< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استدلالت فخر بر معاد جسمانی از آیات قرآن

و إن الله ذكرها في مواضع من كتابه؛

     منها في سورة الحج‌ «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ»‌ إلى قوله- «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى‌ وَ أَنَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ».

     و منها: في سورة المؤمنين بعد ذكر مراتب الخلقة «ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ- ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ‌».

     و منها: في سورة لا أقسم‌ «أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى‌ ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى»‌

     و منها: في سورة الطارق‌ «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ‌ إلى قوله‌ إِنَّهُ عَلى‌ رَجْعِهِ لَقادِرٌ»

     و ثانيها قوله تعالى‌: «أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ‌»

وجه‌الاستدلال‌: به أن الحب و أقسامه من بطون مشقوقة و غير مشقوقة كالأرز و الشعير مدور و مثلث و مربع و غير ذلك من الأشكال إذا وقع في أرض البذر و استولى عليه الماء و التراب فبالنظر العقلي يقتضي أن يتعفن و يفسد لأن أحدهما يكفي لحصول العفونة و الفساد فهما جميعا أولى ثم إنه لا يفسد بل يبقى محفوظا ثم إذا ازداد في الرطوبة- تنفلق الحبة قطعتين فيخرج منها فرقتان فرقة من رأسها صاعدة إلى فوق و أخرى من تحتها يتشبث بها في الأرض و كذا النوى بما فيها من الصلابة العظيمة تنفلق بإذن الله مجموعة على نصفين يخرج من أحدهما الجزء الصاعد و من الثاني الهابط فيكون أحدهما خفيفا صاعدا و الآخر ثقيلا هابطا مع اتحادهما في الطبيعة و العنصر فيدل ذلك على قدرة كاملة و حكمة شاملة يعجز العقول عن دركها فهذا القادر كيف يعجز عن جمع الأجزاء و تركيب الأعضاء.

و ثالثها: قوله تعالى:‌ «أَفَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ»‌

وجه الاستدلال بوجوه؛

أولها: أن الماء جسم ثقيل بالطبع و إصعاد الثقيل على خلاف الطبع فلا بد له من قادر قاهر يقهر الطبع و يسخره و يبطل الخاصية و يصعد الذي من شأنه الهبوط و النزول.

و ثانيها: أن تلك الذرات المائية المبثوثة اجتمعت بعد تفرقها فلا بد لها من جامع يجمعها قطرة قطرة فمن جمع الأجزاء الرشية المائية للإنزال قادر على أن يجمع الأجزاء المبثوثة الترابية للبعث.

و ثالثها: تسييرها بالرياح.

و رابعها: إنزالها في مظان الحاجة و الأرض الجرز و كل ذلك دليل الحشر.

و الرابع: من تلك الوجوه قوله تعالى‌: «أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»

‌ وجه الاستدلال: أن النار صاعدة بالطبع و الشجرة هابطة و أيضا النار نورانية و الشجرة ظلمانية و النار حارة يابسة و الشجر بارد رطب فإذا أمسك الله في داخل تلك الشجرة الظلمانية تلك الأجزاء النورانية فقد جمع بقدرته بين تلك‌ الأجزاء المتنافرة فإذا لم يعجز عن ذلك فكيف يعجز عن تركيب أجزاء الحيوان- و جمع أعضائه انتهى كلامه.

[كلام المصنف في ذلك‌]

و هذا نهاية ما بلغ إليه فهم أهل الكلام و غاية ما وصلت إليه قوة نظر علماء الرسوم في إثبات النشأة الآخرة و حشر الأجسام و نشر الأرواح و النفوس.

 

فخر رازی به آیاتی از قرآن بر معاد جسمانی به عقیده متکلمین استدلال نمود از آن جمله؛

4 بار در سوره واقعه با لفظ "افرأیتم" تکرار می شود؛

افرأیتم اول:

     أَفَرَأَيْتُم مَّا تُمْنُونَ (58) أَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ (59)

آن منی را که در رحم می ریزید آیا آفرینش را شما انجام می دهید؟

فخر گوید: غذاهایی که از اطراف عالم جمع می شود منی از آن ساخته می شود همین خداوند قدرت دارد که در قیامت اجزای پراکنده بدن انسان را جمع آوری کرده و به شکل بدن در آورد و روح بدان تعلق بگیرد و انسان مبعوث گردد

فخر گوید: عین این تعبیر در جاهای دیگری از قرآن کریم آمده است از جمله در ابتدای سوره حج؛

     «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ»‌ إلى قوله- «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى‌ وَ أَنَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ».

انسان مراتبی را پشت سر گذاشته است مانند: انسان از خاک خلق شد ونطفه شد و بعد علقه و خون بسته شد و بعد مضغه شد که پاره گوشتی شد بعد هم به دوران رحم وطفولیت وجوانی وبعد برخی قبل از فرتوتی می میرند و برخی هم به ارذل العمر و پیری می رسند وگرفتار جهل وخرافت می شود سپس خدا به زمین افسرده و مرده اشاره می کند که با باران زنده شده و گیاه تر و تازه از زمین می روید

این بهار نو ز بعد برگ ریز    هست برهان بر وجود رستخیز

 

بعد می فرماید: «ذلک بان الله هو الحق و انه یحیی الموتی و انه علی کل شیئ قدیر وان الساعة آتیة لاریب فیها وان الله یبعث من فی القبور»

     در سوره مومنون؛ «ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ- ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ‌». که باز مراتب آفرینش را بیان می دارد وسخن از خلق آخر و دمیدن روح می گوید وبه آفرینش خود تبریک می گوید واین ها دلیل بر خلقت دوباره بر معاد قرار داده شده است

     در سوره دیگر می فرماید: أَيَحْسَبُ الإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى (36) أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَى (37) ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى (38) فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالأُنثَى (39) أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى (40)

     در سوره قیامت؛ «أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى‌ ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى»‌

     در سوره طارق هم آمده است؛ «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ‌ إلى قوله‌ إِنَّهُ عَلى‌ رَجْعِهِ لَقادِرٌ»

     و ثانيها قوله تعالى: ‌« أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ‌»

افرأیتم دوم:

     «أَفَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ‌»

وجه استدلال: دانه ها و حبوبات اقسامی دارد برخی باریک و دراز است که این ها خود دو گونه است؛

     برخی مانند گندم شکافی دارد

     برخی مانند برنج وجو غیر مشقوق است وشکاف ندارد

دانه ها اشکال مختلفی دارند؛

     مدور و دایره ای

     بیضی شکل

     سه گوش

     فخر راز گوید برخی از دانه ها چهار گوش است

این دانه ها در دل خاک کاشته می شود وآبیاری هم می شود هر کدام از آب و خاک برای فساد چیزی کافی است حال درباره حبوبات هر دو جمع شده است اما به قدرت خدا دانه فاسد نمی شود در رطوبت زیاد دانه دو شق می شود بخشی ساقه شده و بالا می آید و بخشی هم ریشه شده و به طرف زمین می رود هسته با صلابتی که دارد یک شقش سبک شده وبه بالا می رود و دیگری سنگین شده وبه زمین می رود در حالی که هر دو از یک طبیعت ونوع می باشد وچطور دو شق شده یکی به آسمان می رود و یکی به زمین

فخر گوید: این ها از درک و فهم بشریت خارج است وعقل از درک این معانی واز درک قدرت حق تعالی عاجز است خدایی که این قدرت را دارد می تواند اجزای بدن را در قیامت کنار هم جمع کرده و روح بدان تعلق بگیرد وانسان محشور شود

افرأیتم سوم:

     «أَفَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ»‌

استدلال به این آیه برای معاد جسمانی از 4 جهت است؛

    1. آب از عناصر ثقیلان به شمار رود آب و خاک میل به مرکز وبه طرف زمین دارند که اگر قاسری نباشد به طرف زمین سیر می کنند ومیلشان به طرف زمین است برخلاف آتش و هوا که از خفیفان است وبالا می رود اما آب که از ثقیلان است چطور به بالا می رود ودر آسمان در چرخه ای قرار می گیرد تا باران ببارد قدرت قاهره حق تعالی بر آب قاهر شده و آن را از خاصیت می اندازد و خاصیت ثِقل آب را گرفته و میل به مرکز او را سلب کرده و علی رغم میل خود آن را به بالا می برد خدایی که این قدرت دارد توان بر بعث و نشور هم دارد

    2. حال که آب بالا رفت قطرات آب را باید کسی جمع کند تا ابر تشکیل گردد جامع این قطرات و اجزاء آب هم جز خداوند نیست خدایی که می تواند اجزای آب را جمع کند و ابر بسازد همان قدرت دارد تا اجزای بدن انسان ها را جمع کرده و کالبد بسازد وروح بدان تعلق بگیرد

    3. حال که ابر تشکیل شد باد باید روان شده تا ابرها را به حرکت در آورد وبه سرزمین های دیگر برود واین هم قدرت خدا را می طلبد.

    4. وقتی ابرها را به زمین های مرده ببرد باید خدا باران را به قدرت خود بر زمین مرده فرو بفرستد وخدا این قدرت را دارد و می تواند در قیامت حشر و بعث مردگان بنماید.

افرأیتم چهارم:

     «أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»

دو درخت مرخ و ضعار در عربستان وجود هست که خاصیت آتش افروزی دارد وبا زدن شاخه های آنها آتش در می گیرد درخت این آتش را خدا ایجاد کرده است

از 3 جهت می توان به این آیه استدلال کرد؛

    1. آتش از خفیفان است و درخت ثقیل است و این که در کنار هم قرار گرفته اند فقط کار خدا است

    2. آتش نورانی است ودرخت ظلمانی است ونور ندارد خدا این نور را در ظلمت قرار داده است

    3. آتش حارّ ویابس است ورطوبت را خشک می کند اما درخت بارد و مرطوب است وخدا یک عنصر حار را در بارد و یک کیفیت یابس را در رطوبت نهاده است و این از قدرت خدا می باشد.

تا اینجا نظریه متکلمین بود که از علمای ظاهری ورسمی است ونهایت فهم ایشان درباره معاد جسمانی به اینجا رسیده است

علم وعلماء دو گونه است؛

    1. رسمی و ظاهر: همان علوم ظاهری و مفهومی است و علمایی که با مفاهیم سروکار دارند را علمای رسمی گویند که شیخ بهایی در مورد ایشان فرماید:

علم رسمی سر به سر قیل است و قال    نه از او کیفیتی حاصل نه حال

علم نبوَد غیر علم عاشقی    ما بقی تلبیس ابلیس شقی

کلُّ من لم یعشق الوجه الحسن    قرّب الجُلّ الیه و الرسن

یعنی آن کس را که نبوَد عشق یار    بهر او پالان و افساری بیار

 

    2. حقیقی باطنی: که با حقایق سروکار دارند و از راه کشف و شهود به حقیقت می رسند

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo