیرو ویژگی های ارواح و نفوس هستند

نقد دوم: در پایان عبارت ابن عربی گفت: در قیامت روح به بدن طبیعی و عنصری باز می گردد که همان نظریه متکلمین در باب معاد جسمانی است که در قیامت و نه در برزخ روح به بدن عنصری باز می گردد

ملاصدرا این سخن را درست نمی داند زیرا دنیا و آخرت دو عالم و دو نشأه است دنیا نشأه طبیعی و مادی است ولی آخرت نشأه تجرد است و وجودی مجرد دارد در آخرت که نشأه طبیعی نیست و روح به همان نشأه مادی باز گردد دنیا و آخرت دو نحوه و دو نشأه وجودی مستقل دارند دو دنیا نداریم بدنی که با آن در آخرت با آن محشور می شود بدن طبیعی نیست گرچه بدن محسوس به حواس برزخی و اخروی می باشد

نقد سوم: بر همه ارواح به یک حکم نمی توان حکم کرد و همه ارواح محکوم به یک حکم نمی باشند باید بین ارواح انسانی و نباتی و حیوانی فرق هست حیوانی ها هم دو دسته اند؛

    1. حیواناتی که به مرتبه تجرد خیالی رسیده اند

    2. آن هایی که از حس تجاوز نکرده و اند به مرتبه خیال نرسیده اند

در قول اول از عرفا که ابن عربی نقل نمود و گفت: بدون امتیاز بین ارواح به اصل خود باز می گردند، این مطلب درست نمی باشند و همه به یک حکم محکوم نمی باشند البته ارواح نباتی و ارواح حیوانی حسی این دو دسته بعد از فساد اجسادشان تمایزی برایشان باقی نمی ماند اما ارواح حیوانی خیالی و ارواح انسانی بعد از مفارقت از اجساد تمایزشان محفوظ است زیرا این ها موجود مجرد خیالی شده اند و تجرد خیالی یافته اند بلکه اندکی از انسان ها تجرد تام عقلی هم یافته اند و موجود متمایز مجردی شده اند

ملاصدرا می گوید: همه ارواح اعم از انسانی و حیوانی ها و نباتی به وجود جمعی در علت خودشان که رب النوع آن ها می باشد که یک فرشته الهی است به وجود واحد جمعی جمع می باشند و وجود رب النوع این ها جامع وجودات این ارواح است لذا حشر نباتات و حیوانات حسی به رجوع و بازگشت به رب النوع آن ها می باشد اما حشر حیوانات خیالی و حشر انسان ها ونفوس انسانی به اتصال به رب النوع است اما با حفظ تمایزشان می باشد زیرا موجود مجرد شده اند.

 


[1] . در دو جا بود؛لما سمی الله العالم...و اذا سوّی الله الصورة الجسمیة.
[2] . یعنی ذات بدن تابع وجود روح می باشد نه این که روح تابع بدن باشد ولی روح فقط فعلش تابع بدن است.
[3] . محیی الدین صورت در آیه شریفه را به صورت روحی تفسیر کرد و "کاف در رکّبک" را خطاب به صورت جسمیه دانست اما این تفسیر غلط و بر عکس است کاف، خطاب به صورت روحیه می باشد و روح تقدم بر جسم دارد و خطاب به روح می شود که با صورت جسمی ترکیب می گردد.
[4] . حکماء به آن عقل اول می گویند که همان حقیقت احمدیه ص است.
[5] . به وجود جمعی اجمالی که در جلد 2 در بحث ارباب انواع در جلد 7 بحث عقول مطرح شده است. و در سخن محیی الدین هم در ذات واحدیت به وجود جمعی اشاره کرده است که موجودات در ذات به وجود جمعی موجود می باشند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo