< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفاوت بین ماده صور دنیوی با ماده صور ماده اخروی و برزخی

- و منها: أن المادة الدنيوية إذا أزيلت صورتها عنها فتحتاج في استرجاعها إلى استيناف تأثير من سبب خارجي مصور للمادة بها تارة أخرى كصورة البياض و الحلاوة و غيرهما إذا حصلت في مادة ثم زالت عنها فلا يكتفي ذات القابل بذاته في استرجاع تلك الصورة بخلاف القوة النفسانية (خیالیه) إذا غابت عنها الصورة الحاصلة فيها فلا يحتاج في الاستحضار و الاسترجاع إلى كسب جديد و تحصيل مستأنف بل يكتفي بذاتها و مقوماتها في ذلك الاستحضار لا إلى سبب منفصل و إليه أشير بقوله تعالى:‌« لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ»‌ إشارة إلى أن الأسباب الاتفاقية[1] غير حاصلة في ذلك العالم و سلسلة الإيجاد منحصرة في الأمور الداخلة الناشئة من المبدإ الأول دون العرضيات و المعدات الخارجية الواقعة في عالم الاتفاقات و الحركات المحصلة للاستعدادات كما قال تعالى:‌« الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ»‌ و قال:‌ «فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ‌»

فصل (8): في البعث‌

أما البعث: فهو خروج النفس عن غبار هذه الهيئات المحيطة بها كما يخرج الجنين من القرار المكين و قد مرّت‌ الإشارة إلى أن القبر الحقيقي هو انغمار[2] النفس‌ و انحصارها بعد موت البدن في تلك الهيئات المكتفنة فهي ما بين الموت و البعث بمنزلة الجنين أو النائم لم تقو قواها و مشاعرها لإدراك المدركات الآخرة فإذا جاء وقت القيام- انبعث الإنسان من هذا الانغمار قادما إلى الله تعالى متوجها إلى الحضرة الإلهية؛

     إما مطلقا حرا عن قيد التعلقات و أسر الشهوات فرحانا بذاته مسرورا بلقائه تعالى «و من أحب لقاء الله أحب الله لقاءه»

     و إما مقبوضا مأسورا بأيدي الزاجرات القاسرات كارها للقائه تعالى «و من كره لقاء الله كره لقاءه‌»

فصل (9): في الحشر

قد سبق أن الإنسان نوع واحد متفق الأفراد في هذا العالم و أما في النشأة الآخرة فأنواعه متكثرة كثرة لا تحصى لأن صورته النفسانية هي مادة قابلة لصورة أخروية شتى بحسب هيئات و ملكات مكتسبة ألبسها الله يوم الآخرة بصور تناسبها فيحشر إليها و بها[3] كما قال تعالى:‌«يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» فحشر الخلائق مختلفة الأنحاء حسب الأعمال و الملكات و الآراء؛

     فلقوم على سبيل الوفود «يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً»

 

در فصل 7 از باب 11 سفر نفس درباره ماده صور باقیه اخروی و برزخی بحث می شود در این فصل 3 تفاوت بین ماده صور دنیوی وطبیعی با ماده صور اخروی یا همان قوه خیال بیان می شود؛

تفاوت نخست: هر چه ماده لطیف تر باشد؛

     پذیرشش نسبت به صورت سریع تر است

     و آن صورتی هم که در ماده تحقق می یابد لطیف تر است

مثلا ماده آب نسبت به خاک سرعت قبولش نسبت به صوری که در آن پیدا می شود بیشتر است و صوری هم که در آن پیدا می شود لطیف تر است هوا نسبت به آب ونور نسبت به هوا وروح بخاری نفسانی ودماغی از نور سرعت قبولش نسبت به صور بیشتر و صور آن هم لطیف تر است زیرا مجرد است وبلآخره این لطافت مواد دنیوی به روح بخاری نفسانی دماغی منتهی می شود که مظهر قوه خیال است وخیال هم تجرد برزخی دارد وصوری که در آن روح بخاری نفسانی دماغی در آن ظهور می یابد تجرد برزخی دارند

تفاوت دوم: صوری که در ماده دنیوی و طبیعی حاصل می شود؛

     هم نیازمند اسباب عرضی خارجی است

     هم نیازمند اسباب قابلی و مُعدِّات می باشد

     سبب خارجی عرضی: سببی که بیرون از وجود آنها است نه ذاتی و داخلی

     اسباب قابلی: ماده واستعداد ماده

     مُعدات: که حرکات افلاک و کواکب است وآنها را با حدوث استعدادی که در ماده بواسطه حرکت افلاک وکواکب پیدا می شود ماده را برای پذیرش صورت دنیوی آماده کند

اما صورتی که در ماده اخروی و برزخی یا همان قوه خیال حاصل می شود تنها نیازمند به اسباب داخلی ذاتی است و جهات وخصوصیات آنها

     اسباب داخلی ذاتی: همان نفس است تا این که به واجب تعالی برسد

     جهات اسباب فاعلی داخلی و ذاتی: همان خصوصیات و ملکات نفس است که بر طبق آن ملکات خاصی که دارد به اذن الله تعالی صوری را در قوه خیال انشاء می کند

تفاوت سوم: اگر صورتی از ماده دنیوی زایل شود ودوباره بخواهد آن صورت در آن ماده تحقق بیابد و حاصل شود احتیاج به استیناف تاثیر سبب خارجی عرضی دارد مثلا اگر صورت بیاض در یک ماده ای باشد واز آن زایل گردد دوباره صورت بیاض در آن ماده بخواهد حاصل شود باید سبب وجود بیاض در ماده تاثیرش از سر گرفته شود وسبب به کار بیفتد تا آن صورت بیاض در آن ماده تحقق بیابد

ولکن صورت ماده اخروی یعنی صورتی که در قوه خیال است اگر غایب از پیشگاه قوه خیال شود استحضار و استرجاع آن صورت نیاز به کسب جدید و تحصیل مستأنف و همچنین نیاز به سبب منفصل خارجی ندارد چنان چه در صورت سهو این گونه است که یک صورتی از ذهن غایب می شود دوباره استحضار نسبت به آن صورت پیدا واسترجاع بدان حاصل می شود وصورت برمی گردد ودر پیشگاه ذهن حضور می یابد نیاز به تحصل دوباره وسبب منفصل خارجی نیست این استحضار و استرجاع را خود نفس و ذهن و نفس وقوه خیال انجام می دهد یعنی در این استحضار و استرجاع اکتفا می شود به؛

     خود قوه خیال

     علل داخلی

     اسباب فاعلی ذاتی آن تا به مبدأ اول تعالی برسد

همین تفاوت سوم به عنوان یکی از ادله تجرد نفس هم استفاده می شود

با توجه به این تفاوت ها قرآن می فرماید: « لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ (37) » به تعبیر علامه طباطبایی ملاصدرا از این آیه معنایی نیکو ولطیف برداشت کرده که ناظر به همین تفاوت هایی است که گذشت هر کسی در قیامت شأنی دارد که او را از غیر خودش بی نیاز می کند ونیازی به اسباب خارجی عرضی وسبب منفصل واسباب قابلی ومُعدات نمی باشد اسباب متصل و داخلی وذاتی که خود نفس و مقوّمات و علل نفس تا برسد به واجب تعالی کفایت می کند و قرآن می فرماید: «المُلک یومئذٍ لله» که الان هم همین طور است اما در قیامت ظهورش به تمام وکمال معنا خواهد یافت زیرا اسباب خارجی و عرضی و مُعدات و اسباب منفصل وقابلی کنار زده می شود ونیازی به اینها نیست ومیفرماید: «فلا انساب بینهم» یعنی روابط و اسباب اتفاقی ومتفق ومناسب با مسببات است از هم گسیخته می شود ونیازی به اسباب خارجی و منفصل و عرضی نخواهد بود.

فصل 8: رستاخیز

در فصل 4 در ضمن بحث قبر حقیقی درباره بعث هم گفتگو شد وتفاوت برزخ وبعث وقیامت را بیان داشتند ملاصدرا می گوید: بعث زمانی اتفاق می افتد که نفس در دوران برزخ و در قبر حقیقی یعنی در هیآت وملکات علمیه وعینیه خودش مقبور ومدفون است هنگامی برزخش تمام می شود و بعث وقیامتش برپا می شود و از این قبر حقیقی خارج می شود که غبار آن هیآتی که محیط بر آن است فرو بنشیند و هیآت شفاف شود و ادراکات نفس قوی گردد البته ضعف ادراک برزخی به نسبت قیامت است نه به نسبت ادراکات دنیوی

در برزخ که انسان در قبر حقیقی مدفون است که همان هیآت وملکات علمیه و عملیه خوب و بد می باشد آن هیآت غبار آلود است وکدورت و تیرگی دارد مانند برفک های تلویزیون وادراکات نفس نسبت به آن صوری که تمثل آن هیآت است زیرا هیآت برای نفس به صورت هایی که متناسب با نفس است متمثل می شوند ادراک نفس نسبت به آن صور متمثله نسبت به ادراکات اخروی ضعیف است بعث وقتی محقق می شود که غباروتیرگی وکدورات وناصافی آن هیآت وآن صور متمثله برطرف شود صور متمثله صاف بشوند وادراک نفس نسبت به آن صور متمثله قوی شود آنجا هنگامه بعث و خروج نفس از قبر حقیقی است ومثل نفس؛

    1. مَثل جنینی می شود که از قرار مکین رحم مادر بیرون آمده و قدم به عرصه دنیا گذاشته است

    2. ومثل فرد خوابیده ای است که بیدار شده است

زیرا نسبت برزخ به قبر و قیامت مانند رحم مادر به دنیا و خواب به بیداری است وهمان طور نسبت برزخ به قیامت نسبت رحم به دنیا و خواب به بیداری است ودر نتیجه نسبت دنیا به قیامت نسبت منام در منام است یعنی شخص در خواب ببیند که دارد خواب می بیند

مؤیداتی هم برای این مطلب یعنی مثل دنیا به آخرت مثل خواب به بیداری است در آیات و روایات وجود دارد

     به میت محسن و نیکوکار خطاب می شود: «نم نومة العروس» که از برزخ تعبیر به خواب شده است

     در قرآن می گوید: « قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52)» تعبیر به خوابگاه شده است که برزخ نسبت به آخرت مانند خواب به بیداری است

     قرآن از خواب و مرگ تعبیر توفی نموده است مثل؛ « وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضَى أَجَلٌ مُّسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (60) » ودر مرگ «اللَّهُ يَتَوَفَّى الأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (42) »

فصل 9: حشر

ملاصدرا می گوید: در ابتدای این جلد در آغاز بحث تناسخ به مناسبت تناسخ ملکوتی این نکته را بیان کردیم که انسان دنیوی نوعش واحد است زیرا در ظاهر همه انسان هستند از باطن ها هم خدا خبر دارد وبس

ظاهرش چون بوذر و سلمان بوَد    باطنش چون ابوسفیان بوَد

 

اما در آخرت انواع انسان تکثر می یابد وبه حسب آخرت انسان جنس برای 4 نوع می شود؛

    1. نوع بهیمی

    2. نوع سبعی

    3. نوع ملکی

    4. نوع شیطانی

حکیم سبزواری در منظومه می گوید:

فباعتبار خلقه الانسان    مَلک او اعجم او شیطان

 

باطن انسان هم اکنون چنین می باشد و مصور به یکی از این 4 صورت است و در «یوم تبلی السرایر» باطن آشکار می شود ظاهر به بطون می رود وباطن به ظاهر می آید و انسان پشت ورو می شود در تفسیر صافی در ذیل آیه سوره نبأ ‌«يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» بیان داشته که انسان ها به 10 صورت وارد حشر می شوند.

در متن آمده است: "الیها و بها" یعنی حشر انسان به سوی آن صور است و هم با آن صور است و این دو مطلب است؛

     خود انسان به صورت متناسب با ملکاتش محشور می شود

     هم با صورتی که متناسب با ملکاتش است روبرو می شود

مثل این که برخی در مکاشفات دیده اند که اخلاق بد شخصی به صورت سگی سیاه وزشت رو بعد از دفن، وارد قبر وی شده است

هم با صور محشور می شود و هم با آن صورت ها همنشین می شود و این تجسم عمال است که هم به صورت اعمال محشور می شود و هم با آن ها قرین و همنشین می شود.


[1] اسباب خارجی که موافق و متفق ومناسب با مسبباب شدند که درطبیعت این گونه بود اما در آخرت نیست.
[2] . استاد انصاری شیرازی اشکال کرده اند که؛ القبر الحقیقی هو الهیآت لا الانغمار فیها.
[3] . "الیها و بها" یعنی حشر انسان به سوی آن صور و هم با آن صور است و این دو مطلب است؛خود انسان به صورت متناسب با ملکاتش محشور می شودهمچنین با صورتی که متناسب با ملکاتش است روبرو می شودمثل این که برخی در مکاشفات دیده اند که اخلاق بد شخصی به صورت سگی سیاه وزشت رو بعد از دفن وارد قبر وی شده است هم با صور محشور می شود و هم با آن صورت ها همنشین می شود و این تجسم اعمال است که هم به صورت اعمال محشور می شود و هم با آن ها قرین و همنشین می گردد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo