< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول ومبانی معاد جسمانی

لأنها واقعة على سبيل الاتصال الوحداني التدريجي و لا عبرة بخصوصيات جوهرية و حدود وجودية واقعة في طريق هذه الحركة الجوهرية و إنما العبرة بما يستمر و يبقى و هي النفس لأنها الصورة التمامية في الإنسان- التي هي أصل هويته و ذاته و مجمع ماهيته و حقيقته و منبع قواه و آلاته و مبدأ أبعاضه و أعضائه و حافظها مادام الكون الطبيعي

ثم مبدلها على التدريج بأعضاء روحانية (مثالی) و هكذا إلى أن تصير بسيطة عقلية إذا بلغت إلى كمالها العقلي بتقدير رباني و جذبة إلهية و إلا فإلى أيّ حد وقع الانقطاع إليه لأجل أسباب قاطعة مانعة عن البلوغ إلى الكمال الأخير يطول شرحها.

فإذا سئل: عن بدن زيد مثلا هل هو عند الشباب ما هو عند الطفولية و عند الشيخوخة ؟

كان الجواب: بطرفي النفي و الإثبات صحيحا باعتبارين

     أحدهما: اعتبار كونه جسما بالمعنى الذي هو مادة و هو في نفسه أمر محصل

     و الثاني اعتبار كونه جسما- بالمعنى الذي هو جنس و هو أمر مبهم

فالجسم بالمعنى الأول جزء من زيد غير محمول عليه و بالمعنى الثاني محمول عليه متحد معه

و أما إذا سئل: عن زيد الشاب هل هو الذي كان طفلا و سيصير هو بعينه كهلا و شيخا ؟

كان الجواب: واحدا و هو نعم لأن تبدل المادة لا يقدح في بقاء المركب بتمامه لأن المادة معتبرة لا على وجه الخصوصية و التعين بل على وجه الجنسية و الإبهام.

و قد مر الفرق في مباحث الماهية من العلم الكلي و الفلسفة العامة- بين الجنس و المادة و هو كالفرق بين الماهية المطلقة و المأخوذ بشرط التجريد و نظير الفرق بينهما الفرق بين الفصل و الصورة و العرضي و العرض بكل من هذه الأمور محمول على الشي‌ء بالاعتبار الأول غير محمول عليه بالاعتبار الثاني.

 

تنزل نفس به مرتبه طبیعت وماده و انجام افعال طبیعی وصعود نفس به مرتبه عقل و مافوقش در آن واحد است در همان آنی که بدن مشغول هضم غذا است که فاعل فعل طبیعی است در همین لحظه تعقل و ادراک هم می کند یعنی نفس مظهر «یا من لایشغله شأن عن شأن» است اما مشهور مشاء این معنا را جایز نمی دانند که مادیت و تجرد در موجود واحد جمع گردد ووجودی هم مرتبه مادیت و هم مرتبه تجرد داشته باشد ملاصدرا گوید: این سخن فقط در یک صورت درست است این که؛ جمع بین ماده وتجرد در یک وجود «فی آنٍ واحد و مِن جهةٍ واحدة» باشد نفس از جهت افعال طبیعی مادی و از جهت تعقل مجرد است.

تشخص بدن به نفس است ولو اعضاء واجزاء ولوازم اعراض و یا اصل خود بدن عوض شود وبه بدن مثالی یا به بدن اخروی باز هم نفس ثابت و باقی است چه در خواب وچه در قبر وآخرت تا زمانی که نفس زید باقی است زید باقی ومحفوظ است کسی زید را در نشأه مثال با بدن مثالی ببیند یا در خواب ببیند همان زید است راز این مطلب این است که؛ تا نفس زید باقی است هویت وشخصیت او باقی است هر چند اعضاء و اجزاء وعوارض او تغیر کرده باشد زیرا حقیقت زید و اساس وجود او نفس اوست از این روی که نفس صورت نوعیه زید وفصل اخیر اوست ووجود زید با نفس او که فصل اخیر اوست تمام شده و تحقق می یابد.

نفس وجودی است که با حرکت جوهری ذاتی از مرحله طبیعت آغاز حرکت می کند تا به مرحله کمال تجرد عقلی برسد البته اگر نفس به کمال عقلی برسد وگرفتار موانع نگردد این حرکت هم یکپارچه و پیوسته است یعنی همه آن یک حرکت است ودر بین قطع نمی شود واتصال دارد واز این روی واحد است واز اول تا آخر یک حرکت است و یک وجود است که سیر ذاتی و استکمالی می کند منتهی اعتبار در باب وحدت داشتن زید به همین وجود واحد است که همین نفس است وبدون انقطاع و گسست حرکت استکمالی از طبیعت تا کمال تجرد عقلی انجام می دهد نه به حدود وماهیات کثیره ای که از مراتب این حرکت استکمالی وجودی نفس زید انتزاع می شود زیرا این حرکتی که نفس زید دارد از طبیعت تا عقل از هر حدی ومرتبه ای از آن ماهیتی ومفهومی انتزاع می شود در یک مرتبه ماهیت نبات در آن دوره ای که نفس افعال طبیعی مانند تغذیه و تنمیه دارد ودر دیگری حیوان در مرتبه ادراک جزئیات و در مرتبه ای دیگر هم ماهیت انسان در ادراک کلیات انتزاع می شود. وحدت زید به انتزاع این ماهیات از حدود ومراتب حرکت وجودی زید نمی باشد یعنی این ها تعیین کننده وحدت وعدم وحدت نمی باشند زیر این ها مفاهیم انتزاعی و اعتباری می باشند آن چه تعیین کننده است همان وجود زید است که نفس زید است و آن اصل هویت زید است زیرا صورت تمامیه زید و صورت اخیر و فصل اوست وچون آن یک وجود یکپارچه است و در حرکتش گسست و انقطاع نیست بلکه پیوسته است منتهی یک وجود نا آرام است که با حرکت جوهری در حال سیر است لذا هویت زید ووحدت وشخصیت زید محفوظ می ماند تا زمانی که نفس استمرار و بقاء دارد نابودی ندارد «خُلقتم للبقاء لا للفناء» هر چند اعضاء و اجزاء واعراض و عوارض زید عوض شود.

نفس یا وجود نا آرام زید مجمع ماهیت زید است ماهیت مفهوم اعتباری وانتزاعی در ذهن است و حقیقت زید هم در خارج است و نفس این دو را پیوند می دهد با وجود زید نفس تحقق می یابد واز حدود و مراتبش از حرکت ذاتی جوهری ماهیات ومراتب انتزاع می شود از هر مرتبه ای مفهوم وماهیتی انتزاع می شود این منبع و آلات وقوای زید است به تعبیر دیگر حافظ ومُبقی آنها در مرتبه طبیعت است زیرا وجود در این حرکت ذاتی استکمالی مراتبی را طی می کند در مرتبه طبیعت نفس حافظ ومبقی اعضاء مادی بدن است

در مرتبه بالاتر نفس مُبدل اعضای نفس از مادیت به مثال است واعضای مادی بدن را به اعضای مثالی تبدیل می کند

از این مرتبه هم که بگذرد مُبدل اعضای طبیعی بدن به اعضای عقلیه است البته اگر به کمال عقلی برسد با تقدیر ربانی و جذبه الهی زیرا مُبدل حقیقی حق تعالی است اما این تبدیل با ترقی نفس تحقق می یابد. والا اگر نفس برخورد با موانع و قواطع بکند و به کمال عقلی نرسد این که تا چه مرتبه ای حرکت نفس ادامه دارد و در آن مرتبه قطع می شود به گفته ملاصدرا شرحش طولانی است زیرا باز هر کدام از این مراتب استکمالی نفس که با حرکت ذاتی استکمالی آن را طی می کند هر کدام از مراتب نشآتی هستند در قرآن در جایی «لهم درجات» و در جای دیگر «هم درجات» دارد.

نتیجه اصل هفتم: ملاصدرا بر اساس این اصل دو سؤال مطرح می کند وبه آنها پاسخ می دهد؛

پرسش نخست: آیا بدن زید در جوانی همان بدن او در خردسالی ومیانسالی و کهنسالی است؟

پرسش دوم: زید جوان آیا همان زید کودک و میان سال وکهنسال است؟

جواب سؤال اول: هم بله و هم خیر

جواب سؤال دوم: فقط بله

مقدمه: در فلسفه در مباحث ماهیت بحث اعتبارات ماهیت را مطرح می کنند مقسم لابشرط مقسمی ماهیت (ماهیت مِن حیث هی که فقط در ذهن وجود دارد) است و این تقسیم عبارت است از؛

     اعتبار بشرط شیئ یا ماهیت مخلوطه: ماهیت به شرط وجود خارجی یا به شرط وحدت تصور شود

     اعتبار بشرط لا یا ماهیت مجرده: که خود دو گونه است؛

    1. بشرط لا از جمیع ماعدا: ماهیتی که از هر آن چه غیر ماهیت است جدا ورهیده ومطلق است حتی بدون وجود ذهنی و خارجی. البته این چنین ماهیتی نداریم

    2. بشرط لا از مقارن: که این ماده در مقابل جنس است مانند ماهیت حیوان اگر مقارن با ناطق در تعریف انسان شود این ماهیت جنسی است ودر جواب ماهو می آید زیرا ماهیت یا نوع است یا جنس اگر ماهیت حیوان به شرط لا از مقارنش یعنی ناطق اعتبار شود ماده خواهد بود واگر لابشرط قسمی ومطلق ملاحظه شود جنس می شود که این قابل حمل بر انسان است زیرا ماهیت «لابشرط یجتمع مع الف شرط» از جمله ناطق که می تواند با ماهیت حیوان جمع گردد برخلاف لابشرط از ناطق که نمی توان آن را بر انسان حمل کرد زیرا انسان بدون ناطق وجود ندارد این ماده در برابر جنس می شود

     اعتبار لابشرط یا ماهیت مطلقه: که لابشرط قسمی است این ماهیت به شرط اطلاق وکلیت است یعنی مثل انسان به شرط کلیت که در ذهن است و بر زید و عمرو و... حمل می شود. این ماهیت لابشرط مقسمی ماهیت من حیث هی هی وهمان کلی طبیعی است.

البته این اعتبارات را عرفا درباره وجود هم مطرح می کنند اما اکنون بحث در ماهیت است که لابشرط مقسمی و مقسم است وفقط در ذهن است و در ضمن اقسام در خارج موجود خواهد شد.

توضیح جواب ها: بدن زید در جوانی همان بدن در کودکی وپیری است؟

     خیر: در صورتی که مراد از بدن زید جسم به شرط لا باشد همان نیست این همان ماده است و متوقف در مرتبه خود می باشد و قابل حمل بر زید نیست

     بله: در صورتی که بدن و جسم لابشرط و جسم جنسی باشد بدن زید همان است زیرا این جسم مطلق وقابل اجتماع واتحاد با نفس زید است وقابل حمل بر زید می باشد

آیا زید جوان با زید کودک وپیر یکی است؟

بله: زیرا تمامیت زید به نفس او می باشد زیرا صورت نوعیه و فصل اخیر زید نفس اوست زیدی که مرکب از نفس و بدن است و تحققش به نفس زید است وتبدل ماده جسم زید ضرری به این تمامیت وارد نمی کند هر چند بدن زید عوض شود ضرری به تحقق زید وارد نمی کند زیرا آن بدنی که در تعریف انسان معتبر است بدن جنسی می باشد که مبهم و عام است نه بدن مادی که مشخص و معین و خاص است این بدن خاص نیست می توان بدن طبیعی یا برزخی یا عقلی یا بدن کودکی یا بدن جوانی و پیری باشد نه بدن وجسمی که ماده است ومشخص و متوقف در یک مرتبه خاصی می باشد.

در تتمه 2 مطلب بیان می دارند؛

مطلب نخست: فرق بین جنس وماده نظیر ماهیت مطلقه یا لابشرط قسمی است با ماهیت بشرط لا یا مجرده است

مطلب دوم: این تفاوت به اعتبار به شرط لایی و لابشرطی که بین جنس و ماده است بین چیز هایی دیگر هم هست مثل؛

     فصل وصورت که تفاوتشان به اعتبار است

     بین عرض و عرضی هم هست حکیم سبزواری گوید:

وعرضی الشیئ غیر العرض    ذا کالبیاض ذاک مثل الابیض

 

بیاض عرض است وابیض عرضی است عرض بشرط لا است وقابل حمل بر موضوع و معروض نیست نمی توان گفت: جسم بیاض است اما ابیض که عرضی ولابشرط است می توان ابیض را بر جسم حمل کرد

     بین مشتق و مبدأ اشتقاق هم تفاوتشان به اعتبار است

     بین مصدر واسم مصدر

     بین اسم وصفتی که در عرفان می گویند مثلا علم صفت است و عالم اسم است علم بشرط لا است وفقط صفت دیده می شود وقابل حمل نیست و عالم لابشرط و قابل حمل است

     فرق بین جوهر و عرض هم به اعتبار است.

تفاوت اعتباری بین جوهر و عرض به این بیان که؛ اگر عرض به شرط لا دیده شود عرض است و اگر لا بشرط دیده شود جوهر است لذا عرض از جلوه های جوهر و از تجلیات جواهر هستند لذا اگر آن جلوه را لحاظ کنیم عرض می شودو اگر لابشرط ملاحظه کنی همان جوهر و جسم می شود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo