< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/09/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظریه ابن سینا درباره معاد نفوس متوسطه

هذا[1] ما بلغ إليه نظر الشيخ و أترابه في إثبات السعادة و الشقاوة الأخرويتين المحسوستين و في كيفية جنة السعداء و جحيم الأشقياء في المعاد و قد مرّت الإشارة منا في الفصل الثالث[2] من الباب الثامن من علم النفس عند بحثنا عن دفع الشكوك الباقية- لأصحاب النقل، إلى سخافة هذا الرأي و ما يلزمه من المفاسد و الذي نذكر هاهنا أن القول بتجويز أن يكون موضوع تصور النفس و تخيلها بعد التجرد عن هذا البدن جرما متولدا من الهواء و الدخان كيف يصح من رجل ذي بضاعة من الفلسفة الطبيعية فكيف من الفلسفة الإلهية؛

     أليس مثل هذا الجسم الدخاني المتولد من بعض المواد العنصرية يتفرق و يتحلل بأدنى سبب إذا لم يكن له طبيعة حافظة إياه عن التبدد و عن التحلل شيئا فشيئا بإيراد البدل كما في الروح الطبي[3] حتى يبقى تهيؤه لتصرف النفس؟ فيكون هو في ذاته نوعا نباتا بل حيوانا لكونه موضوع الإدراك التخيلي فإذن أليس هذا عين التناسخ؟

     وأليس صار هذا الجرم الدخاني حيوانا غير إنسان تعلقت به نفس إنسانية- فصار هذا الإنسان منسلخا عن إنسانيته إلى حيوانٍ آخرَ و ذلك لأن شرط الإنسانية- أن يكون له قوة إدراك المعقولات إما بالفعل أو بالاستعداد القريب[4] أو البعيد[5] له و ليس فيه شي‌ء منها إذ قد بطل استعداده الأول بالموت من غير أن تصير عقلا بالفعل

     ثم لو فرض كونه ذا قوة تعقل المعقولات لكان إنسانا آخر

فعلى أي وجه يلزم التناسخ و هو مع بطلانه في نفسه كما مرّ قد أحاله الشيخ و غيره من توابع المشائيين.

وهذا اللزوم (لزوم تناسخ) لا يُدفع بمجرد قوله تستعمله من غير أن تصير نفسا لها إذ لا معنى للنفس إلا الجوهرُ الإدراكي- المستعمل لجرم حيواني ذي حياة بالقوة موضوع لإدراكاته سيَّما على ما ذهبوا إليه؛ من انطباع صورة المحسوسات و المتخيلات في الأجرام التي هي آلة لها

و بالجملة؛ هذا مذهب ردي‌ء و قول فاسد ألجأهم إلى القول به عدم علمهم بتجرد النفس الخيالية و مدركاتها عن المواد الطبيعية

و العجب من الشيخ أبي علي أيضا أنه ذكر في هذا الكلام المنقول أن السعداء الحقيقيين يتلذذون باتصال ذواتهم بعضهم ببعض اتصالا عقليا كاتصال معقول بمعقول مع أنه لم يحصل معنى الاتصال العقلي[6] و الاتحاد الذاتي بين العاقل و المعقول ولم يقدر على إثباته بل أنكره في أكثر كتبه غاية الإنكار و شنع على القائل به كفرفوريوس و متابعيه غاية التشنيع.

 

ابن سینا و امثال ایشان معاد جسمانی نفوس ناقصه ومتوسطه را با تعلق نفوسشان بعد از مرگ به جرم فلکی یا جرم بخاری و دخانی تصحیح کردند که جرم فلکی یا دخانی را موضوع تخیلات و ادراکات جزئیه خود قرار میدهند و این گونه سعادت و شقاوت حسیه این موجود را توجیه کردند

ملاصدرا گوید: در بحث تناسخ اشکالات این قول را بیان کرده و بطلان آن را روشن کردیم اما آنچه در اینجا به عنوان اشکال مطرح می کند این است که؛

اشکال: این سخن که؛ تعلق نفس به جرم بخاری ودخانی خواهد بود را کسی که در طبیعیات حکمت دستی داشته باشد نمی گوید چه رسد کسی که در الاهیات ورودی دارد زیرا این حرف را از هر جهت که حساب وتحلیل وبررسی کنیم مستلزم تناسخ است بی جهت نیست که گفته اند؛ «ما من مذهب الا وللتناسخ فیه قدم راسخ» تناسخ اعتقاد مرموزی است که در بسیاری از عقاید وباور ها رخنه کرده است حال کسی چون فارابی و ابن سینا نظری را ابراز داشت اند که سر از تناسخ در می آورد از هر جهتی این سخن را تقریر کنیم مستلزم تناسخ است وملاصدرا 3 جهت را بیان می دارد که این عقیده به تناسخ منجر می شود؛

جهت نخست: این بخار و دخانی که می گویید به ادنی سببی در معرض تحلل ونابودی است آیا این بخار و دخان حافظی نیاز ندارد؟ تا آماده تعلق نفس ناقصه یا متوسطه باشد تا در آن بخار و دخان تصرف کند لامحاله باید حافظ داشت باشد والا "بفوتٍ ینتفی" لذا باید حافظ داشته باشد حال حافظ؛

باید طبیعت باشد که آن هم طبیعتی که نفس باشد و نفس؛

    1. کمترینش نفس نباتی باشد

    2. بالاتر نفس حیوانی باشد زیرا این دخان وبخار موضوع ادراکات تخیلی باشد

پس این بخار ودخان باید نبات و بالاتر از آن یعنی باید حیوان باشد واین بدان معنا است که نفس ناقصه و متوسطه بعد از مرگ باید به نبات یا به حیوانی تعلق بگیرد و این عین تناسخ است

جهت دوم: بخار و دخانی که بنا بر جهت نخست باید نبات و حیوان باشد این حیوانی است که قوه تعقل ندارد زیرا آن نفس ناقصه و متوسطه که می خواهد به آن تعلق بگیرد قوه تعقلش در دنیا سوخته وبا مرگ از بین رفته است زیرا نفس ناقصه و متوسطه به حد تعقل وعقل بالفعل نرسیده اند ودر حد عقل بالقوه باقی مانده اند والا در دنیا قبل از مرگ سوخته است لذا این بخار و دخان که حیوان است فاقد قوه تعقل است واین بدان معنا است که نفس ناقصه و متوسطه که می خواهد بعد از مرگ به این بخار و دخان تعلق بگیرد باید از انسانیت منسلخ گردد زیرا شرط انسانیت قوه تعقل است وبعد از انسلاخ از انسانیت به حیوان دیگری که همین بخار و دخان است تعلق بگیرد زیرا بخار و دخان فاقد تعقل است ودر این صورت باز هم تناسخ پیش می آید

جهت سوم: برفرض بخار و دخان قوه تعقل داشته باشد تا لازم نباشد نفس ناقصه و متوسطه از انسانیت خود منسلخ گردد در این فرض این بخار و دخان یک انسان دیگری می شود که انسانی جدید است و تعقل دارد زیرا قوه تعقل نفس ناقصه و متوسطه در دنیا سوخته است و حالا انسان جدیدی پدید می آید.

تناسخ هم فی حد نفسه محال است و خود شیخ و مشاء هم آن را باطل می دانند

بعد ملا صدرا می افزاید: این که ابن سینا به نقل از فارابی گفت: با تعلق نفس ناقصه و متوسطه به جرم فلکی و یا جرم دخانی و بخاری لازم نمی آید این نفس ناقصه برای آن نفس باشد زیرا می خواستند جلوی تناسخ را بگیرند اما این خواسته با صرف سخن و حرف درست نمی شود که بگویی: بدون این که نفس برای جرم فلکی نفس باشد لازم نمی آید که نفس هم نباشد بلکه نفس عبارت است از؛ یک جوهر ادراکی که به یک جرم حیوانی ذوحیاة بالقوه تعلق بگیرد و آن را موضوع ادراکات خود قرار بدهد نفس جوهری مجرد و مدرِک است که به جرم حیوانی ذی حیات بالقوه تعلق گرفته که قابلیت ادراک و احساس وحرکت داشته باشد وآن را برای ادارکات خود موضوع قرار دهد اینجا هم همین رخ داده است ونفس ناقصه و متوسطه به یک جرم زنده تعلق گرفته است که قابلیت احساس و ادراک جزئی دارد و آن را موضوع ادراکات خود قرار می دهد واین همان نفس است وبا حرف نمی توان انکارش کرد بخصوص بنا بر نظر ابن سینا و مشاء که ایشان با مادی دانستن قوه خیال و نفس جزئیه ومدرِک جزئیات بر این باور اند که صوَر مدرَکات جزئیه در محل جرمانی و جسمانی انطباع می یابد و چاپ می شود قبل از مرگ در دماغ و مغز منطبع می شود وبعد از مرگ هم در جرم فلکی ویا بخاری ودخانی منطبع می گردد این نفس ناقصه و متوسطه نفس آن جر م می شود

سوال: حالا چرا ملا صدرا می گوید: "مخصوصا"؟ طبق نظر مشاء وابن سینا که با مادی دانستن قوه خیال و نفس جزئیه در محل جسمانی انطباع می یابد؟

جواب: زیرا طبق نظر ملا صدرا که قول به تجرد خیال ونفس حیوانی و نفس جزئیه باشد آن جرم فلکی و دخانی می تواند مظهر ادراکات این نفس ناقصه و متوسطه باشد بدون این که این نفس ناقصه و متوسطه برای آن جرم فلکی و دخانی وبخاری نفس باشد حکیم سبزواری هم در بحث معاد شرح منظومه به این مطلب قایل است ایشان تصحیح ومحملی که برای قول فارابی بیان می دارد همین است که این قول از باب مظهریت اشکال ندارد.

ابن سینا گفت: نفوسی که به سعادت عقلی می رسند با اتصال و ملحق شدن به یکدیگر جایشان تنگ نمی شود و نحو اتصال هم مانند اتصال معقول به معقول است بدون این که جایی تنگ شود بلکه با فسحت ووسعت حاصل می شود

نقد ملاصدرا: این سخن را چطور کسی می زند که قایل به اتحاد عاقل و معقول نیست؟ و قایلان به اتحاد مانند فرفوریوس را به شدت تقبیح می کند این سخن به جناب ابن سینا نمی آید اگر بنا نباشد معقول با عاقل متحد گشته و توسعه وجودی به آن بدهد بلکه بنا باشد آنها بدون اتحاد با عاقل کنار هم قرار بگیرند این چگونه می تواند باعث توسعه عاقل گردد؟!

تنها با باور به اتحاد عقل و عاقل و معقول می توان این ادعا را کرد که با هر تعقلی معقول با عاقل یکی شده و وجود عاقل سعه می یابد مولی علی ع فرمود: «کل وعاء یضیق بما فیه الا وعاء العلم فانه یتسع»


[1] . تعلق نفوس ناقصه و متوسطه به جرم فکی و دخانی.
[2] . ص26 اما اشکالات از ص36 آغاز می گردد.
[3] . روح بخاری که در اصطلاح طب قدیم است.
[4] . مانند جنین انسان.
[5] . مانند نطفه وعلقمه ومضغة.
[6] . مراد از اتصال عقلی همان اتحاد وجودی و اتحاد عقل و عاقل و معقول است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo