< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سعادت و شقاوت حسی اخروی

و إن كانت[1] خارجة عن القوة المحضة و الهيولانية بحصول الأوليات و بعض الآراء المشهورة و المقدمات الذائعة و لم يحدث فيها بعد شوق إلى العقليات و لا داعية كمال علمي عقلي على وجه التأكد و الجزم فإنها إذا فارقت هذا البدن؛ فإن كانت خيرة فلا محالة لها سعادة غير حقيقية من جنس ما كانت توهمته و تخيلته(از بعد نظری) و بلغت إليه هِمته (از بعد عقل عملی) و سمعت من أهل الشرائع من الحور و القصور و السدر المخضود(بدون خار) و الطلح‌ المنضود(درخت موز که میوه های آن از پایین تا بالا کشیده شده است ) و الظل الممدود(سایه گسترده) و الأشجار و الأنهار و سائر ما يكون لذيذا بهيجا عنده و هذا مما لا إشكال في إثباته عندنا لأن الصور الأخروية المحسوسة حصولها غير مفتقر إلى موضوع و مادة كما أشرنا إليه[2] و سيأتي بيان ذلك على مسلك البرهان و الفحص البالغ و البحث اللائق.

و أما الفلاسفة فنقل صاحب الشفاء[3] عن بعض منهم قولا ممكنا على زعمه[4] و قد وصفه بأنه لا يجازف في الكلام من أن هؤلاء إذا فارقوا الأبدان و هم بدنيون و ليس لهم تعلق بما هو أعلى من الأبدان فيشغلهم التزام النظر إليها و التعلق بها عن الأشياء البدنية و إنما لأنفسهم أنها زينة لأبدانهم فقط ولا تعرف غير الأبدان و البدنيات- أمكن أن يُعلقَهم نوع تشوقهم إلى التعلق ببعض الأبدان التي من شأنها أن يتعلق بها الأنفس لأنها طالبة بالطبع و هذه مُهیّأةٌ هيئة الأجسام دون الأبدان الإنسانية و الحيوانية للعذر الذي ذكرناه و لو تعلق بها لم يكن إلا نفسا لها فيجوز أن يكون ذلك جرما سماويا لا أن تصير هذه الأنفس أنفسا لذلك الجرم أو مدبرة لها فإن هذه لا يمكن بل أن تستعمل ذلك الجرم لإمكان‌ التخيل ثم يتخيلَ الصور التي كانت معتقدة عنده و في وهمه فإن كان اعتقاده في نفسه و في أفعاله الخير و موجب السعادة رأي الجميل و تخيله فيتخيل أنه مات و قُبر و سائر ما كان في اعتقاده للأخيار- قال و يجوز أن يكون هذا الجرم متولدا من الهواء و الأدخنة و يكون مقارنا (مقارباً) لمزاج‌ الجوهر المسمى روحا الذي لا يشك الطبيعيون أن تعلق النفس به لا بالبدن[5] - و أنه لو جاز أن لا يتحلل ذلك الروح مفارقا للبدن و الأخلاط و يقوم لكانت النفس تلازمه الملازمة النفسانية.

وقال: و أضداد هؤلاء من الأشرار يكون لهم الشقاوة الوهمية أيضا و يتخيلون أنه يكون لهم جميع ما قيل في السنة التي كانت لهم من العقاب للأشرار و إنما حاجتها إلى البدن في هذه السعادة و الشقاوة بسبب أن التخيل و التوهم أنما يكون بآلة جسمانية- و كل صنف من أهل السعادة و الشقاوة يزداد حاله باتصاله بما هو من جنسه و باتصال ما هو من جنسه بعده به فالسعداء الحقيقيون يتلذذون بالمجاورة و يعقل كل واحد ذاته و ذات ما يتصل به و يكون اتصال بعضها ببعض لا على سبيل اتصال الأجسام فيضيق عليها الأمكنة بالازدحام لكن على سبيل اتصال معقول بمعقول فيزداد فسحة بالازدحام.

 

در ادامه بحث چهارم ملاصدرا می فرماید: نفوسی که از حد قوت و هیولانیت گذشته اند وبدهیات برایشان فعلیت یافته و برای آنها حاصل شده است برخی از مشهورات هم برایشان پیدا شده است بدهیات مربوط به عقل نظری و مشهورات به عقل عملی ارتباط می یابد اما شوق جدی به کمالات عقلی برایشان پیدا نشده و شوقی به کسب معارف و حقایق نداشته اند ایشان بعد از مرگ اگر خیّر باشند به سعادت حسی وغیر عقلی از جنس اعتقادات دینی مشخص و جزئی (مربوط به بُعد نظری) ونیاتشان (مربوط بعد عملی) به این چنین سعادت حسی مثل حور و قصور و سدر مخضود و طلح منضود و ماء مسکوب و ظل ممدود واشجار و انهار می رسند زیرا ایشان برحسب آموزه های دینی به اینها معتقد بودند واز اعمالی که انجام می دادند همین ها را می خواستند و همتشان همین ثواب های جزئی را می طلبید از جنس همین ها یعنی مجرد است زیرا تصورات ونیت و قصد و اراده مجرد است البته تجرد غیر تام وبه تجرد مثالی می رسند

بعد ملا صدرا می افزاید: این که گفتیم از جنس همان اعتقادات جزئی ومشخص از این روی که در باب 11 با دلیل و برهان اثبات می کنیم که صوَر حسیه اُخروی عرض نیستند بلکه جوهراند و جوهر مادی هم نیستند مثل جسم که در ماده حلول وجود یافته باشند بلکه مجرد مثالی اند

بعد از این که ملاصدرا نظر خود را بیان کردند می افزاید: اما فلاسفه در مورد نفوس متوسطه (گونه قبلی نفوس ساذجه بودند که تکلیفشان مشخص شد) ابن سینا در کتاب مباحثات میل به تجرد خیال یافته است درحالی که مشاء وبه تبع ایشان متکلمین منکر عالم خیال می باشند ابن سینا در همان کتاب 2 برهان بر تجرد خیال اقامه کرده است اما علی سبیل التردید و التشکیک واگر ابن سینا تجرد خیال را به قطع می پذیرفت در اینجا تکلیف نفوس ساذجه ومتوسطه مشخص و معلوم بود لذا در اینجا برای درست کردن معاد نفوس ساده و متوسطه را به حیص و بیص افتاده اند زیرا این نفوس به کمال عقلی نرسیده اند تا برای معادشان به سعادت عقلی قایل بشویم وتجرد مثالی را هم ابن سینا قبول ندارد تا معاد ایشان را در نشأه مثال معتقد باشیم از طرفی هم نمی شود به انعدام این نفوس با مرگ قایل شد از این رو برای تصحیح معاد جسمانی این نفوس، ابن سینا در الاهیات شفا و در الاشارات و التنبیهات احتمالی را از فارابی نقل کرده است ولی از او نام نبرده وفقط گفته: «کسی که اهل گزافه گویی نیست» ولذا یک تایید ضمنی از سخن وی کرده وبه فارابی متوسل شده است

نظریه فارابی: نفوس ساده و متوسط چون بدنی اند و اشتغالات بدنی دارند نه عقلی و غیر از بدن وجسم هم چیز دیگری نمی شناسند ومعرفت به عقلیات ندارند ایشان بعد از مفارقت از بدن، کمال عقلی ندارند که بجای اشتغال به بدن و بدنیات مشغول کمالات عقلی خود باشند ایشان احتمال دارد که بعد از مرگ نفوسشان به اجرام و اجسام فلکی تعلق بگیرد نه به بدن انسان وحیوانی به جرم فلکی از این روی که؛

     از یک طرف نفوس این ها طالب بدن وجسم است وبه بیش از بدن هم معرفتی ندارند

     اجرام فلکی هم هیأت اجسام را دارند

اما به بدن حیوان و انسان تعلق نمی گیرند زیرا در این صورت برای آن ابدان نفس شده و تناسخ لازم می آید که محال است

تعلق این نفوس ساده و متوسط به جرم فلکی نه به عنوان نفس برای اجرام فلکی تا دوباره تناسخ شود بلکه به عنوان تعلق به مرآت است یعنی نفوس این ها اجرام فلکی را آینه برای خودشان اتخاذ کنند و در آن آینه ادراکات جزئی خود را مشاهده کنند به وسیله آینه جرم فلکی تصورات و تخیلات وادراکات جزئی خود را نجام بدهند اگر از اخیار باشند ثواب های جزئی را در آن آینه مشاهده بکنند حور و قصور و ... را ادراک کنند یا مثلا موت ومقبور شدن خود را در آن آینه ببینند وسایر وعده هایی که در شرع برای خوبان مطرح شده است.

واگر از اشرار باشند صورت عقاب های جزئی و مشخص را مانند حیّات و عقارب را بوسیله جرم فلکی ادراکات مرتبط به وعید های شرع ر انجام بدهند زیرا مشاء قوه خیال را مادی می دانند این خیال مراد تمام حواس باطنه می باشند وبراین باور اند که ادراکات جزئی باید به وسیله آلات وابزار جسمانی باشد

بعد ابن سینا می افزاید: این جرمی که نفوس ساده و متوسطه بدات تعلق می گیرد امکان دارد که جرمی دخانی و بخاری باشد که شبیه روح بخاری است و پایین تر از افلاک وبالاتر از کرات عناصر جرمی دخانی قرار دارد شبیه روح بخاری که طبیعیون واطباء شکی در وجود آن ندارند و واسطه نفس وبدن است ونفس ابتدا به روح بخاری تعلق می گیرد وبه واسطه آن به بدن بخصوص روح بخاری دماغی که در مغز سر است زیر 3 قسم روح بخاری قلبی و کبدی و دماغی داریم واگر ترکیب روح بخاری نابود نمی شد همیشه نفس به آن تعلق داشت اما روح بخاری ترکیبش از بین می رود و لذا تعلق نفس از روح بخاری قطع شده و تعلقش از بدن هم این رهگذر قطع شده واحتمال دارد به یک جرم بخاری یا دخانی شبیه به روح بخاری تعلق گرفته و ادراکات جزئی خود را توسط آن جرم دخانی بخاری انجام دهد واز این راه به سعادت ولذت حسی و یا به شقاوت و الم حسی برسد در صورتی که از اشرار باشد

در نهایت شیخ الرییس می افزاید: این نفوسی که پشت سر هم به این اجرام تعلق می گیرد- زیرا یک نفس نیست و پیاپی نفوسی به جرم فلکی تعلق می گیرد و نفوس به هم پیوست شده- این اتصال نفوس به هم باعث تضییق نمی شود مثل این که در مکان محدود هر کس اضافه شود جا برای دیگران تنگ شود خیر این گونه نیست بلکه سبب می شود حال ووضع نفس قبلی که به جرم تعلق گرفته ازدیاد بیابد مثل کسی که در آینه صورت هایی را می بیند وکسی در کنارش آمده واو نیز صورت هایی را به تماشا می نشیند فرد اولی صورت های فرد دوم و بلعکس را مشاهده می کنند ووضع و حالشان توسعه و ازدیاد و شدت می یابد چنان چه کسانی که به سعادت عقلی می رسند اتصالشان به یکدیگر باعث تضییق نمی شود مانند اتصال اجسام به هم بلکه باعث فسحت ووسعت می شود و نظیر اتصال معقول به معقول می ماند مثل این که انسان علمی را یاد گرفته وبا علم وسعت وجودی می یابد به تعبیر مولی علی ع: «کل وعاءٍ یضیق بما فیه الا وعاء العلم فانه یتسع»

 


[1] . نفوس متوسطه مانند نفوس کودکان و عوام الناس.
[2] . در مطلب دوم از بحث قبلی ودر باب11 برهانی می شود.
[3] . الاهیات شفا طبع جدید ص431و432 وشرح اشارات ج3 ص355 نمط 8.
[4] . علی زعم ابن سینا که گوید: بنابر قول کسانی که؛ «لایجازف فی القول قولا ممکنا» که مراد ابو نصر فارابی است.
[5] . اگر کسی مانند ملا صدرا قایل به تجرد خیال باشد باز هم روح بخاری متعلَق اولی و بالذات نیست بلکه بدن مثالی متعلق بالذات واولی است یعنی اول روح به بدن مثالی تعلق می گیرد و به واسطه بدن مثالی به روح بخاری و به واسطه آن به بدن تعلقق می گیرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo