< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: پاسخ به شبهات معاد جسمانی

و الجواب الحق: بما مرَّ من الأصول؛ أن لا عبرة بخصوصية البدن و أن تشخصه و المعتبر في الشخص المحشور جسمية ما أيَّة جسمية كانت و أن البدن الأخروي ينشأ من النفس بحسب صفاتها لا أن النفس يحدث من المادة بحسب هيئاتها و استعداداتها كما في الدنيا.

و لك أن تجيب؛

    1. أن المقادير قد يزداد حجما و عددا من مادة واحدة (أی بالتخلخل) فإن هيولى‌ قوة قابلة محضة لا مقدار لها في نفسها و لا لها اختصاص بحد خاص و عدد معين بل يعرض لها المقادير و الانقسامات من خارج و هي في نفسها قابلة للانقسامات الغير المتناهية

    2. و ليس أيضا؛ من شرطها في أن يكون أبدانا أن تكون صورة الأرضية باقية بل يجوز انقلابها من الأرضية إلى أجسام حسب ما شاء الله

    3. و أيضا؛ لا يلزم أن يكون كل نفس محشورة بالبدن- فإن من النفوس ما فارقت الأجسام صاعدة إلى عالم القدس منخرطة في سلك المقربين- و الجواب الأول‌ هو العمدة.

و منها: أن الجنة و النار إذا كانتا موجودتين جسمانيتين فأين مكانهما؟ و في أي جهة من جهات العالم حصولهما؟

     فإن كان حصولهما أو حصول إحداهما فوق محدد الجهات- فيلزم أن يكون في اللامكان مكان و في اللاجهة جهة

     و إن كان في داخل طبقات السماوات و الأرض أو فيما بين طبقة و طبقة فيلزم؛

    1. إما التداخل

    2. و إما الانفصال بين سماء و سماء

و الكل مستحيل.

و مع هذا ينافي قوله تعالى‌ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ‌.

هذا تقرير هذه الشبهة و طريق اندفاعها مكشوف لمن تدبر في الأصول التي بيناها.

أما المتكلمون؛ فحيث لم يدخلوا البيوت من أبوابها ليس في وسعهم التفصي عن أمثال هذا الإشكال فأجابوا عنه؛

     تارة بتجويز الخلاء

     و تارة بعدم كون الجنة و النار مخلوقتين بعد

     و تارة بانفتاق السماوات على قدر يسع بينها الجنة

و ليتهم قنعوا بدين العجائز و اكتفوا بالتقليد و لم يستنكفوا أن يقولوا: لا ندري، الله و رسوله أعلم.

 

شبهه دوم: مسافت زمین محدود است با توجه به محدودیت این مقدار، 2 اشکال در معاد جسمانی پیدا می شود؛

    1. این مقدار زمین برای ساخت نفوس غیر متناهیه انسان ها کفایت نمی کند

    2. این تعداد نا متناهی از انسان ها در زمین محدود ومتناهی جا نمی شوند

غیر متناهی بودن نفوس مبتنی بر 3 مطلب است؛

    1. نفوس مجرد است و مجرد زوال پذیر نیست وجاودانه است «یا ابن آدم خُلقتم للبقاء لا للفناء»

    2. بنا بر بطلان تناسخ واین که هر بدنی نفس جدیدی دارد

    3. قِدَم زمانی عالم ودوام فیض که حکما می گویند: مجموع عالم قدیم زمانی است فیض حق تعالی هم دایمی است

بنابرین نفوس غیر متناهی است وماده زمانی وافی به خلقت بدن آنها در معاد جسمانی می شود و نه هم در زمین جا می شود

جواب: ملا صدرا ابتدا جوابی بر مبنای خود در باب معاد جسمانی بیان می کند که از آن به جواب حق تعبیر می کنند بعد هم 3 جواب دیگر مطرح کرده ودر پایان می گوید جواب عمده همان جوابی است که ما دادیم؛

جواب ملاصدرا: در آخرت بنا نیست که بدن انسان از ماده زمینی وخاکی و بر حسب هیئآت و استعدادهایی که دارد، خلق شود بله اگر مَثَل آخرت مثل دنیا بود بدن انسان از ماده زمینی وخاکی برحسب هیئآت و استعداد آن ماده ایجاد و خلق می شد اگر در آخرت هم وضع به همین منوال بود ماده زمین برای خلق ابدان نفوس غیر متناهی کافی ووافی نمی بود اما در آخرت وضع فرق می کند یعنی نفس بدن خود را انشاء می کند «ونُنشأکم فیما لا تعلمون» سخن از انشأ و ایجاد مجرد است نه آفرینش و تکوین بلکه نفس، بدن مجرد مثالی را بر حسب اخلاق و ملکاتی که نفس در عالم دنیا یافته است انشاء می کند.

اشکال: در صورتی که بدن محشور ومُعاد در معاد جسمانی، از ماده زمین خلق نشود این دیگر معاد جسمانی نخواهد بود و جسمی در کار نیست طبق نظریه ملاصدرا نفس با اخلاق و ملکات خود بدن خود را انشاء می کند که تجرد مثالی دارد ودیگر جسمی نخواهد بود که معاد جسمانی مطرح شود؟

سوال: لازم نیست در معاد جسمانی بدن عنصری و طبیعی اعاده شود زیرا آن جسمیتی که معتبر در تعریف انسان است و در حد و در حقیقت انسان مأخوذ است آن جسمیت اعم از جسم طبیعی عنصری و جسم مثالی است چنان که آن جوهری که درتعریف و حقیقت انسان اخذ می شود اعم از مادی و مجرد است و همان طور که حیاتی که در انسان اخذ می شود اعم از حیات دنیوی واخروی است زیرا همه این ها در تعریف تفصیلی انسان می آید که؛ «الانسان جوهرٌ جسمٌ حساسٌ متحرکٌ بالارادة »که اشاره به حیوان و حیات است حکیم سبزواری هم می گوید[1] :

     همین جوهری که در تعریف انسان معتبر است اعم از مادی و مجرد است

     و جسمی که در تعریف انسان اعتبار شده اعم از جسم طبیعی و مثالی است

     حیات معتبر هم اعم از حیات اخروی و دنیوی است

جواب های دیگر: سه جواب دیگر هم می توان از این شبهه داد؛

جواب نخست از شبهه دوم: ماده زمین ممکن است به لحاظ کمّ متصل و مقدار ازدیاد حجم بیابد و به لحاظ کمّ منفصل و عدد تا بی نهایت ازیاد عدد بیابد یعنی؛ ماده زمین می تواند تخلخل و انبساط بیابد و حجمش زیاد شود از جهتی مقدارش زیاد شود وبه لحاظ عدد وتعداد بسیار گشته وتا بی نهایت ادامه بیابد تا ماده زمین به خلقت ابدان و نفوس وافی وکافی باشد زیرا هیولی قوّه محض وقبول صرف است که خود مقدار ندارد بلکه مقدار از بیرون و خارج هیولی بر آن عارض می شود بر روی آن هم ننوشته که چه مقداری بر آن عارض شود بنابرین هیولی می تواند تا بی نهایت ازدیاد حجم بیابد

هیولی قابل انقسام به انقسامات غیر متناهیه هم هست زیرا ثبت نشده که تا چه عددی می تواند منقسم گردد

جواب دوم از شبهه دوم: برای خلقت ابدان نفوس غیر متناهیه از ماده زمین لازم نیست که صورت ارضیه و خاکی وزمین محفوظ باشد بلکه ماده زمین می تواند به جسم دیگری تبدیل شود مثلا به اجسامی حَسَب ما شاء الله تا مقداری که مشیت الهی بدان تعلق گرفته است وصورت خود خاک برای خلقت ابدان در معاد لازم نیست تا باقی بماند مثل همین الان که در دنیا صورت بدن از خاک زمین ساخته می شود وبه معدن ونبات و حیوان و انسان تبدیل می گردد.

جواب سوم از شبهه دوم: همه نفوس معاد جسمانی ندارند برخی از نفوس مانند مقربین در بالاترین مرتبه معاد جسمانی می باشند و به عالم عقل ارتقاء می یابند که آن مرتبه جامع عالم مثال هم هست واز این حکم استثناء می شود وتعداد نفوس کم می شود وماده زمین به همان مقداری است که وافی به خلقت ابدان بقیه نفوس شود.

در پایان ملاصدرا می گوید: عمده همان جواب ما است و حکیم سبزواری در تعلیقه وجه آن رابیان می دارند؛

وجه عمده بودن جواب ملا صدرا: زیرا این جواب بنا بر اصول 11 گانه، برهانی می باشد اما این 3 جواب اخیر جدلی است از این روی که؛

اولا: این 3 جواب مبتنی بر معاد متکلمین است وبدون قبول نظریه متکلمین این جواب ها سودی ندارد.

ثانیا: تناهی ابعاد باید برهانی شود و اگر کسی تناهی ابعاد اجسام را قبول نداشته باشد این جواب ها به دردش نمی خورد

ثالثا: با استثنا کردن مقربین باز هم سایر نفوس نا متناهی است وماده زمین وافی و کافی برای آن نمی باشد

لذا جواب عمده همان است که ملا صدرا ارایه کرده و از آن تعبیر به حق نموده است.

شیخ صدوق در کتاب اعتقادات در اعتقاد به بهشت ودوزخ می گوید: «اعتقادنا فی الجنة انها دار البقاء ...الی أن قال: وهم انواع علی مراتب؛

     منهم المتنعمون بتقدیس الله وتسبیحه وتکبیره فی جملة ملایکته...»

مرحوم شیخ مفید در شرح اعتقاد صدوق در کتاب تصحیح الاعتقادات می گوید: این که عده ای از بهشتیان اکل و شرب ایشان تسبیح و تقدیس باشد این قول شاذی در دین اسلام بوده و از نصاری اخذ شده است وبه شیخ صدوق اشکال می کنند

اما شیخ صدوق بر این باور است که عده ای از مقربین نعمت و برخورداری ایشان تسبیح و تقدیس است ومانند ملایک که «نحن نسبح ونقدس لک» ولذت و ابتهاج ایشان به مراتب برتر است لذات حسی است به گفته شبستری؛

بهشت عامیان پر نان و آب است    به ظاهر آدمی لیکن دواب است

 

شبهه سوم در معاد جسمانی: اگر بهشت و جهنم موجود باشد - در اعتقادات شیخ صدوق گفته: اکنون بهشت و دوزخ مخلوق است- وجسمانی باشد مکان و جهت آن کجاست؟

یا باید بگویی؛

     مکان این ها فوق فلک محدد الجهات ویعنی فلک الافلاک وفلک اطلس است

سطح محدب فلک افلاک جهت فوق و مرکز زمین هم جهت تحت می شود بنابرین بهشت ودوزخ باید فوق فلک الافلاک باشد

     یا این که بهشت ودوزخ در درون افلاک نه گانه است

     یا این که انفصالی بین افلاک هست که بهشت و دوزخ در آن قرار دارد

اما هر سه صورت باطل است پس معاد جسمانی باطل است؛

     بهشت و دوزخ نمی تواند فوق فلک الافلاک باشد زیر فوق فلک محدد الجهات دیگر مکانی وجود ندارد حکما می گویند بعد از سطح محدب فلک الافلاک خلأ وملأیی نیست که فضای شامل جسم باشد یا نباشد این تقابل هم عدم وملکه است و فرض سومی ندارد

     این که در داخل یکی از افلاک باشد هم تداخل لازم می آید وتداخل باطل است

تعریف تداخل این است که؛ دخول جسمی در جسم دیگری بدون ازدیاد حجم آن جسم دیگر

     در شق سوم هم خلأ لازم می آید که بنا بر برهان طبیعی محال می باشد

علاوه بر این که این 3 فرض، اشکالاتی دارد منافات با این آیه دارد که؛ «وجنة عرضها السموات و الارض» گستره بهشت، آسمان ها وزمین است ونمی تواند فوق آن یا در داخل آسمان ها باشد بلکه بهشت همه آسمان ها و همه زمین است از سیاق آیه بر می آید که هر شخص مومنی چنین بهشتی و چنین گستره ای دارد.

جواب ملاصدرا: کسی که به مبانی ما آشنایی داشته باشد ودر این مبانی دقت کند جواب این شبهه برایش روشن است خلاصه جواب این است که؛ تصور مکان برای بهشت و دوزخ جسمانی غلط است این ها در دنیا نیستند اصل مطالبه مکان برای بهشت و دوزخ جسمانی باطل است اما متکلمان از این روی که به دستور قرآن عمل نکردند که؛ «وادخلوا البیئت من ابوابها» که پیامبر ص فرمود: «انا مدینة العلم یا الحکمة وعلی بابها» ایشان از در حکمت وعلم پیامبر وراد نشدند و در خانه دیگری را زدند لذا در این بحث در مانده اند .

گو برو آستین با خون جگر شوی    هر که در این آستانه ره ندارد

 

گاهی گفته اند که؛

     خلأ اشکال ندارند

     یا بهشت و دوزخ هنوز خلق نشده است

     یا این که یک فتق و شکافی در خود افلاک یا بین آنها رخ می دهد و بهشت و دوزخ را در آنجا جای می دهند که همان تداخل و خلأ می شود

ملاصدرا می گوید: کاش ایشان به دین عجایز و تقلید اکتفا می کردند

از آن چرخی که گرداند زن پیر    قیاس چرخ گردون تو همی گیر

 

وکاشکی شهامت گفتن "لا ندری" را می داشتند

دو دسته اهل نجات می باشند که قرآن می فرماید: « إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ (37) » برای کسی که خود قدرت اندیشه و تفکر داشته باشدیا این که گوش فرا دهد

بعد ملاصدرا به گلایه شکوه از دست علمای عامه و ظاهری می کنند.


[1] . شرح منظومه حکمت در ص101 طبع ناصری.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo