< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/11/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حشر نفوس ناطقه

الدعوى الثانية:

في حشر النفوس الناطقة إلى الله تعالى هذه النفوس؛

     إما كاملة كمالا عقليا

     أو ناقصة

أما النفوس الكاملة؛ فهي التي خرجت ذاتها من حد العقل بالقوة إلى حد العقل بالفعل فصارت النفس عقلا بالفعل و كلما صارت النفس عقلا بالفعل انتقلت[1] عن ذاتها و اتحدت بالعقل الذي هو كمالها فحشرت إليه و كلُّ ما كان محشورا إلى العقل كان محشورا إليه تعالى لأن المحشور إلى المحشور إلى شي‌ء كان محشورا إلى ذلك الشي‌ء فالنفوس الكاملة محشورة إليه تعالى و هو المطلوب

و أما النفوس النطقية الناقصة فلا يخلو؛

     إما أن تكون مشتاقة إلى الكمال العقلي

     أو لا

و النفوس الغير المشتاقة إلى ذلك الكمال؛

     سواء كان عدم اشتياقها إليه بحسب أصل الفطرة كما هو حال الأنعام

     أو من جهة أمر عارض عليها كما قال تعالى:‌« نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»‌

فهي محشورة إلى عالم متوسط بين‌ العقلي و المادي و هو عالم الأشباح المقدارية و عالم الصور المحسوسة المجردة و هي قوالب و حكايات و ظلال لما في العالم العقلي من الصور العقلية و بها قوامها و دوامها و كيفية حشرها ككيفية حشر سائر النفوس البهيمية و السبعية؛ «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا» و سيجي‌ء[2] حال معاد النفوس الحيوانية

و أما النفوس المشتاقة إلى العقليات الغير البالغة إلى كمالها العقلي؛ فهي مترددة في الجحيم معذبة دهرا طويلا و قصيرا بالعذاب الأليم ثم يزول عنها الشوق إلى العقليات؛

     إما بالوصول إليها إن تداركته (وصول) العناية الإلهية بجذبة ربانية

     أو شفاعة؛

     ملكية

     أو إنسانية

لقوة الشوق و ضعف العلائق

     أو بطول المكث في البرازخ السفلية و الاستيناس إليها فيزول عنها العذاب و يسكن عند المآب؛

     إما إلى الدرجة العليا

     و إما إلى المهبط الأدنى فيحشر إلى الله من جهة أخرى من غير تناسخ كما سيظهر[3] .

 

ادعای دوم در حشر تفصیلی: حشر نفوس ناطقه یا به تعبیر دیگر نفوس انسانی

حکیم سبزورای در تعلیقه می گوید: نفوس ناطقه کلیه افلاک در حکم حشر نفوس ناطقه انسانی است و نفوس جزئیه یا منطبعه افلاک در حشر الی الله در حکم نفوس جزئیه و حیوانیه می باشد

ملا صدرا می گوید: نفوس انسانی دو دسته اند؛

    1. آن ها که به کمال عقلی می رسند

    2. آن ها که به کمال عقلی نمی رسند که دو دسته اند؛

     برخی که اشتیاق به کمال عقلی دارند

     دیگرانی که اشتیاق به کمال عقلی ندارند که خود دو قسم اند؛

     نفوس انسانی که به حسب طبیعت و در اصل خلقت شوقی به کمال عقلی ندارند

     در اصل خلقت اشتیاق به کمال عقلی دارند اما به خاطر امر عارضی اشتیاق به کمال عقلی از ایشان زایل شده است

در مجموع انسان ها 4 دسته می شوند:

دسته نخست: انسان هایی که به کمال عقلی یا به عقل بالفعل می رسند ایشان بعد از مرگ ارتقاء به عالم عقل یافته و به عقول ملحق شده و با عقول محشور می شوند در مدعای اول، حشر عقول اثبات شد لذا یک قیاس مساوات تشکیل می شود که؛ «المحشور الی المحشور الی الله محشور الی الله» حکیم سبزواری در بحث معاد روحانی منظومه حکمت می گوید:

أن الذی بالعقل بالفعل أُنتقی    فهو بالعالم العقول مرتقی

 

عقولی که به مرتبه عقل بالفعل می رسند بعد از مفارقت نفوس از ابدانشان ارتقاء به عالم عقل و فرشتگان می یابند و مدعای قبلی با 5 برهان اثبات شد که عقول حشر الی الله می یابند و با قیاس مساوات نفوس محشور با عقول حشر الی الله دارند

دسته دوم و سوم: نفوس انسانی که به کمال عقلی نمی رسند و در دنیا اشتیاقی هم به رسیدن به کمال عقلی ندارند حال چه؛

     در اصل طبیعت و خلقت شوق به کمال ندارد مانند حیوانات که اشتیاقی به کمال عقلی ندارند

     یا این که اشتیاق دارند اما با امر عارضی مثل کفر این اشتیاق به کمال عقلی و معارف و ادراک آن را از دست می دهند و مشمول آیه شریفه شده اند که؛ «نسوا الله فأنساهم انفسهم» لذا میلی به ادراک واقعیات و حقایق و کمال عقلی ندارند

به هر روی نفوس غیرمشتاقه به کمال عقلی بعد از مفارقت نفوس از ابدان به عالم مثال و برزخ منتقل می شوند عالم مثال به لحاظ مرتبه مظهر عالم عقل و متقوم به عالم عقل است و عالم عقل علت وجودی عالم مثال است کیفیت حشر این نفوس مانند حشر نفوس حیوانی است که در مدعای سوم حشر نفوس حیوانی الی الله تعالی بیان می شود. زیرا حکم ایشان به اعتبار آیه شریفه؛ «إن هم الا کالانعام»

شق دوم: از نفوس غیر مشتاقه به کمال عقلی که به خاطر عروض کفر اشتیاق به کمال عقلی را از دست داده اند «بل هم اضل سبیلا» و از حیوانات هم پست تر هستند زیرا حیوانات در اصل خلقت خود اشتیاقی به کمال عقلی نداشته اند بر خلاف انسان هایی که میل به کمال عقلی را از دست داده اند

دسته چهارم: نفوس انسانی که مشتاق به کمال عقلی در دنیا هستند اما به خاطر تمایل و اعتماد به دنیا این اشتیاق را از دست داده اند مانند بلعم باعورا که قرآن می فرماید: « وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ» اخلاد به معنی اعتماد و میل است که ایشان میل به دنیا یافته و به دنیا تکیه و اعتماد کردند هر چند شوق به کمال عقلی دارند حکم ایشان این است که؛ بعد از مرگ سر و کارشان با دوزخ است و از این روی که به کمال عقلی نرسیده اند حشرشان بعد از مرگ در مرتبه مثال یعنی طبقه متوسط بین عالم طبیعت و عالم عقل است ایشان مدتی گرفتار عذاب الیم می شوند کم یا زیاد که به تعبیر ملا صدرا دهرا صغیرا او کبیرا گرفتار عذاب می شوند زیرا در نشأه تجرد -و لو در عالم مثال که تجرد ناقص است- زمان نیست ولی تمثل زمان هست پس مدت که گفته می شود مراد زمان در عالم طبیعت و دنیا نمی باشد ایشان عذاب می شوند تا شوقی که برای رسیدن به کمال عقلی داشتند از بین برود که به چند صورت خواهد بود؛

    1. جذبه ربانی به سراغشان می آید: عنایت وبرق و لطفی از جانب حق تعالی شامل حالشان شده و واصل به عالم عقل می شوند و با رسیدن به کمال عقلی شوق رسیدن به کمال عقلی از ایشان زایل می شود.

    2. شفاعت ملکی و فرشته شامل حالشان می شود

    3. شفاعت انسان کامل مانند پیامبر و ایمه اطهار شامل حالشان می شود

که البته اسباب جذبه الهی و یا شفاعت باید در دنیا حاصل شود

    4. بر اثر مکث طولانی در طبقات زیرین برزخ و استیناس به این مراتب سفلیه برزخ و انس با برزخ، شوق عقلی از ایشان زایل می شود بعد عذاب از آن ها برطرف می شود و در حشر و عند المآب یا سر و کارشان با بهشت در عالم برزخ است یا هم گرفتار جهنم در عالم مثال و برزخ خواهند بود

     اگر به بهشت بروند حشرشان الی الله از طریق اسماء لطف است

     اگر به جهنم بروند حشرشان با اسماء قهر مانند منتقم است

به هر حال، بدون این که نقل و انتقال در وجودشان صورت بگیرد یعنی به موجود دیگری تبدیل شوند -که تناسخ می شود- بدون تبدیل، حشر الی الله می یابند کما این که در مدعای بعدی که حشر حیوانات و نفوس غیر کامله است به تفصیل بررسی می شود.

ادعای سوم: حشر نفوس حیوانی؛ که این ها خود دو دسته اند؛

    1. دسته ای از حیوانات که به قوه خیال رسیده اند و علاوه بر حس، خیال هم دارند

    2. آن دسته که فقط قوه حس و احساس دارند مانند خراطین و کرم ها که قوه خیال ندارند

دسته نخست: نفوسی که قوه خیال دارند اعم از؛

     نفوس حیوانات

     نفوس ناقصه و متوسطه انسانی که به کمال عقلی نرسیده اند

     نفوس منطبعه و جزئیه فلکی

اولا: این نفوس حشرشان الی الله در صورت و قالبی است که متناسب با هیآت نفسانی آن ها است یعنی خلق و خوی نفسانی آنها مثلا خوی گرگ متناسب با همین هیکل و شاکله و مقداری است که دارا می باشد انسان گرگ صفت هم که خلق و خوی درندگی و آزار دارد حشرش در قالب مثالی گرگ می باشد

در ثانی؛ این صوری که نفوس حیوانی با آن محشور می شوند از یکدیگر متمایز اند صورت گرگ از صورت موش و مورچه تمایز دارد

این نفوس حیوانی اتفاق در نوع دارند یعنی حتی صورت یک گرگ با شخص دیگری از گرگ هم متمایز است

در ثالث؛ اشخاص یک نوع اتحاد در نوع دارند اشخاص گرگ متحد در نوع گرگ اند

در رابع؛ حشر اشخاص هر نوع الی الله از طریق اتصالشان با رب النوع آن ها است و در همان عالم برزخ اتصال با رب النوع خود در عالم عقل دارند ارباب انواع بنا بر مشهور همان عقول عرضیه متکافئه اند به طبقه متکافئه عقل را ارباب انواع گویند و هر عقلی از عقول متکافئه تربیت و تدبیر یک نوعی از انواع طبیعی را به اذن الله عهده دار است بنا بر نظریه ارباب انواع مثلا حشر افراد نوع سبُعی مثل گرگ از طریق رب النوع و اتصال با رب النوع خودشان است و این اتصال هم به خاطر اتحادی است که در نوع دارند یعنی نوعشان واحد است که همان رب النوع است زیرا وحدت رب النوع عددی نیست بلکه وحدت جامعه است که تمام افراد زیر مجموعه خود را شامل می شود.


[1] . این انتقال به معنای تناسخ نیست بلکه؛ أی ارتقت مع انحفاظ الذات یعنی انسان است که فرشته می شود و از نفس به عقل ارتقائ می یابد.
[2] . در ادعای سوم.
[3] . همان.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo