< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عقل فعال

و أما الأول تعالى فهو و إن كان هو الفياض المطلق و الجواد الحق على كل قابل لفيض الوجود إلا أن في كل نوع من أنواع الكائنات لا بد من واسطة تناسبه من الصور المجردة و الجواهر العقلية و هم الملائكة المقربون المسمون عند الأوائل بأرباب الأنواع و عند الأفلاطونيين بالمثل الأفلاطونية و الصور الإلهية لأنها علومه التفصيلية التي بواسطتها يصدر الأشياء الخارجة كما مرّ و لا شك أن أليقها و أنسبها في أن يعتني تكميل النفوس الإنسانية- هو أبوها القدسي و مثالها العقلي المسمى بلسان الشرع جبرئيل روح القدس و في ملة الفرس كان يُسمى "روانبخش" و في كثير من الآيات القرآنية تصريح بأن هذه المعارف في الناس و في الأنبياء ع يحصل بتعليم الملك و إلهامه كقوله تعالى:‌« عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌» و قوله‌: «قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ»

و كيفية وساطة هذا الملك المقرب العقلاني- في استكمالاتنا العلمية أن المتخيلات المحسوسة إذا حصل في قوة خيالنا يحصل منها من جهة المشاركات و المباينات المعاني الكلية و لكنها في أوائل الأمر مبهمة الوجود- ضعيفة الكون كالصور المرئية الواقعة في موضع مظلم فإذا كمل استعداد النفس و تأكد صلاحيتها بواسطة التصفية و الطهارة عن الكدورات و تكرر الإدراكات و الحركات الفكرية- أشرق نور العقل الفعال عليها و على مدركاتها الوهمية و صورها الخيالية فيجعل النفس عقلا بالفعل و بجعل مدركاتها و متخيلاتها معقولات بالفعل

و فعل العقل الفعال في النفس و صورها المتخيلة الواقعة عندها كفعل الشمس في العين الصحيحة و ما عندها من الصور الجسمانية الواقعة بحذائها عند إشراقها على العين و على مبصراتها فالشمس مثال العقل الفعال و قوة الإبصار في العين مثال قوة البصيرة في النفس و الصور الخارجية التي بحيالها مثال الصور المتخيلة الواقعة عند النفس فكما أن قبل إشراق الشمس عند الظلام يكون البصر بصرا بالقوة و المبصرات مبصرات بالقوة فإذا طلعت الشمس و أشرق عليها صارت القوة البصرية رائية مبصرة بالفعل و تلك الملونات التي بحيالها مرئيات مبصرة بالفعل فكذلك مهما طلع على النفس هذا النور القدسي و أشرق ضوؤه عليها و على مدركاته الخيالية صارت القوة النفسانية عقلا و عاقلا بالفعل و صارت المتخيلات معقولات بالفعل و ميزت القوة العقلية بين المكتسبات الحاصلة ذاتياتها عن عرضياتها و حقائقها عن لواحقها و رقائقها و أصولها عن فروعها و أخذتها مجردة عن الأعداد و الأفراد فيصير الإنسان عند ذلك إنسانا عقليا إذ بطلت جزئيته و ضيق وجوده بقطع التعلقات و القيود و إذا اشتد هذا النور الذي هو صورته العقلية اتحد بالروح الكلي الإنساني المسمى بروح القدس و العقل الفعال و المبدأ الفاعلي

 

تا پایان این فصل 3 مطلب در کلام ملاصدرا وجود دارد؛

مطلب نخست: گفته شد مُخرج نفوس از حد قوت به فعلیت واز عقل بالقوه به عقل بالفعل عقل فعال است

اشکال: حق تعالی مفیض هر چیزی است ودر اینصورت چه احتیاجی به عقل است وخود خدا مخرج نفوس از قوه به فعلیت باشد «الله خالق کل شیئٍ» و «وهل خال غیر الله» وبا این وجود نیازی به عقل فعال نیست

جواب: خالقیت خدا بالذات است وبدون واسطه خدا برای هر چیزی خالقیت دارد اما «ابی الله این یجری الامور الا باسبابها» خدا هر امری را از راه اسباب ووسایط انجام می دهد این که عقول به عنوان مُخرج از قوه به فعلیت مطرح می شود به عنوان واسطه فیض و ایجاد حق تعالی هستند وهر نوعی را خدا به واسطه عقلی که تناسب با آن نوع دارد ایجاد می کند عقول هم در اصطلاح شریعت ملایک مقرب هستند وخدا در این عالم کار های خود را به واسطه کارگزاران خود انجام می دهد تدبیر امور افراد هر نوعی را در این عالم در اصطلاح حکما توسط عقلی وبه اصطلاح شرع توسط ملکی مقرب انجام می دهد تناسب دارد یعنی خود فردی از آن نوع است و در ماهیت مثل افراد آن نوع است و در ماهیت با افراد آن نوع متحد است منتهی آن فرد عقلانی است واین ها افراد طبیعی و مادی نوع در عالم است وآن ملکی که خدا توسط او امور وجودی افراد طبیعی نوع را اداره می فرماید فرد عقلانی و مجرد آن نوع است وگرنه مثل همان افراد طبیعی آن نوع در ماهیت است

اوایل و حکمای پیشین از عقل و ملایک به ارباب انواع تعبیر می کردند هر عقل و فرشته ای تربیت افراد طبیعی این نوع را عهده دارد است به اذن الله تعالی

افلاطونیین با دو تعبیر از آن یاد می کردند؛ مُثُل افلاطونی وصوَر الهی

زیرا؛

     هر عقل و ملکی مثال و مَثل همان افراد طبیعی نوع است وماهیتشان یکی است و یک فرد از همان نوع است

     صور الهیه از این روی می گفتند که؛ عقول و ملایک علوم تفصیلی حق تعالی به اشیاء و ممکنات این عالم می باشند و به واسطه آن ها موجودات وممکنات این عالم از خدا صادر می شوند وواسطه ایجاد اشیاء طبیعی وموجودات طبیعی اند

و علم تفصیلی حق تعالی به موجودات طبیعی می باشند زیرا خدا یک مرتبه به موجودات علم ندارد بلکه به مرّات به آنها علم دارد که یکی هم بوسیله عقول عرضیه وارباب انواع ومُثُل افلاطونی می باشند وخدا از راه وجود این ها علم تفصیلی به اشیاء این عالم دارد و از راه هر عقلی از این ها علم تفصیلی به افراد طبیعی ومادی نوعی دارد در مطلب سوم این فصل توضیح بیشتری داده می شود

در میان ارباب انواع ومُثل افلاطونی آن که تناسب با نفوس انسانی دارد وامر تکمیل نفوس انسانی واعتناء و اهتمام دارد پدر روحانی نفوس و اَب عقلی نفوس است

انسان ها؛

     یک پدر جسمانی انسانی دارند که حضرت آدم ابوالبشر است

     ویک پدر قدسی و روحانی و مجرد دارد

     ویک مثال عقلی دارد یعنی یک فرد مجرد عقلانی از نوع انسان که در ماهیت انسانیه شریک ومتحد با افراد طبیعی ومادی انسان در عالم است در لسان شرع از آن به جبرئیل تعبیر می شود

در اصطلاح فهلویین یا حکمای فرس ایرانی به آن روان بخش می گویند یعنی جان بخش یعنی مکمل نفوس که آنها را از عقل بالقوه به عقل بالفعل می رساند برحسب آیات و روایات جبرئیل معلم والهام بخش معارف وعلوم به انبیاء ع ومردم است چنان که در آیه ای خدا می فرماید: «علّمه شدید القوی» یعنی قرآن را جبرئیل به پیامبر تعلیم نموده است در جای دیگر در مورد جبرئیل می گوید: « ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ (20) مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ (21)» جبرئیل توانممد است و ملایک از او فرمانبرداری می کنند رازی را پیامبر ص به حفصه گفت واو هم به عایشه بازگو کرد واو پرسید: «وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ (3)»

در روایات هم بیان شده است که 4 ملک مقرب هستند؛

    1. جبرئیل ملک موکل بر علوم است

    2. میکائیل فرشته موکل بر ارزاق است

    3. اسرافیل ملک موکل بر احیاء است

    4. عزائیل مکل موکل بر مرگ واماته است

مطلب دوم: کیفیت استکمال عقلی نفس ناطقه توسط عقل فعال ورسیدن نفس ناطقه به کمال عقلی در این مطلب بحث می شود که نفس موفق به ادراک کلیات و معقولات می شود ملاصدرا می گوید: صوَر محسوسه که نفس تخیل و تصور می کند در ابتدا ضعیف وتاریک هستند در اول در تاریکخانه نفس و ذهن وجود ضعیفی دارند وقتی که استعداد نفس ناطقه به کمال می رسد و آمادگی وتهیؤ وقابلیت می یابد که در سایه دو چیز باشد؛

    1. تهذیب وتطهیر نفس در شاخه عقل عملی

    2. در سایه تکرر ادراک وفکر در شاخه عقل نظری

وقتی استعداد نفس به کمال رسید و قوی شد عقل فعال اشراق می کند ونور وجود خود را بر نفس وبر این صور محسوسه متخیل می تاباند ودر این صورت هر دو نفس و صور آن روشن ونورانی می شود

مثال: مثَل نفس مثل چشم سالم وبینا است ومَثَل ابصار ودید چشم مَثَل بصیرت و ادراک نفس است ومثَل صور محسوسه متخیله مانند اجسام خارجی هستند مَثَل عقل فعال هم شمس و خوشید است

وقتی خورشید بر چشم و اجسام خارجی می تابد چشم قوه دیدن می یابد واجسام خارجی مرئی و مُبصَر او واقع می شوند وقتی نور عقل فعال بر نفس وصور تابید نفس قوه بصیرت و ادراک عقلی می یابد وادراک عقلی از همین صور محسوسه متخیله به این صورت می یابد که نفس مشارکات ومباینات این صور محسوسه متخیله را از هم جدا می کند زید و عمرو و... در جهات ذاتی با هم اشتراک ودر جهات عرضی هم از هم افتراق دارند ونفس این جهات ذاتی و عرضی را از هم تفکیک می کند و با این جدا سازی نفس عقل می شود ونفس این تفکیکات را مجرد از افراد و اعداد تصور وملاحظه می کند زید یک فرد انسان و عمرو عدد دوم از انسان و... است که این ها را کنار می گذارد و انسان نفسی در این صورت انسان عقلی می شود وموفق به ادراک معقولات و کلیات می گردد در این صورت از قید و بند تعلقات و قیود آزاد می گردد یعنی انسان عقلی از عوارض و جزئیات وتعلقات جزئی حاصله از عوارض آزاد می شود واگر همین معنا شدید شود ونفس بتواند مباینات ومشارکات صور محسوسه متخیله را از هم جدا بکند و با قطع نظر از افراد و اعداد مشاهده بکند در این صورت نفس با عقل فعال وبا روح کلی اتحاد می یابد روح انسان جزئی است وعقل فعال روح کلی است به جبرئیل در اصطلاح شریعت روح القدس هم اطلاق می شود

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید    دگران هم بکنند آن چه مسیحا می کرد

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo