< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان تفصیلی حشر عمومی موجودات

     و أما البيان التفصيلي؛

فلنورده في دعاوٍ؛

الدعوى الأولى: في حشر العقول الخالصة إلى الله تعالى‌

قد سبق مرارا أنها مستهلكة الهويات في هويته تعالى و أنها باقية ببقاء الله راجعة إليه.

و لنوضح ذلك بذكر وجوه من البراهين؛

[البرهان‌] الأول‌: أن هوياتها وجودات صرفة و إنيات محضة لا يشوبها عدم و أنوار خالصة لا يخالطها ظلمة؛

     و إنما التفاوت بينها و بين نور الأنوار بالنقص و التمام و كذا بين بعضها مع بعض ليس إلا بالشدة و الضعف و متى كانت كذلك كان لها اتصال معنوي و لم تكن معزولة الهويات عن الهوية الإلهية

     و لأن تمام هو بالحقيقة ذلك الشي‌ء و أحقّ به منه.

البرهان الثاني‌: أن قاعدة إمكان الأشرف يقتضي أن يكون بين المبدإ الأول و ما فرض أقرب الموجودات إليه اتصال معنوي و كذا بين الموجود و ما يتلوه[1] و هكذا إلى آخر الإنيات المحضة و الأنوار الصرفة فيكون الكلُّ (عقول) كأنه[2] ذات واحدة لها اتصال واحد متفاوتة المراتب في شدة الإشراق و كمالية الوجود و لها؛

     جنبة عالية غير متناهية في الشدة

     و جنبة أخرى متناهية في الشدة مع عدم تناهيها في المدة و العدة

و ذلك لأنه لو لم يكن بينها هذا الاتصال يلزم انحصار غير المتناهي بين حاصرين كما بيّناه و لا مخلص إلا بكونها من مراتب الإلهية و درجات الربوبية كما أشير إليه بقوله تعالى: «رَفِيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ»‌ فهي واصلة إليه راجعة إلى ذاته.

 

بیان تفصیلی حشر طبقات موجودات: برای هر یک از طبقات 6 گانه، برهان بر اثبات حشر اقامه می شود؛ طبقه اول عقول و مفارقات عقلیه بودند

    1. عقول: به طور کامل حشر الی الله می یابند زیرا وجود کامل دارند و حشر کامل می یابند و ملا صدرا بر این معنا 5 برهان اقامه می کند با یک مقدمه؛

مقدمه: ملا صدرا عقول را از صقع ربوبی می داند زیرا عقول تجرد از ماده و عوارض ماده دارند و وی عقول را از ماسوی و احکام ماسوائیت بر نمی شمار وجود عقول مستهلک در وجود حق تعالی است و این ها باقی به بقاء الله اند و رجوع الی الله دارند

برهان نخست: سهرودی نظریه ای درباره عقول و نفوس دارد که؛ «النفوس فما فوقها إنیّات صرفة» یعنی عقول و نفوس ماهیت ندارند ملاصدرا در مواضعی از این کتاب بر اساس همین دیدگاه شیخ الاشراق مشی نموده اند ولکن استاد انصاری شیرازی از علامه طباطبایی نقل کرده اند: این مطلب برهانی نیست و اگر وجود محدود بود بدون ماهیت نمی تواند باشد و وجود ممکن محدود است لذا از حدش ماهیت انتزاع می شود بنابرین مقصود از این که نفوس وعقول ماهیت ندارند این است که احکام ماهیت در آنها مغلوب است و احکام وجود غالب است بر خلاف مادیات که احکام وجود مغلوب است و احکام ماهیت غالب است در همین برهان نخست مطالبی است که از آنها استفاده ماهیت برای وجود از سخنان ملا صدرا می شود پس عقول هم ماهیت دارند زیرا ممکن الوجود اند و ممکن بدون ماهیت نمی شود

در برهان نخست می گوید: عقول وجودات محضه اند و ماهیت ندارند یعنی حکم و اثر ماهیت در آنها مغلوب است وقتی عقول وجودات شدند و ماهیت کنار رفت و حساب عقول حساب و وجودات شد با توجه به این که وجود حقیقت واحده مشککه است یعنی دارای مراتب و به تعبیر ادق و عرفانی دارای مظاهر می باشد پس؛

     حساب عقول حساب وجودات است

     از طرفی وجود حقیقت واحده مشککه است

حقیقتی که به دیدگاه فلسفی دارای مراتبی است زیرا تشکیک در مراتب است و به دیدگاه اصح عرفانی تشکیک در مظاهر است بنابرین تفاوت بین عقول و واجب تمام ونقص می شود تفاوت بین خودشان هم به شدت و ضعف می شود البته این تعابیر تفنن در تعبیر است و فرق چندانی ندارد و دو چیز نیست تفاوت عقول با واجب تعالی به تمام و نقص است که وجودات عقول ناقصه و وجود واجب وجود تام می شود تفاوت بین خود عقول هم تمام نقص می شود یعنی وجود عقول دوم ضعیف تر از عقل اول است و ... وجود حقیقت واحده مشککه است و مظاهر و مراتبی دارد و در این صورت عقول اتصال معنوی با واجب می یابد در مقابل اتصال مادی و جسمانی از قبیل اتصال وجه به ذی الوجه و اتصال مظهر به ظاهر و اتصال رقیقه به حقیقت زیرا وجود واجب حقیقت برای وجودات عقول می شود و وجود عقول رقیقه و مرتبه نازله و ضعیفه از واجب می شود بنابرین وجودات عقول جدای از وجود واجب نمی شود وقتی که اتصال معنوی به واجب داشتند وجودشان دیگر تافته جدا بافته از واجب نخواهد بود معزول الوجود و معزولة الهویة از وجود واجب نمی باشند یعنی وجودشان محشور با وجود واجب است و نسبت دادن وجود عقول به واجب سزاوارتر است تا نسبت دادن وجود به خودشان زیرا وجود واجب مرتبه تامه است ولذا حقیقت وجود عقول می باشد و آن هم رقیقه وجود واجب می باشد عقول باقی به بقاء الله اند و از ماسوی به حساب نمی آیند وجودشان فانی در خدا هستند و رجوع به الی الله دارند.

برهان دوم: برای این که عقول حشر الی الله دارند قاعده امکان اشرف اقتضاء می کند که بین عقل اول و واجب و عقل دوم با عقل اول و بین عقل سوم با عقل دوم ... اتصال معنوی برقرار باشد که همان اتصال وجه با ذو الوجوه و رقیقه با حقیقه است این که علاوه بر اتصال عقل اول و واجب اتصال عقول به هم می شود از این روی است که هر عقل مادونی مظهر عقل مافوق خودش و وجه آن است در قاعده امکان اشرف اقضا دارد که بین عقل اول با واجب و عقل دوم با عقل اول اتصال باشد و همین اتصال هم معاد عقول و حشر آن هاست

حکایت عقول این است که عقل ذات واحد و وجود و حقیقت واحده می باشد که آن ذات واحد وجه و مظهر وجود حق تعالی می باشد و این حقیقت واحده عقل خود مراتبی دارد از قبیل عقل اول و دوم و ... که به جایی هم ختم نمی شود و محصور در ده عقل مشائی نمی باشد بلکه غیر متناهی است این مراتب را که حقیقت واحده عقل دارد تفاوتشان به شدت و ضعف است و آن حقیقت و ذات واحد یک جنبه عالیه ای دارد که به لحاظ آن غیر متناهی در شدت وجود است حقیقت دو جنبه دارد؛

     جنبه برتر که از این حیث غیر متناهی در وجود است و این جنبه همان وجه بودن و مظهر بودن برای وجود واجب تعالی است

     جنبه ای دیگری هم عقل دارد که به لحاظ آن عقل متناهی در شدت وجود می باشد اما در زمان و عدد غیر متناهی است که آن جنبه مراتب داشتن است آن حقیقت واحده عقل مراتبی دارد از قببل عقل اول و دوم و...

از جمله جاهایی که گفته می شود عقول ماهیت دارند اما احکام ماهیت در آن ها مغلوب است همین جا می باشد این مراتب در شدت وجود متناهی و در زمان و عدد غیر متناهی است و به 10 عقل مشاء محدود نمی شود این مراتبی که عقول است درجات و شوؤن و مظاهر وجود حق می شود و قرآن می فرماید: ﴿رفیع الدجات ذو العرش﴾ یعنی خدا درجات والایی دارد که این شؤون والا همین مراتب عقول است عقل اول خود یک مرتبه است و عقل دوم و... این مراتب درجات و شؤون و مظاهر الهی و ربوبی می شوند اگر اتصال ثابت شد حشر هم ثابت می شود

پرسش: حال چطور قاعده امکان اشرف چنین اقتضایی دارد که وجود عقل اول وجود پیوسته به واجب داشته باشد و عقل دوم به عقل اول و...

پاسخ: زیرا اگر بین عقل اول و وجود واجب اتصال نباشد لازم می آید حصر غیر متناهی بین الحاصرین که محال است از این جهت که؛ در صورت عدم اتصال باید وجودی اشرف از عقل اول بین او و واجب فرض می شود که به مقتضای امکان اشرف باید باشد زیرا ممکن اشرف باید قبل از ممکن اخس وجود داشته باشد و همین طور بین آن عقل فرضی و واجب باید عقل اشرف دیگری فرض شود و همین طور تا بی نهایت تسلسل ادامه می یابد و لازم می آید عقول غیر متناهی بین حاصرینی که عقل اول و وجود واجب است محصور شود زیرا مستلزم اجتماع نقیضین می شود غیر متناهی هم غیر متناهی باشد که فرض شده و هم نباشد زیرا که محصور بین حاصرین شده است.

 


[1] . عقل دوم.
[2] . این تعبیر کأنه قول حکیم است که با مفاهیم سر و کار دارد اما عارف که در محیط حقایق بحث می کند و واقع برایش کشف می شود او "کأنه" نمی گوید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo