< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد سخن فخر

     و جملة الأمر أن هؤلاء القوم[1] من أصحاب اللقلقة و الكلام و أهل المجادلة و الاختصام لم يعلموا أن مقصود التكاليف و وضع الشرائع و إرسال الرسل و إنزال الكتب ليس إلا تكميل النفوس الإنسانية و تخليصها عن هذا العالم و دار الأضداد و إطلاقها عن أسر الشهوات و قيد الأمكنة و الجهات

و هذا التكميل و التجريد لا يحصلان إلا بتبديل هذه النشأة الداثرة المتجددة إلى النشأة الباقية الثابتة و هذا التبديل إلى النشأة الباقية موقوف؛

     أولا: على معرفتها و الإيمان بوقوعها

     وثانيا: على أنها الغاية الأصلية المقصودة من وجود الإنسان التي يتوجه إليها بمقتضى فطرتها الطبيعية لو لم ينحرف عن مسلكها بواسطة الجهالات و ارتكاب السيئات

     وثالثا: على العمل بمقتضاها و ما يسهل السبيل إليها- و تدفع القواطع المانعة عنها

فالغرض الإلهي من هذه الآيات الدالة على حقيقة المعاد- هو التنبيه على نحو آخر من الوجود و الهداية إلى عالم غائب عن هذه الحواس باطن عن شهود الخلائق و هو مسمى بعالم الغيب و هذا بعالم الشهادة و هو عالم الأرواح[2] و هذا عالم الأجساد و كما أن الروح باطن الجسد كذلك عالم‌ الآخرة باطن[3] هذا العالم.

ثم؛

     لما كان إثبات نحو آخر من الوجود يخالف هذا الوجود الطبيعي الوضعي- و نشأة أخرى باطنة تباين هذه النشأة الظاهرة أمرا صعب الإدراك متعصيا على أذهان أكثر الناس جحدوه و أنكروه

     و أيضا؛ لاِلفهم بهذه الأجساد و شهواتها و لذاتها يصعب عليهم تركها و طلب نشأة تضاد هذه النشأة

و لذلك لم يتدبروا في تحقيقها و كيفيتها- بل أعرضوا عنها و عن آياتها كما قال تعالى‌: «وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ‌ و رضوا بالحياة الدنيا و اطمأنوا بها و أخلدوا إلى الأرض كما قال‌ وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ»‌

و نحن رأينا كثيرا من المنتسبين إلى العلم و الشريعة انقبضوا عن إثبات عالم التجرد و اشمأزت قلوبهم عن ذكر العقل و النفس و الروح و مدح ذلك العالم و مذمة الأجساد و شهواتها المحسوسة و دثورها و انقطاعها و أكثرهم توهموا الآخرة كالدنيا و نعيمها كنعيم الدنيا إلا أنها أوفر و أدوم و أبقى.

و لأجل ذلك[4] رغبوا إليها و فعلوا الطاعات لأجلها طالبين قضاء لوطر شهوة البطن و الفرج و لأجل ما ذكرناه تكرر في القرآن العظيم ذكر الآيات الدالة على النشأة الآخرة و البعث و القيام ليتنبه الإنسان من نوم الجهالة و رقدة الغفلة فيتوجه نحو الآخرة و يتبرأ من البدن و قيوده من الدنيا و تعلقاتها متطهرا عن الأدناس و الأرجاس متشوقا إلى لقاء الله و مجاورة المقربين و الاتصال بالقديسين.

 

در این بحث ملاصدرا چند نکته را خاطر نشان می سازند؛

ابتدا ملاصدرا تعریض هایی بر متکلمین وارد می کند که غالب به اشاعره وارد است نه به معتزله وامامیه بلکه اشاعره متکلم اصحاب لقلقه و کلام اند و فقط حرف می زنند و این ایردات بر ایشان وارد است

نکته نخست: ایشان درنیافته و نمی دانند که غرض از ارسال رسل و انزال کتب آسمانی برای تکمیل نفوس انسانی و تلخیص ایشان از ماده و قید و بند تعلقات مادی و تجرید و فارق کردن آنها از مادیات و تعلقات مادی می باشد تا نفس انسان به کمال برسد واز قید و بند تعلقات مادی و بدنی رها شود و مجرد شود و از اشتغالات بدنی فارغ گردد و این مهم انجام نمی پذیرد مگر این که نشأه اولی ودنیا به نشأه اخری وتجرد تبدیل گردد «یوم تبدل الارض غیرها»

واین تبدیل نشأه مادی دنیا به نشأ تجردی آخرت بر 3 چیز لازم است و3 عنصر لازم است؛

امر اول:

    1. علم به نشأه ثانیه

    2. و ایمان به وقوع آن

«وان الساعة آتیة لاریب فیها» لاریب فیها مانند جهت این قضیه می باشد در منطق و موجهات منطقی لاریب فیها یعنی "بالضرورة" و به منزله جهت این قضیه است که ضرورت می باشد در این باره قرآن می فرماید: «فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَلا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا (110)»

امر دوم: این نشأه تجردی آخرت غایت فطری وجودی انسان باشد بر حسب فطرت الهی و اصلی که انسان دارد «فطرة الله التی فطر الناس علیها» اگر این فطرت دست نخورده باقی بماند غایت محقق خواهد شد زیرا سخن در سعادت تجردی آخرت است و در آن نشأه نفس از نفوس سعیده است وبه سعادت می رسد

امر سوم: عمل به مقتضای آخرت است

نکته دوم: روی این اساس در نکته نخست غرض از آیات معاد توجه دادن به یک نحوه دیگری از وجود است توجه به این معنا است که نشأه آخرت نحو دیگری از وجود است غیر از وجود نشأه اولی که دنیا باشد آخرت نحوه دیگری از وجود است که وجود تجردی می باشد وآخرت عالم غیب است در مقابل دنیا که عالم شهادت است عالم غیب مخفی از حواس است وعالم شهادت محسوس به حواس ظاهر است «الم (1) ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ (2) الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ (3) والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)» ایمان به غیب ویقین به آخرت در ردیف هم آمده است؛

     عالم آخرت عالم غیب است ونامحسوس است درمقابل دنیا

     عالم آخرت عالم غلبه ارواح بر اجساد است

     وآخرت باطن دنیا است همان طور که روح باطن بدن می باشد

روح احاطه به بدن دارد زیرا همه کاره در مملکت بدن روح است آخرت هم احاطه بر دنیا دارد ویک نشأه ای است که تاثیر گذار و همه کاره در این عالم است زیرا نشأه تجرد در عالم طبیعت است قرآن می فرماید: «یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا وهم عن الآخرة هم غافلون» ظاهری را از دنیا می بینند واز آخرت غافل می باشند وآخرت باطن این حیات دنیا است روایتی را علامه امینی در این معنا بیان می کنند[5] ؛ مردی جمجمه مرده ای را به دست گرفته ودر زمان خلافت عثمان نزد وی آمد درحالی که مردم هم حاضر بودند مرد پرسید: چگونه آتش بر این جمجمه عارض می شود طبق آیه شریفه؛ «النار یُعرضون علیها غدوا وعشیا» وچگونه این جمجمه در قبر عذاب می شود درحالی که من دست به آن می زنم و حرارتی احساس نمی کنم وسرد است؟

عثمان طبق معمول از پاسخ درماند ودر گل بخفت و به ناچار در پی امیرمومنان علی ع فرستاد حضرت علی تشریف آورده و خواست تا دوباره سوال را مطرح کند و مرد چنان کرد حضرت علی ع فرمود: چوب آتش زنه و سنگ چخماغ خواست تا حاضر کند حضرت آن ها را بر هم زدند و از دل آن ها آتش بر ون جست واز مرد خواست به چوب وسنگ دست بزن آیا حرارتی احساس می کنی؟ مرد گفت خیر

از این معلوم می شود که آتش در باطن آن است وآخرت باطن دنیا است و جهنم باطن دنیا است

نکته سوم: بیشتر مردم دنبال آخرت و در پی کشف حقیقت آخرت نمی باشند وشب وروز دنبال دنیا هستند واین دو جهت دارد؛

جهت نخست: درک آخرت دشوار برای اذهان عموم است اذهان اِبا و امتناع از درک آخرت دارند در قرآن می فرماید: «ونُنشأکم فی ما لا تعلمون» آخرت برای مردم ناشناخته است

جهت دوم: انسی که مردم با دنیا دارند وبا محسوسات مانوس می باشند

واز این دو جهت که دست به دست هم می دهند تا بیشتر مردم به آخرت بی اعتنا باشند وقرآن می فرماید: وَكَأَيِّن مِّن آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ (105) ودر اوایل سوره یونس آمده؛ إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ (7) أُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ (8) درباره بلعم باعورا می فرماید: وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ (175) وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (176)

اگر مشیت خدا که نمی خواست او را رفعت دهد به این خاطر بود که خود بلعم نمی خواست

نکته چهارم: ملاصدرا گوید: ما بسیاری از علماء ومتدینین بلکه منتسبین به علم و شریعت دیدیم که وقتی اسم موجود مجرد و عالم تجرد پیش اینان برده می شود اشمئزاز می یابند وتنفر می یابند که گویا نمی خواهند نامی از موجود مجرد بشنوند زیرا ایشان بر این باوراند که عالم آخرت هم مانند عالم دنیا است ونعمت های اخروی هم مانند نعمت های دنیوی است ایشان اگر عبادت هم می کنند ورغبت به آخرت هم دارند برای رسیدن به شهوت بطن و فرج برسند

نکته پنجم: این همه آیات درباره معاد در قرآن تکرار شده است برخی گفته اند که؛ هر آیه ای که به یکی از دلالات ثلاث مطابقی و تضمّنی و التزامی اشاره به معاد دارند و همه این ها برای این است که انسان از خواب جهالت و غفلت بیدار شود ورو به آخرت نشأه اخری بیاورد وخود را از ماده و آلودگی های مادی تطهیر کند وشوق به لقاء الهی وجوار قرب حق تعالی وهمنشینی با مجردات برایش پیدا شود وبرای تشویق انسان است تا از این عالم ماده کنده شود و متوجه نشأه تجرد بیابد و شوق لقای الهی را در سر بپروراند درروایت جالبی آمده است؛ «ان الله تعالی خلق جهنم من فضل رحمته سوطا یسوغ به عباده الی الجنة» خدا دوزخ را از زیادی رحمت خود آفریده تا تازیانه ای باشد تا بندگان را به سوی بهشت براند

نکته ششم: تفسیری که فخر برای آیات معاد ذکر کرد مبتنی بر مبانی نادرست اشاعره است؛

     قدرت جزافه و گتره ای حق تعالی: متکلمین هر جا کم بیاورند از قدرت خدا مایه می گذارند و با آن لاپوشانی می کنند

     نفی حکمت از افعال خدا که کار های خدا حساب وکتابی ندارد

     انکار قانون علیت ومعلولیت وسببیت و مسببیت که این سنت حتمی و قطعی خداوند است که تبدیل و تغییر در آن راه ندارد

سپس ملاصدرا می گوید: در سرتاسر اصول معارف واعتقادی توحید ونبوت و معاد از همین مبانی باطل خود متکلمین استفاده می کنند در باب معجزه ایشان حکمتی قایل نمی باشند ودر معاد هم که فخر آیاتش را این گونه تفسیر کرد و سخن از ابطال خاصیت قوا وحرف از ابطال علل طبیعی مانند این که آب اقتضاء دارد به پایین برود و خدا بر خلاف طبیعتش آن را به بالا می برد

بعد در ضمن «ان قلت و قلت» خود ملا صدرا این آیات را به تفصیل بیان می دارند.

 


[1] . مراد اشاعره می باشند.
[2] . منظور عالم غلبه ارواح بر جسد وبدن است زیرا در آخرت هم بدن برزخی و اخروی موجود است.
[3] . حکیم سبزورای در تعلیقه می گوید: عالم آخرت در طول عالم دنیا است وباید در طول آن آخرت را جستجو کرد اما متکلمین آخرت را در عرض همین عالم دنیا را می طلبند که در دوره ای رخ خواهد نمود قرن می فرماید: «یرونهم بعیدا و نراه قریبا» مردم آخرت را در عرض دنیا می پندارند لذا آن را دور می انگارند وتا این دنیا ودوره به تمام نرسد به آخرت نیم رسند اما خدا آن را در طول دنیا می داند و نزدیک.
[4] . به خاطر آن چه در نکته 1 و2 بیان داشته شد.
[5] . الغدیر ج8 ص214 .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo