< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سعادت وشقاوت حسی اخروی

فصل (7): في بيان السعادة و الشقاوة الحسيتين الأخرويتين دون العقليتين الحقيقيتين‌

إن النفوس الجاهلة جهلا بسيطا دون ما هو مضادٍّ للحق إن كانت هيولانية محضة و لم تحدث فیها هيئة عقلية و لا علم أولى ففي بقائها وقع التردد و الاختلاف بين الفلاسفة-

و المنقول؛ من الإسكندر الأفروديسي و هو من أعاظم تلامذة معلم المشائيين القول بعدمها و فسادها و الشيخ الرئيس أيضا مال إلى هذا الرأي في بعض رسائله الموسومة بالمجالس السبعة[1]

و قد أشرنا[2] إلى أن النشأة الآخرة لو كانت منحصرة في النشأة العقلية لكان القول ببطلان هذه الساذجة لازما اضطراريا لأن وجود الشي‌ء في كل نشأة أنما يكون بصورته لا بهيولاه

لكن قد علمت[3] أن بعد هذه النشأة التعلقية المتجددة الكائنة الفاسدة عالمان صوريان مستقلان باقيان غير داثرين؛

أحدهما: دار المعقولات

و الثاني: دار المحسوسات الصرفة[4] التي لا مادة لها و لا حافظ إياها إلا النفس

لأن وجودها وجود إدراكي و هو نفس محسوسيتها و المحسوس بما هو محسوس وجوده بعينه وجوده للجوهر الحاس و هو النفس فالنفس هي الحافظة و المبقية للصور الحسية هناك من غير مادة كما أن العقل هو الحافظ المُبقى بإذن الله للنفس من غير حامل أو بدن فلا حاجة للأشياء الموجودة في هذا العالم إلا بأسبابها الفاعلة و جهاتها دون الأسباب القابلة و القوى و الاستعدادات

فإذن هذه النفس باقية بعد البدن ولم يترسخ فيها هيئات بدنية و رذائل نفسانية حتى تكون متأذية بها معذبة بسببها لمنافاتها و مضادتها لجوهر النفس من حيث فطرتها الأصلية النورانية و لا يمكن أيضا أن تكون معطلة لا تفعل و لا تنفعل إذ لا معطل في الوجود[5] فلها بقدر حظها من الوجود حظّ من اللذة و السعادة و قد مرّ أن الوجود لذيذ إن حصل و كماله ألذ و هذه النفس وجودها لها لا لشي‌ء آخر لكونها غير مادية- فاللذة حاصلة لها بقدر وجودها و وجود ما معها إن كان، بلا مانع أو مشوش لكنها ضعيفة إذ لا كمال لها

 

فصل7[6] : بیان سعادت و شقاوت حسی اخروی

6 فصل گذشته درباره معاد عقلی بود و از این فصل تا 5 فصل آینده بحث درباره سعادت حسی و شقاوت حسی اخروی است که مربوط به معاد جسمانی است

درباره سعادت وشقاوت حسی اخروی ملاصدرا اقوالی را از فلاسفه و حکما بیان می دارند ولی بحث اثبات معاد جسمانی را در باب 11 مطرح می کند در این بخش 4 مطلب مطرح می شود؛

مطلب نخست: درباره نفوس ساذجه است یعنی نفوسی که جهل بسیط به حقایق دارند و در مرتبه عقل هیولانی متوقف شده اند ونه یک هیأت وصورت عقلی در ذهنشان پیدا شده است و نه علم به اولیات وبدهیات پیدا کرده اند مانند نفوس کودکان که اگر مرگ به سراغشان آمد آیا نفسشان باقی می ماند؟ یا این که هر چه بوده است تمام می شود و نفسی باقی نخواهد ماند؟

اسکندر افریدوسی از حکمای یونان و از بزرگان شاگردان ارسطو قایل به فساد وعدم بقای نفوس ساده شده است ابن سینا هم در کتاب المجالس السبعه خود میل به این نظریه پیدا کرده است هرچند ملاصدرا در کتاب مفاتیح الغیب می فرماید: ابن سینا در اکثر کتب خود قایل به بقای نفوس ساده شده است به خاطر قوت ادله بقای نفس

ملاصدرا می گوید: اگر نشأه آخرت منحصر به نشأه عقلی می بود و تنها عالم عقل در آخرت بود فساد و عدم بقای نفوس ساده ضروری و اضطراری بود زیرا شیئیت شیئ به صورت آن است نه به ماده آن این ها هم صورت نفس مجرد پیدا نکرده اند زیرا فاقد ادراک عقلی بوده اند ایشان در عقل هیولانی متوقف شده و به عقل بالفعل نرسیده اند ماده ایشان هم در زیر خاک دفن شده ومتلاشی می شود بنابرین اگر نشأه آخرت در نشأه عقل منحصر می بود فساد و ابطال این نفوس لازم و ضروری می نمود زیرا به مرتبه عقل بالعفل نرسیده اند تا به نشأه عقل راه بیابند

این اشکال را قبل تر هم ملاصدرا بر ابن سینا در 17 اشکال آغاز فصل مطرح کرده است ولکن بعد از نشأه دنیا وبالاتر از دنیا دو عالم مجرد وصوری محض وجود دارد یعنی عالمی با صورت بلا ماده که یکی نشأه عقل است و یکی هم مثال وبرزخ است نفوس ساده اگر چه به نشأه عقل راه نمی یابد اما در نشأه مثال وبرزخ باقی می ماند

مطلب دوم: درباره خصوصیات نشأه مثال و برزخ است که پس از نشأه دنیا تحقق دارد و این ویژگی ها عبارتند از؛

عالم برزخ عالم محسوسات صرف است و اینها ماده ندارند ومُنشأ ومُبقاة نفس می باشند یعنی نفس باذن الله تعالی این محسوسات را انشاء و ابقاء می کند و ماده هم ندارند همان طور که عقل به اذن الله تعالی فاعل و مُبقی نفس است بدون این که نفس ناطقه ماده و بدنی داشته باشد زیرا نفس تجرد عقلی دارد عقل که بالاتر از نفس است آن را ایجاد و ابقاء می کند

محسوس صرف و بلاماده بودن این محسوسات از این روی است که وجودشان ادراکی است یعنی وجودشان نفس وهمان محسوسیت آن ها است و این ها چیزی غیر از محسوسیت نمی باشند یا به تعبیری چیزی جز محسوس بالذات نمی باشند حال به عنوان یک نمونه کوچک از موجودات برزخی صورت این کتاب که محسوس بالذات است مجرد است و ماده ندارد اما محسوس بالعرض که کتاب خارجی است ماده دارد

وجود ادراکی یعنی صرف محسوسیت است وچیزی جر محسوس بالذات نمی باشند ووجود فی نفسه محسوس بالذات عین وجودش برای نفس است وبا وجودی که محسوس بالذات لغیره یعنی برای نفس دارد یکی است بنابرین وجودشان وجود ادراکی می شود واین محسوسات صرفه که موجودات عالم برزخ را تشکیل می دهند تنها به علل فاعلی که نفوس اند و جهات علل فاعلی که ملکات نفوس می باشند در وجودشان فقط احتیاج به اسباب فاعلی یعنی نفوس و جهات اسباب فاعلی یعنی ملکات حمیده و رذیله نفوس نیاز دارند و به علل قابلی که اجسام ومواد باشند در وجودشان نیاز ندارند برخلاف موجودات عالم و نشأه دنیا که در وجودشان علاوه بر علل فاعلی به علل قابلی هم نیاز دارند تا وجود بیابند ملکات حمیده مخصص می شود تا نفوس یک صوَر محسوسه بهیه ایی انشاأ بکنند و نفس از آن لذت ببرد وملکات رذیله مخصص می شوند تا نفوس باذن الله صور مؤلمه ای مانند صورت های مار و عقرب انشاء بکنند تا باعث تألم و آزار نفوس گردد

مطلب سوم: نظر ملا صدرا درباره نفوس ساده است به این صورت که؛ این نفوس ساده؛

     از طرفی ملکات رذیله ای منافی با فطرت اصلی نفس باشد را پیدا نکرده مانند نفوس کودکان که هنوز ملکه زشت و بدی نیافته تا بعد از مرگ موجب آزار و تألم ایشان گردد

     از طرف دیگر در دار هستی موجود مُعطَلی نداریم نفسی که بی کار باشد نه لذتی ببرد و نه رنجی چنین موجودی نیست

     از سوی سوم، نفوس این ها به جهت تجرد غیر تام یعنی تجرد برزخی و مثالی که دارند مثل تجرد نفوس حیوانات، نفوس ساده برای خودشان حاصل است نه برای ماده

     از سوی چهارم، در اوایل فصل 1 این باب ودر ابتدای بحث معاد روحانی گفته شده که وجود لذت بخش است وهر موجودی از وجود خودش لذت می برد

نتیجه: به نظر ملاصدرا نفوس ساده باقی اند و به میزان بهره وجودیشان از خودشان لذت می برند هرچند لذتشان ضعیف است زیرا کمالی ندارند اما به هر حال بیکار ومعطل نمی باشند

مطلب چهارم: درباره نفوسی است که از مرتبه هیولانی گذشته است ومانند کودکی که در سن 5و6 سال به عقل بالملکه رسیده و بدیهیات را ادراک می کند والتزام به مشهورات وعرفیات دارند که از مقدمات جدل در منطق است شوق جدی به عقلانیت و معارف ندارند و اگر هم شوقی دارند جدی نیست

حال تکلیف این نفوس چیست؟

اگر این نفوس خیّر و نیکوکار باشند بر حسب اعتقادات ونیاتی که داشته اند ومطابق با همتشان که در پی ثواب های شرعی بوده اند مانند حور و قصور وباغ های پر آب و... این وعده برایشان محقق می شود و ایشان به معتقدات خود خواهند رسید و ثواب های بهشتی را در می یابند واشکالی هم ندارد که در آنجا ماده در کار نباشد اما در عین حال همه این صور محسوسه حور و قصور موجود می باشد زیرا ملاصدرا می گوید: ما در باب 11 در اثبات معاد جسمانی به مبنای خود این مطلب را برهانی می کنیم که صور محسوسه اخروی وبرزخی نیازی به موضوع ندارند زیرا عرض نمی باشند تا در جسمی حلول ووجود بیابند و نه هم نیاز به ماده دارند بلکه صورت بلا ماده اند در مطلب 2 این بحث از جمله ویژگی های عالم مثال و برزخ این بحث را بیان داشتند.


[1] مفاتیح الغیب ملا صدرا طبع جدید ص590.
[2] . در اشکال 13 از 17 اشکال مطرح شده بر ابن سینا در ص115 ج9.
[3] . در بحث تناسخ.
[4] . ملا صدرا این محسوسات صرفه را مُنشَأ نفس می داند و این از ویژگی های ایشان است.
[5] . زیرا دار وجود نظام علی و معلولی است و تعطیل در آن معنا ندارد.
[6] . علی وزان المبدأ والمعاد از ملا صدرا ص371 تا 373ومبدأ ومعاد ابن سینا طبع جدید ص114.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo