< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: براهین حشر عقول

البرهان الثالث‌: أن العقل حيث لا حجاب بينه و بين الحق تعالى له أن يشاهد بذاته ذات الأول لكن لا على وجه الاكتناه و إلا لكان محيطا به قاهرا عليه هذا محال و إذ لا واسطة بينهما و لا حجاب يوجب البينونة فلا محالة يتجلى الحق عليه بصريح الذات، إذ لا جهة أخرى و لا صفة زائدة فذاته تعالى متجل بذاته على العقل الأول فذات العقل الأول هي صورة هذا التجلي إذ ليس له قابل للتجلي غير ذاته فما به التجلي‌ و المتجلي و المتجلى له كلها شي‌ء واحد و ليس هناك[1] أمران ذات العقل و تجلي الحق له؛

     إذ يمتنع أن يصدر عنه تعالى بجهة واحدة صورتان صورة العقل و صورة التجلي

     و يستحيل أن يتكرر وجودان لشي‌ء واحد

فثبت من ذلك أن وجود العقل بعينه عبارة عن تجليه تعالى بصورة ذاته عليه و صورة ذات الحق ليست بأمر مغاير لذاته فذات العقل كأنها صفحة مرآة يتراءى فيها صورة الأول و كما ليس في صفحة المرآة لون و لا شي‌ء وجودي إلا الصورة المرئية و لا الصورة المرئية أمر مغاير لحقيقتها فكذلك ليس للعقل هوية إلا صورة هوية الأول و الصورة ليست بأمر مفارق لذي الصورة و لا تفاوت جهة فيها إلا كونها مثالا له و حكاية عنه و هو ذاتها و حقيقتها فالذات الإلهية هي حقيقة العقل و العقل مثالها و كل ذي حقيقة راجع إلى حقيقته فالعقل الأول محشور إليه تعالى.

و كذا العقول البواقي محشورة إليه بالبيان المذكور لأن المحشور إلى المحشور إلى شي‌ء محشور إلى ذلك الشي‌ء.

البرهان الرابع‌: قد مرَّ في مباحث العقل و المعقول من الفن الكلي البرهان؛

     على ثبوت الاتحاد بين العاقل و معقوله بالذات

     و ثبت في مباحث علمه تعالى أن المفارقات العقلية هي بعينها علومه التفصيلية بالأشياء لا بصورة زائدة عليها

فإذا كانت ذاتها عين عقله تعالى بالموجودات و عقل الشي‌ء كما علمت غير مباين عنه فهي لا محالة راجعة محشورة إليه تعالى صائرة[2] إياه.

البرهان الخامس‌: قد سبق في مباحث علم الله تعالى أن الصور العقلية الإلهية قائمة بذاته تعالى قواما (ن.خ. قیاما) ذاتيا (أی؛ وجودیاً) لا على وجه الحالية و المحلية و أنها؛

     من لوازم ذاته الغير المجعولة الثابتة له باللاجعل

     الثابت لذاته تعالى الواجبة بالوجوب الثابت له

     الباقية ببقائه تعالى

فلا محالة محشورة إليه تعالى فثبت بهذه البراهين أن عالم العقل و الصور الإلهية و الأنوار المفارقة كلِّها عائدة إليه فانية من ذاتها باقية ببقاء الله و الله معادها كما أنه مبدؤها.

 

برهان سوم: دلیل بر این که عقول محشور الی الله هستند این است که؛ عقل اول از این روی که حجاب مادیت بین او و حق تعالی نیست می تواند ذات و وجود حق تعالی را مشاهده کند البته نه به نحو اکتناه و احاطه به تمام ذات و وجود حق که محال است بنابرین حق تعالی بر عقل اول تجلی می کند زیرا بین حق و عقل اول هیچ حجابی نیست از این روی که عقل اول مخلوق و صادر اول است و بنابر تحقیق مرتبه روحانیت پیامبر اکرم ص است این تجلی حق تعالی بر عقل اول با ذات و وجود حق است نه با جهت دیگری و نه با صفتی که زاید و مغایر با ذات حق باشد زیرا حق تعالی واحد حقیقی است و جهتی جز جهت ذات در او نیست و صفتی زاید با ذات و مغایر با آن ندارد این تجلی فعلیت وجود عقل اول است یعنی با همین تجلی ذات بر عقل اول، وجود پیدا می کند و عقل اول ذات و وجودی غیر از تجلی حق بر او ندارد

اگر بگوییم: عقل اول ذات و وجودی غیر از تجلی حق بر او دارد سپس خداوند با ذات خود بر او تجلی می یابد دو محذور لازم می آید؛

    1. از ذات حق دو چیز صادر می شود که این برخلاف قاعده الواحد است یعنی یکی ذات و وجود عقل اول و دیگری تجلی ای که حق تعالی بر عقل اول می کند

    2. لازم می آید عقل اول دو وجود بیابد؛ یکی وجود پیش از تجلی حق تعالی بر او است و دیگری با تجلی حق بر او برایش پیدا می شود زیرا بنا بر تحقیق حق تعالی فاعل بالتجلی است و با تجلی او ممکن وجود پیدا می کند

بنابرین وجود عقل اول تجلی ذات می شود و مَثل ذات و وجود عقل اول مانند آینه ای است که وجود حق تعالی در آن دیده می شود لذا نبی مکرم ص فرمود: «مَن رآنی فقد رأی الحق» و مولی علی ع که طبق آیه مباهله نفس پیامبر است و اتحاد حقیقت با ایشان دارد فرمودند: «یا سلمان یا جندب! معرفتی بالنورانیة معرفة الله» حال اگر به آینه به عنوان "ما به یُنظر" نه به عنوان "ما فیه یُنظر" نظر بشود یعنی نگاه مرآتی به آینه شود نه نگاه استقلالی در این صورت جزء صورت مرئی در آن آینه دیده نمی شود وقتی در برابر آینه می ایستی تا لباست را درست کنی در این حال رنگ آینه دیده نمی شود زیرا نگاه مرآتی به آن داری و به عنوان "ما به ینظر" در آینه می نگری لذا جز صورت در آینه چیز دیگری دیده نمی شود مثل وجود عقل اول و ذات آن نسبت به وجود حق چنین مثلی است بنابرین وجود عقل اول مثال و مظهر و حکایت از ذات حق تعالی می شود و ذات حق حقیقت آن رقیقه و ظاهر آن مظهری می شود که عقل اول است «و کل شیئ یرجع الی اصله أی؛ الی حقیقته» هر چیزی قایم به اصل و حقیقت خودش است و در نتیجه ثابت می شود عقل اول رجوع الی الله و قیام به الله دارد و این حشر عقل اول است

با همین بیان در برهان سوم حشر سایر عقول الی الله ثابت می شود البته با قیاس مساواتی که بین عقول هست زیرا هر عقلی با همین بیان مرجوع و محشور به عقلی است که علت آن است و «المحشور الی المحشور الی الشیئ محشور الی ذلک الشیئ» تا برسد به خود ذات حق تعالی یعنی محشور بودن عقل دوم با عقل اول که عقل اول با واجب محشور است در نتیجه عقل دوم محشور الی الله تعالی است.

برهان چهارم: این برهان مبتنی بر دو مقدمه است؛

مقدمه نخست: عقول علوم تفصیلیه حق تعالی به اشیاء و علوم بالذات حق می باشند مثلا صورتی که در ذهن ما است علم تفصیلی ما به زید و... است وجود عقول هم علم تفصیلی خدا به اشیاء است زیرا صور همه اشیا در وجود عقل هست به جهت جامعیتی که وجود عقل دارد و این علم بالذات حق است زیرا خدا به وجود عقل علم حضوری دارد نه به واسطه صورت مثل صورت زید که در پیش ما حاضر است و به خود وجود صورت علم داریم نه به صورت آن صورت

مقدمه دوم: اتحاد عاقل با معقول بالذات و عالم با معلوم بالذات می باشد حق با وجود معلوم بالذات که عقل اول است اتحاد دارد

در نتیجه: وجود عقول در ذات حق فانی هستند و لذا در او محشور می باشند.

برهان پنجم: صور عقلیه الهیه یا وجودات عقول قیامشان به ذات حق، قیام صدوری و معلول بلا واسطه حق تعالی هستند بر خلاف موجودات مادی که با واسطه معلول حق اند و ذات حق علت و مقتضی وجودات عقول اند لذا لازم ذات و مقتضای آن می شوند و در نتیجه حکم ذات را پیدا می کنند یعنی؛

     ثابت به ثبوت به ذات اند همان طور که ذات حق ثابت است عقول هم ثابت است

     واجب به وجوب ذات اند

     باقی به بقای ذات اند

     لا مجعول اند به لا مجعولیت ذات:

اشکال: در مورد قید اخیر از احکام ذات حق تعالی حکیم سبزواری توضیح دقیقی دارد از این روی که؛ در این قید و کلام تهافت است یعنی الان گفتیم: قیام به ذات حق دارند و معلول ذات حق می باشد پس چطور می گویی: لا مجعول به لا مجعولیت ذات می باشند؟

جواب: این که لامجعول اند یعنی برای غیر ذات نه برای خود ذات حق که برای شان مجعول اند اما برای غیر مجعول، لا مجعول می باشند یعنی همان طور که ذات معلول چیزی نیستند وجودات عقول هم معلول چیزی غیر ذات نمی باشند ولی معلول ذات اند

برخلاف اعیان ثابته که عرفا می گویند: که لا مجعول به لا مجعولیت ذات می باشند زیر اعیان ثابته از لوازم غیر متأخره در وجود اند و وجودی غیر از وجود ذات ندارند اما عقول برای خودشان وجوداتی هستند و با اعیان ثابته فرق می کند لا مجعولیت عقول برای غیر ذات می باشد

در این صورت که وجودات عقول احکام وجود ذات حق تعالی را پیدا کردند لذا محشور به ذات حق تعالی می باشند.


[1] .تجلی برای عقل اول.
[2] . صیرورت به نحو فنا است یعنی عقل اول فانی در حق تعالی می شود نه این که خود حق تعالی شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo