< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حشرهای بی پایان انسان

فصل (11): في أن للإنسان حشرا كثيرا كثرة لا تحصى‌

قد سبق[1] أنه جعل الله مقامات الحواس و التخيلات و التعقلات درجا و مراقي يرتقي بها السالك إليه تعالى فلابُدَّ أن ينزل؛

     أولا في عالم المحسوسات المادية

     ثم في عالم المحسوسات المجردة عن المادة المرئية بعين الخيال لصيرورة الحس خيالا

     ثم في عالم الصور المفارقة لصيرورة الخيال عقلا بالفعل

و في كل من هذه العوالم الثلاثة طبقات‌ كثيرة متفاوتة في اللطافة و الكثافة و ما هو أعلى من هذه العوالم يكون‌ عدد طبقاته أكثر و التفاوت بين أسفله و أعلاه أشدَّ فلا يبلغ الإنسان إلى أدنى درجات عالم النهايات إلا بعد طي درجات عالم الأوساط كلها و لا يبلغ إلى أدنى درجات عالم الأوساط إلا بعد طي درجات عالم البدايات كلها و هو عالم المحسوسات المادية- فجميع العوالم و درجاتها هي منازل السائرين إلى الله تعالى ففي كل منزل منها للسالك؛

     خَلع (از حد و نقص مرتبه پایین تر)

     و لُبس جديد (نسبت به کمال مرتبه بالاتر)

     و موت (از حد ونقص مرتبه پایین تر)

     و بعث منه (از حد مرتبه پایین تر)

     و حشر إلى ما بعده (منزل پایین تر که بالایی است)

فعدد الموت و البعث و الحشر كثير لا يحصى[2]

و قيل بعدد الأنفاس و هو الصحيح عندنا بالبرهان الذي أقمنا على أن لا ساكن في هذا العالم من الجواهر الطبيعية سيما الجوهر الإنساني المتحرك في ذاته إلى عالم الآخرة ثم إلى الحضرة الإلهية و لابُدَّ من وروده (جوهر انسانی) أولا إلى أولى مراتب المحسوسات ثم يرتقي قليلا قليلا إلى أن يتخلص منها و إليه[3] الإشارة بقوله تعالى- «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها كانَ عَلى‌ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا» فإن كل واحد من أفراد الناس بواسطة وقوعه في عالم الطبيعية الكائنة يحصل له استحقاق عذاب النار لو لم يتبدل نشأته[4] و لم ينجبر سيئته الفطرية بفعل الطاعات و ترك الشهوات كما قال تعالى:‌« فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ‌».

 

ملاصدرا در این فصل که حشر کثیر غیر قابل احصاء برای انسان است چنین می گوید: اگر انسان بخواهد سلوک الی الله بیابد ونیل به رضوان پیدا کند وبه حضرت اله که همان مقام اسماء وصفات حق تعالی است بار یابد چاره ای ندارد جز این که وارد عالم محسوسات ومادیات و طبیعت شود وباید این نقص فطری وتکوینی که نقصی وجودی است را بپذیرد یعنی مفری از عالم ماده و طبیعت واجسام ندارد و سیئه فطری و تکوینی در عالم ماده است گویند: عاشق به معشوقش گفت: من گناهی ندارد معشوق در جواب گفت: «وجودک ذنب لا یقاس به ذنب» برای رسیدن به مرتبه واحدیت و اسماء و صفات و کمالات حق راهی جز عبور از عالم دنیا و قدم گذاشتن در خراب آباد دنیا نیست دنیایی که باطن آن جهنم است زیرا تعلق به دنیا وبقای به آن باعث گرفتاری در دوزخ می شود البته این تعلق قهری است شهید مطهری می گوید: نخستین نیاز های بشر در دنیا نیازهای بدنی و مادی است ولی بقای تعلق به طبیعت وشهوات دنیا سبب گرفتاری به دوزخ است قرآن می فرماید: «إن جهنم لمحیطة بالکافرین» محیط مشتق است و حقیقت در متلبس به مبدأ دارد یعنی الان که کفار در دنیا هستند جهنم بر ایشان احاطه دارد زیرا جهنم باطن دنیا است و بقای علاقه به دنیا وتعلق به شهوات دنیوی باعث سقوط در ورطه دوزخ است. بایستی از دنیا گذشت ودرآن قدم نهاد

باید گذشتن از دنیا به آسانی    باید مهیا شد از بهر قربانی

با چهره گلگون سوی خدا رفتن    زیبا بوَد این سان معراج انسانی

 

قرآن می فرماید: «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها كانَ عَلى‌ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا» یعنی همه باید وارد دوزخ شوند از معصوم پرسیدند: آیا شما هم وارد دوزخ می شوید در جواب فرمود: «جزناها وهی خامدة» ما از دوزخ عبور کردیم در حالی که سرد و خاموش بود

دنیا برای عباد الله خاموش است زیرا چنگال های دنیا در ایشان فرو نمی رود و در بند و دام دنیا گرفتار نیستند ودنیا را محل تجارت و سودای خود وسکوی ترقی ومزرعه آخرت خود قرار می دهند خدا به آتش که باطن دنیا است خطاب می کند: «یا نار کونی بردا وسلاما» واین حتمی است که همه باید از طبیعت که باطنش دوزخ است عبور کنند ودر این بین ستمگران به خود ظلم می کنند «وما ظلمهم الله ولکن انفسهم یظلمون ونذر الظالمین فیها جثیا» مردان الهی در برابر دنیا به زانو در نمی آیند

بعد از آن که سالکی که سفر الی الله در پیش گرفت به عالم طبیعت وارد می شود وباید با فعل طاعات و ترک شهوات علاقه خود به دنیا را قطع کند وسیئه فطری تکوینی ووجودی خود را که نقص مادیت باشد تبدیل به حسنه تکوینی کند یعنی با کمال وجودی یافتن تا مصداق «اولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات» شود واین که؛ «وَالَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَلا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا (68) يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا (69) إِلاَّ مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا (70)

برای سلوک الی الله باید از تعلق به طبیعت رهایی یابد و ارتقای به عالم مثال وبرزخ بیابد ودر پی عملی باشد که به ثواب الهی برسد و از عقاب خداوند دور باشد زیرا راه ارتباطی انسان با عوالم همین ادرکات او می باشد باید از تعلقات طبیعی بالاتر بیاید والبته باید دنبال ادراکات عقلی و قرب الی الله و مجاورت خدا باشد تا به جوار خدا راه بیابد این مراتب مثال وعقل مدارج و مراقی سلوک الی الله می باشد که منازلی کلی است. ملاصدرا می گوید: بین هر کدام از این منازل منازلی غیر قابل احصاء می باشد وتا آن مدارج بین طبیعت و مثال به نهایت نرسد به آغاز مراحل بین عالم مثال عالم عقل نمی رسد هر چه عالم برتر باشد طبقاتی که بین آن عالم برتر و عالم مادون است بیشتر می شود یعنی طبقات بین مثال و عقل بیشتر از طبقات بین عالم مثال و طبیعت است وفاصله و تفاوت بین اعلای آن طبقات و اسفل آن ها بیشتر می شود این که طبقات عالم برتر بیشتر می شود از این روی است که عالم برتر سعه وجودی دارد در روایتی آمده که زمین و آسمان ها به نسبت به سعه عالم عقل مانند حلقه انگشتری در بیابان است که اصلا قابل قیاس با هم نمی باشد لذا حواس دهگانه در عالم طبیعت در عالم مثال 100 حس و در عالم عقل 1000 حس می شود زیرا در عالم طبیعت باصره فقط می بیند ولی در عالم مثال هر حسی کار همه حواس دیگر را انجام می دهد ودر عالم عقل هر ده حس کار 100 حس را انجام می دهد که در مجموع 1000 حس وادراک می شود در این عالم هر حسی در یک جایی از بدن است باصره در عین و سامعه در گوش و... ولی در بدن مثالی همه در یک نقطه واحد می باشند سالک باید همه مراتب را طی کند تا به فنا در اسماء و صفات و مرتبه الاهیت برسد لذا برای سالک در هر منزل و مرحله ای خَلع و لُبسی وجود دارد؛

     خلع از حد و نقص مرتبه قبلی

     ولُبس واتصاف نسبت به کمال مرتبه بالاتر می باشد

وهمچنین برای هر سالک در هر منزلی موتی و بعث و حشری وجود دارد در نتیجه برای انسان حشر کثیر غیر قابل احصاء هست این حشر ها آن قدر زیاد است که به گفته برخی به عدد انفاس است ودر هر نفسی و هر لحظه ای مرگ ورجعتی دارد

مصطفی فرمود دنیا ساعتی است    پس تو را در هر لحظه مرگ و رجعتی است

 

ملا صدرا گوید: بنا بر نظریه ما در حرکت جوهری این سخن حق است حرکت جوهری فقط به انسان اختصاص ندارد منتهی انسان باب الابواب کمال برای سایر اجسام می باشد و همه اجسام باید از کانال وجود انسان به کمال تجرد نایل بشوند اما انسان خود مستقل به کمال می رسد.

[1] . فصل 9 از این باب در تذکره توضیحیه که انسان ادراکات 3 گانه دارد واین ادراکات سبب ارتقاء انسان است.
[2] . عدم احصاء می تواند به دو فرض باشد؛عادةً: نسبت به هر فردی این گونه استعقلا: نسبت به تعدد افراد است.
[3] . گریزی از ورود به عالم طبیعت نیست منتها باید علایق به دنیاو طبیعت را کم کرد ومشتاق به فنا وقرب الی الله شد.
[4] . یعنی نشأه خود را از دنیا به آخرت تبدیل کند وبجای این که اهل دنیا باشد اهل آخرت شود وبجای اهل ادراکات حسی اهل ادارکات ثواب الهی و خوف از عقاب الهی گردد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo