< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر ملاصدرا از آیات معاد وانواع علت های منطقی

و اعلم: أن المراد من الآيات المنقولة ليس ما فسره صاحب تفسیر الكبير من إثبات القدرة الجزافية الأشعرية التي مبناها على إبطال الحكمة و نفي العلة و المعلول- و أعجب الأمور أن هؤلاء القوم متى حاولوا إثبات أصل من أصول الدين كإثبات قدرة الصانع أو إثبات النبوة و المعاد اضطروا إلى إبطال خاصية الطبائع التي أودعها الله فيها- و نفي الرابطة العقلية[1] بين الأشياء و الترتيب الذاتي الوجودي و النظام اللائق الضروري بين الموجودات التي جرت سنة الله عليها و لا تبديل لها و هذه عادتهم في إثبات أكثر الأصول الاعتقادية كما فعله هذا الرجل الذي هو إمام أهل البحث و الكلام.

فإن قلت: فما معنى هذه الآيات سيما المشتملة على ذكر النطفة و ابتداء الخلقة فهل المراد منها إلا أن الله تعالى كما أنه قادر على الابتداء و الإنشاء قادر على الإعادة و التكوين مرة أخرى.

قلت: الغرض الأصلي من الآيات المعادية يحوم حوم بيان منهجين شريفين في بيان المعاد و حشر النفوس و الأجساد؛

أحدهما: إثبات ذلك من جهة المبدأ الغائي و لزوم الغايات للطبائع الجوهرية الأصلية[2]

و ثانيهما: إثباته من جهة المبدأ الفاعلي و لا شك أن البرهان الذي يكون الحد الأوسط فيه علة للنتيجة و هي ثبوت[3] الأكبر للأصغر و هو المسمى ببرهان اللم أوثق من الذي يكون الأوسط معلولا للحكم المذكور و هو المسمى بالدليل[4] ثم أوثق البراهين اللمية و أحكمها ما يجعل الوسط فيه سببا فاعليا أو سببا غائيا دون سائر الأسباب[5]

 

تفسیر فخر از آیات معاد درست نیست او برای خدا قدرت جزافی ثابت کرد که پایه اش به نفی حکمت ونفی نظام علیت می باشد در ادامه ملاصدرا اظهار شگفتی می کند که اشاعره در همه معارف و اصول اعتقادی به ابطال خاصیت اشیاء قایل می باشند همان خاصیتی که خدا در اشیاء به ودیعت نهاده است و از این روی سبب ومسبب و ترتیب وجودات را بر نمی تابند در توحید می گویند: «لا یُسأل عما یفعل وهم یُسألون» قدرتی جزافه خدا دارد که هیچ سوالی را برنمی تابد و جبر صرف است ودر باب معجزات و نبوت دیدگاهی دارند که بر اساس انکار علیت می باشد و در معاد هم به قدرت جزافه و ابطال خاصیت اشیاء ونفی حکمت باور دارند در حالی که؛

اذ مقتضی الحکمة و العنایة    ایصال کل ممکن لغایة

 

این معاد مورد باور متکلمین هیچ کمالی را برای انسان در خود ندارد وتبیینی از چنین کمال و سعادتی برای انسان ارایه نمی شود وبدان باور ندارند ومع الاسف این روند برای ایشان در بیشتر اصول اعتقادی عادت ورویه شده است خاصه در فخر رازی که امام اهل بحث وکلام است

بعد ملا صدرا در ضمن پرسش وپاسخ به تفسیر این آیاتی می پردازد که مورد استشهاد فخر رازی قرار گرفته و آن ها را اساس استدلال خود بر اثبات معاد جسمانی از دیدگاه متکلمین می باشد

ان قلتَ: تفسیر این آیات چیست؟ وآیات معاد را چگونه باید تفسیر کرد؟

قلتُ: آیات معاد دو دسته است؛

    1. آن هایی که فخر بدان اشاره کرد 4 آیه سوره واقعه و 4 نمونه ای که بیان کرد در این طیف از آیات به مراتب خلقت انسان و به ادوار و اطوار انسان پرداخته بود

    2. طیف دیگری از آیات به خلق اجرام عظیمه مثل آسمان ها و زمین اشاره شد است

هر کدام از این طیف آیات از راهی وجهتی به اثبات معاد می پردازند طیف اول از ناحیه علت غایی و طیف دوم از علت فاعلی بر معاد استدلال می شود اکنون بحث در طیف اول آیات و از ناحیه علت غایی می باشد

مقدمه منطقی: قیاس برهانی به دو قسم است؛

    1. برهان لم:

    2. برهان اِنّ:

در هر قیاس برهانی حد وسط علت اثبات نتیجه در ذهن است واوسط علت اثبات اکبر برای اصغر است یعنی علت ووجود نتیجه در ذهن وواسطه در اثبات است حال گاهی اوسط علاوه بر علت اثبات اکبر برای اصغر علت ثبوت نتیجه در خارج هم هست یعنی علت ثبوت اکبر برای اصغر در خارج هست و گاهی هم نیست

صورت اول را برهان لمّی گویند که از وجود علت بر وجود معلول می گویند

در صورت دوم که اوسط علت وجود نتیجه در خارج نباشد برهان انّی است وخود دو گونه است؛

    1. اوسط معلول نتیجه است: این قسم از برهان انّ را "دلیل" می گویند

    2. اوسط و نتیجه متازمین اند

در تقسیم برهان به لم و انّ در میان این دو قسم برهان در مقایسه برهان لم با دلیل برهان لِم اوثق و اشرف و احکم است زیرا اعطاء یقین می کند اگر اوسط علت نتیجه در خارج باشد و از وجود علت بر وجود معلول استدلال شود این اعطای یقین به نتیجه می کند زیرا علت حد تام معلول است و معلول حد ناقص علت است به تعبیر دیگر علم به وجود علت مفید به علم به وجود معلول خاص است اما برعکس آن صادق نیست و علم به وجود معلول مفید علم به علةٌ ما است مثلا از وجود آتش علم به وجود حرارت خاص آتش حاصل می شود اما از وجود حرارت به آتش نمی توان پی برد می تواند حرارت حاصله از حرکت واصطکاک و خورشید باشد

برهان لمی خود به 4 قسم است زیرا علت بر 4 قسم است؛

    1. علت فاعلی: مثلا از تماسآتش با جسمی استدلال بر سخونت و گرمی آن جسم شود که از تماس آتش با جسم می توان بر گرمی و داغی جسم استدلال نمود

    2. علت غایی: مثل این که از علت غایی نفس که استکمال و تجرد یافتن آن است بر موت انسان طبیعی استدلال گردد (زیرا چند نوع انسان وجود دارد عقلی و مثالی و طبیعی به گفته فلوطین در کتاب اثولوژیا) ومانند استدلال از تجرد یافتن نفس واستکمال آن که غایت نفس انسانی است بر موت انسان طبیعی استدلال شد وقتی نفس انسان به استکمال پیدا کرد وبه تجرد رسید بدن را رها می کند ومفارقت از بدن یافته و مرگ به سراغ انسان طبیعی می آید

    3. علت صوری: مثلا سریر وتخت بهشتی که در قرآن آمده است با وجود این که ماده ندارد و تنها صورت تخت است استدلال بر صورت تخت بهشتی از این جهت که تخت است و شیئیت شیئ به صورت آن است نه به ماده آن

    4. علت مادی: از وجود مادی وماده شیئ بر معلول استدلال می شود مثل این که استدلال بر این که چرا طواحن ودندان های آسیا پهن است؟ زیرا در این دندان ها ماده بیشتری وجود دارد لذا صورت و فعلیت بیشتری روی آن ها آمده است وآن را عریض وپهن کرده است

گاهی هم بر یک شیئ از علل مختلف استدلال می شود مثل همین پهن بودن دندان های طواحن؛

     علت مادی آن بجهت داشتن ماده بیشتر

     علت غایی بجهت جویدن غذا وخرد کردن غذا برخلاف دندان نیش که برای پاره کردن است

ویا مانند استدلال بر موت انسان طبیعی گاه از راه علت غایی خواهد بود که چرا موت بر انسان طبیعی عارض می شود؟

از راه علت فاعلی این گونه خواهد بود که؛ قوای بدنی و جسمانی مدبر بدن هستند و علل جسمانی متناهی التاثیر و التأثر اند

حال در میان این 4 گونه برهان لمی که از علت های اربعه بر وجود معلول استدلال می گردد ترتیب اهمیت استدلال به این گونه می باشد؛

     اول علت فاعلی است که استدلال با آن بر وجود معلول مهم تر و بالاتر واوثق و اشرف است

     بعد علت غایی

     بعد علت صوری

     در آخر هم علت مادی کمترین درجه را در اثبات وجود معلول دارد

به طور مثال؛

     استدلال به علت صوری از علت مادی بالاتر است از این روی که شیئیت شیئ به صورت آن است وماده منشأ قوه و استعداد شیئ است و صورت است که منشأ فعلیت و شکوفایی شیئ است

     علت غایی بالاتر از استدلال به علت صوری است زیرا علت غایی متمم علت صوری است یعنی اگرچه شیئ با صورت فعلیت می یابد اما این فعلیت و شکوفایی وقتی تمام می شود که علت غایی شیئ بر آن مترتب گردد

در کاخ یزید بعد از این که خطیب به اجداد امام سجاد ع توهین و سب کرد حضرت امام سجاد ع به یزید فرمود: «أتأذن لی أن ارقی هذه الاعواد واتکلم کلاما فیه لله تعالی رضی ولهؤلاء اجر وثواب» آیا از این چوب ها بالا بروم؟ تعبیر به منبر نفرمودند صورت منبر وقتی تمام می شود که کلام حق بر آن گفته شود و علت غایی منبر بر آن محقق گردد ولذا استدلال با علت غایی اوثق از استدلال با علت صوری است

     وبالاتر از استدلال با علت غایی استدلال با علت فاعلی است که با شیئ بر شیئ استدلال گردد زیرا علت غایی علت فاعلیت فاعل با وجود ذهنی آن است اما فاعل علت وجود خارجی علت غایی است «اول الفکر آخر العمل» اما در خارج علت فاعلی علت وجود علت غایی است به همین خاطر استدلال با علت فاعلی برتر از غایی است

     وبالاترین استدلال های با علت های فاعلی آن علت فاعلی است که حق تعالی باشد حکیم سبزورای در منظومه منطق در بهترین ابیاتش این گونه می گوید؛

حق علوم الشیئ من فاعله    دلالة الحق علی مجعوله

بالاترین علم به شیئ از راه فاعلش دلالت از راه علت فاعلی که خداوند است بر فعل ومجعول ومخلوق او استدلال شود

مُسبب الاسباب من غیر السبب    به الوجود بالشرار قد وجب

فاعلٌ حقٌ فاعل الهی    یُکشف ذاته له کما هی

 

استدلال به طیف اول آیات معاد: در این طیف از آیات از مراحل خلقت انسان از ترابی تا نطفه و مضغه و ... تا انشاء خلق آخر ادامه یافته است واطواری که بر انسان می گذرد از قرار در رحم تا نوزادی و جوانی و... تا ارذل العمر وخرافت

ملاصدرا گوید: در این طیف آیات از راه علت غایی ومبدأ غایی بر معاد استدلال می شود این آیات کما این که در سوره قیامت هم بیان شد ابتدا خدا می فرماید: «ایحسب الانسان ان یُترک سُدی» آیا انسان پنداشته وجودش بیهوده است و غایتی ندارد؟ بعد می فرماید: «الم یک نطفة من منی یمنی ثم کان علقة فخلق فسوی فجعلنا منه الزوجین الذکر و الانثی الیس بقادر ان یحیی الموتی» انسان گمان کرده غایتی ندارد؟ با تأمل در مراحل خلقت انسان وادوار عمری که انسان دارد بابد بداند که این سیر به جایی منتهی می شود و در جایی لنگر می اندازد؛ «يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا (42)» این به یک قرار و ثبات واثبات می رسد وغایت و نهایتی دارد که بدان می رسد و آن معاد است ولنگر گاه هستی می باشد وآن نهایت وغایت حق تعالی است «ان الی ربک المنتهی» و «ان الی ربک المنتهی» نهایت لقاء حق تعالی است: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» با ذکر مراتب خلقت و ادوار عمر انسان وقتی معاد مطرح می شود یعنی خدا می خواهد از راه غایت انسان وعلت غایی او که رجوع به حق تعالی است ورسیدن به لقاء الهی و نشأه تجرد و ثبات واستقرار باشد به معاد برسد و بعد از این سیر و حرکت نفس در آن قرار و آرام می گیرد ودر معاد لنگر می اندازد مورد نظر خداوند برای اثبات معاد است

بعد می گوید: رجوع به حق تعالی که مستقیم نمی باشد و با انتقال به نشأه تجرد رجوع به حق تعالی تحقق می یابد وملاصدرا می گوید: این غایت وجودی انسان غایت فطری او است یعنی وجود انسان بر حسب فطرت خدایی و برحسب دین الهی که دارد هر مولودی بر حسب فطرتش متدین است وبه دین فطرت پاک الهی متولد می شود «کل مولود یولد علی الفطرة ثم ابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه» این غایت کمال تجرد غایت فطری وجود هر انسانی است اگر انسان بر فطرت پاک الهی باقی بماند و از مسیر اصلی فطرت و از جاده فطرت منحرف نشود و مانعی هم پدید نیاید به کمال می رسد

چه مانع طبیعی و چه اختیاری، مثلا کسی که در نوزادی بر حسب حادثه ای می میرد مانع طبیعی او را از کمال باز داشته و گاه هم یک مانع اختیاری انسان را از رسیدن به غایت کمال تجرد باز نخواهد داشت وبرحسب جبله الهی و خلقت اولیه خداوند به این غایت و کمال فطری می رسد در آیات ابتدای سوره حج می فرماید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ (5) ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (6) وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لاَّ رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَن فِي الْقُبُورِ (7)

مراد از قبور در این آیه شریفه ابدان است که خدا ایشان را از قبور بر می انگیزد و مبعوث می کند مقصود ابدان است که قبور برای اجساد برزخی وارواح و نفوس اند یعنی بدن برزخی و نفس و روح در قبر این بدن طبیعی است خدا اروح و نفوس انسان ها بدن های برزخی را از قبور ابدان انسان ها برخواهد انگیخت شاهد این آیه شریفه است که خدا به پیامبر می فرماید: «وما انت بمسمع من فی القبور» ای رسول! نمی توانی سخن خود را به گوش ایشان برسانی و با این که کفار زنده اند اما در قبر بدن و طبیعت دفن شده اند و صدای رسول را نمی شنوند «انک لا تسمع الموتی» نبی برای مردگان قبرستان مبعوث نشده بود بلکه برای برای همین زندگان در قبر بدن ها مبعوث شده است اجساد برزخی ایشان در قبر بدن طبیعی ایشان گرفتار است

بعد ملا صدرا یک ان قلت و قلت را بیان می دارد.


[1] . رابطه سببیت و مسببیت وعلیت.
[2] . جوهر اصلی منظور انسان است غایت تجرد برای هر جوهری به طور مستقیم نیست و تنها انسان است که جوهر اصلی دارد غایت وجودی برای انسان به طور مستقیم است و برای بقیه با واسطه است اصل در عالم انسان است وخدا فرمود: «خلقت الاشیاء لاجلک وخلقتک لاجلی».
[3] . مقام ثبوت در خارج است و مقام اثبات در ذهن است و در هر قیاس چه لمّی ویا دلیل، اوسط دلیل اثبات نتیجه و وجود آن در ذهن است.
[4] . قسم دیگر نام خاصی ندارد به آن گاهی شبه لم گفته می شود و رسیدن از احدالمتلازمین به دیگری است.
[5] . علت صوری و علت مادی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo