< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظریه ابتکاری مدرس زنوزی در معاد جسمانی

مقدمه سوم طولانی ترین مقدمه از میان 5 مقدمه مرحوم کمپانی برای تبیین معاد جسمانی به نظر مدرس زنوزی می باشد و ببرای تبین این مقدمه لازم است 9 مطلب را خاطر نشان سازیم؛

مطلب نخست: قاعده الواحد که بنا بر آن علت واحد معلول واحد دارد با این بیان مرحوم کمپانی که آن را بدیهی وروشن می داند وی در مورد موضوع این قاعده دو فرض وپیشفرض دارد واین قاعده را در هر جایی وارد نمی شود و دوبار هم بحث خُلف را پیش می کشد

مفروض نخست: موضوع این قاعده علتی است که علت بالذات باشد یعنی ذاتش علت باشد یعنی وجودش به تنهایی علت باشد وبا قطع نظر از غیر خودش هر چه هست ذاتش به تنهایی علت باشد مثل حق تعالی که ذاتش ووجودش به تنهایی علت وجود هر چیزی است با قطع نظر از هر چه غیر از ذات حق تعالی است

مفروض دوم: موضوع این قاعده علت بالذاتی است که واحد حقیقی و بسیط بالذات باشد یعنی یک وجود باشد وبیش از یک حقیقت نباشد وبسیط بالذات باشد ترکب و األفی در ذاتش نباشد مثل حق تعالی که احدی الذات وواحد الذات است نه ترکب در ذاتش است و نه دوگانه می باشد

بیان اثبات قاعده: راه ورسم علیت و معلولیت این است که در علت یک خصوصیتی باید باشد که آن ویژه آن علت و معلول است وبخاطر آن خصوصیت ویژه معلول از آن علت صادر می شود وآن خصوصیت باید در ذات علت باشد وعین ذات علت و ذاتی علت باشد والا خلاف مفروض اول لازم می آید وذاتش علت برای معلول نباشد که خلاف فرض است

بنابرین اگر بنا با شد که از چنین علتی دو معلول صادر گردد لازم می آید علت واحد ویک ذات نباشد واثنین باشد درحالی که ما علت را واحد حقیقی فرض کردیم واگر نظر به تعبیر دوم بکنیم که خصوصیت ذاتی علت باشد در این صورت اگ راز این علت دو معلول صادر گردد لازم می شود ذات علت بسیط نباشد و ترکب در ذات او پدید آید که هر کدام ویژه بین علت و یکی از آن دو معلول است وچه ذات واحد علت دو تا شودو ترکب بیابد خلاف مفروض دوم خواهد بود که ما علت بالذاتی در نظر گرفتیم که و احد حقیقی و بسیط الذات می باشد

مطلب دوم: درباره معلول واحدی است که از علت واحد که حق تالی است صادر می شود در رابطه به این مطلب دوم همان طور که نظر عرفا است آن معلول واحدی که از حق تعالی صادر شده است وجود منبسط می باشد یعنی وجود واحد امکانی که سایه اش گسترده بر سر تمام ماهیات ممکنه می باشد وهمه ماهیات ممکنه به برکت همین وجود واحد امکانی که عرفا بدان وجود منبسط می گویند تحقق می یابد

وجود امکانی که گفته می شود از این جهت که امکان را به وجود نسبت می دهیم مراد امکان فقری است نه امکان ذاتی ماهوی یعنی یک وجود وابسته وامکانی که معلول است واز حق تعالی صادر شده است ووجود منبسط عرفانی است وفعل اطلاقی حق است ومعلول او می باشد یعنی وجود منبسط وجود مطلق امکانی است یا وجود امکانی مطلق ووجود لابشرط قسمی است ووجود منبسط قید لابشرطیت دارد لابشرط قسمی است و لابشرطیت که معنای اطلاق باشد قید آن است یعنی وجود مطلق با قید اطلاق است والقاب و عناوین دیگری هم دارد؛

     گاهی از وجود منبسط تعبیر به رحمت واسعه می شود

     گاهی به آن سعه فعلیه می گویند

     گاهی به آن مشیت فعلیه می گویند که«خلق الله الاشیاء بالمشیة والمشیة بنفسها» در مقابل مشیت ذاتیه می باشد

     گاهی به وجود منبسط فیض مقدس می گویندیعنی به تجلی ذات حق تعالی به واسطه اسماء و صفات در مقام فعل و خارج است در مقابل فیض اقدس

     گاهی به آن کُن وجودیه می گویند «انماإذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون»

     گاهی به آن ماء حقیقی گویند «وانزل من السماء ماءاً فسالت أودیة بقدرها» آب حقیقی همین وجود منبسط است که از سماء و بالا فرو فرستاد وهر ظرفی به اندازه ظرفیت خودش از این آب بهره مند شد و آب در هر گودال و ظرفی به اندازه ظرفیت آن جاری شد

مطلب سوم: مطلب مهم دیگر این است که تمام مماهیات ممکنه بالذات است یعنی هر ماهیت ممکن بالذاتی بلکه تمام ممکنات به برکت همین وجود منبسط که وجود واحد امکانی صادر شده است وجود پیدا می کند وهمه به منصه ظهور وجود خارجی می رسند هر موجود ممکن بالذاتی به واسطه همین وجود منبسط وجودش واجب بالغیر می شود وضروررت وجود می یابد زیرا فاعلی که حق تعالی است تام الفاعلیه است قابل هم که ممکن وماهیت است در صورت امکان ذاتی قابلیت تمام دارد یعنی در ناحیه فاعل نقصان و کاستی و حالت انتظاریه ای هست ونه در ناحیه قابل و در این صورت باید ممکن وقابل وجود قطعی و حتمی وضروری بالغیر شود والا بخل وامساک در فیض حق تعالی لازم می آید اگر فاعل کسری ندارد یعنی در ایجاد واعطاء وافاضه نقصان ندارد قابل هم که ماهیت وممکن بالذات است کسری ندارد وذاتش ممکن است ودر این صورت وجود این ماهیت وومکن واجب وضروری نشود در این صورت بخل و امساک در فیض و عطا ووجود وبخشش حق تعاللی لازم می آید این است که وجود ممکن قطعی می شود

فقط یک استثناء دارد که در یک صورت یک ماهیت ممکن بالذات بواسطه وجود منبسط وجود نمی یابد و وجودش قطعی و ضرور ی نمی شود وقتی که وجود ممکن بالذات منتهی به ممتنع بالذات شود اصطلاحا گفته می شود این ماهیت و ممکن بالذات امتناع وقوعی دارد یعنی «ما یلزم من فرض وقوعه محال» در مقابل امکان وقوعی چرا از امتناع وقوعی ماهیت وممکن بالذات تعبیر به این شد که وجود ماهیت وممکن بالذات منتهی به ممتنع بالذات شود؟ از این روی که امتناع وقوعی امتناع عرضی است ومربوط به ذات ماهیت و ممکن بالذات نمی شود بلکه از خارج از ذاتش به آن عارض می شود وبنابر قاعده؛ «کل ما بالعرض لابدّ وأن ینتهی الی ما بالذات» امتناع عرضی باید به امتناع ذاتی ختم شود یعنی امتناع وقوعی که عارض از خارج ذات ماهیت می باشد باید به ممتنع بالذاتی ختم شود زیرا هر عرضی باید به ذاتی منتهی گردد مثل چربی جسمی اگر عارض جسمی باشد باید به روغنی ختم شود که چربی آن ذاتی آن است که می گویند: دموسة کل شیئ بالدهن و دموسة الدهن بنفس ذاته» ویا «ملوحة کل شیء بالملح و ملوحة الملح بنفس ذاته»

مطلب چهارم: طبق برهان امکان اشرف فیض حق تعالی که وجود منبسط است خوان گسترده وجودی حق تعالی است یعنی سفره وجودی که خدا برای تمام مکنات پهن کرده است و اول باید به مجردات برسد و بعد از آن به مادیات با آن تحقق می یابد با ترتیب خاصی

ابتدا مجردات که ماده و مدت ندارند یعن یاحکام ماده که مدت و زمان است در مجردات نمی باشد و شرط امکان استعدادی برای تحققشان نیست ولازم نیست که ماده ای باشد وقبل تر باشد و استعداد وجودشان در آن ماده باشد تا بعد این ماده حاصل شود بلکه شرط امکان استحقاقی نیست بلکه اول باید مجردات وجود بیابند

ز عشقت سرفرازان کامیابند    که خور اول به کهساران بر آید

 

وجود از ممر و معبر و کانال وجودی مجردات گذشته تا به مادیات با ترتیب خاصی برسد اینجا سخن از مجاری است نه از وسایط که در فلسفه است و در عرفان تعبیر به مجاری می شود ومجردات ممر وجودی مادیات هستند با این ترتیب که؛

قاهرٌ اعلی مُثُلٌ ذی شارقة    فنس کلٍ مُثُلٌ مععلقة

فاطبع فالصورة فالهیولی    واختتم القوس بها نزولا

 

مطلب پنجم: این سیر نزولی وجود مستلزم یک سیر صعودی می باشد یعنی تمام موجودات همان طور که بدأ واغاز وجودشان از حق تعالی است خاتمه و عود وجودشان هم به حق تعالی می باشد برعکس قوس نزولی که ترتیب از اشرف به اخس در وجود بود اما در قوس صعودی وبازگشت موجودات به حق تعالی ترتیب از اخس به اشرف است واز موجود پست تر به موجود شریف تر است و این در همه موجودات است زیرا؛

دلیل نخست: بخاطر خروج از لغویت و عبث وباطل بودن اگر این گونه صعودی نباشد ایجاد موجودات لغو می شود « أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لا تُرْجَعُونَ (115) » و « وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ (27)» اگر سیر نزولی مستلزم سیر صعودی نباشد یعنی فقط موجودات فقط از حق تعالی صادر شوند وعاید به حق نباشند این ها برای چه غایت و نتیجه ای خلق شده اند؟ غایتی در کار نخواهد بود لغو و عبث می شود بازگشت به حق غایت وجودی و منتهای وجودی همه موجودات است

دلیل دوم: برای احتراز از طلب عالی در سافل که موجود بالاتر ی که حق و مبادی عالیه و مجردات اند دنبال غایت ونتیجه ای در موجودات باشند یعنی اگر ایجاد موجودات به غایت بازگشت به خود حق تعالی نبود لازم می آید موجود عالی در موجودات سافل ومادی در پی غایت و نتیجه و فایده ای باشند لذا باید عود ورجوع موجودات به حق تعالی باشد

مطلب ششم: اگر غایت ایجاد همه موجودات بازگشت به حق تعالیبنابرین مهم این است که همه موجودات از عقول و نفوس که جبروت است وتا موجودات مثالی که ملکوت است و تا موجودات طبیعی که ناسوت می باشد همه این موجودات باید متحرک بالذات باشند یعنی وجودشان نا آرام باشد ومدام در سیر و حرکت بوده ودنبال کمال و غایت وجودی خودشان باشند ودر اینجا تجدد امثال عرفانی مطرح می شود که فراگیر تر از حرکت جوهری صدرایی است بلکه حرکت جوهری شاخه و شعبه ای از تجدد امثال است زیرا حرکت جوهری به عالم اجسام واولا و بالذات به جواهر و ثانیا و بالعرض هم به اعراض مربوط می شود اما تجدد امثال هم مجردات و هم عالم اجسام و در ا« هم جوهر و اعراض آن را در بر می گیرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo