< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حصول عقل فعال

فصل (5): في كيفية حصول[1] العقل الفعال في أنفسنا

اعلم؛ أن للعقل الفعال؛

     وجودا في نفسه

     و وجودا في أنفسنا

فإن كمال النفس و تمام وجودها و صورتها و غايتها هو وجود العقل الفعال لها و اتصالها به و اتحادها معه- فإن ما لا وصول‌ لشي‌ء إليه بوجه الاتحاد لا يكون غاية لوجود ذلك الشي‌ء فما هو غاية بالطبع لشي‌ء في وقت فهو من شأنه أن يصير صورة له في وقت آخر إلا لمانع يقطع طريقه إلى الوصول و كأنا قد أوضحنا تحقيق هذا الاتحاد في العلم الكلي[2] عند بحثنا عن أحوال العقل و المعقول إيضاحا يكفي لأهل العرفان و أصحاب الذوق و الوجدان- و إن لم يكن نافعا لأهل الجحود و الطغيان

فمن استشكل عليه أن شيئا واحدا كيف يكون فاعلا متقدما على وجود الشي‌ء و غاية متأخرة عنه؛ مترتبة عليه ترتبا ذاتيا بعد مراتب استكمالاته و ترقياته في الوجود فعليه أن يرجع و ينظر إلى ما حققناه و يسلك الطريق الذي سلكناه حيث عرّفناه بقوة البرهان و نور الكشف و العيان أن المبدأ الأعلى له الأولية و الآخرية لأجل سعة وجوده المنبسط و قوة وحدته الجامعة- و شدة نوريته الساطعة و تمام هويته التي انبعثت منها الهويات و عينه التي انبجست (شکوفا شده است) منها أعيان الوجودات فوجوده التام الذي هو فاعل الآنيات هو غايتها و كمالها فهو أصل شجرة الوجود و ثمرتها لأن وحدته ليست كسائر الوحدات التي تحصل بتكررها الأعداد فلا ثاني لوحدته كما لا مثل لوجوده[3] بل أحديته الصرفة جامعة للكثرات‌ سارية في الوحدات و نور وجوده نافذ في الهويات‌كما قال أمير الموحدين علي ع: «مع كل شي‌ء لا بمقارنة و غير كل شي‌ء لا بمزايلة»

فلا يدفع وجوده الابتدائي وجوده الانتهائي فمنه يتنزل الموجودات في الابتداء و إليه تصعد الآنيات في الانتهاء فعلى هذا المنوال حال وجودات الأنوار القيومية و صور المفارقةِ الإلهية فإن‌ وجودات العقول الفعالة ظلال لوجوده و وحداتها مُثُل لوحدته فسِعتها و جمعيتها أنموذج لسعته و جمعيته فإنما هي وسائط صدور الأشياء عن الحق تعالى و وسائل رجوع الموجودات إليه فلها الأولية بأوليته و الآخرية بآخريته كما أنها موجودة بوجوده لا بإيجاده- باقية ببقائه لا بإبقائه لأنها كما علمت بمنزلة أشعة نوره و لوازم هويته.

ثم إن النظر في العقل الفعال من حيث وجوده في نفسه غير النظر فيه من حيث حصوله لنفوسنا[4] فالنظر فيه من الحيثية الأولى قد مر ذكره في الربوبيات إذ قد ثبت وجوده في نفسه بالبرهان و ليس النظر فيه الآن إلا من حيث كونه كمالا للنفس الإنسانية و تماما لها و البرهان على وجوده في النفس

 

فصل 5:

این فصل درباره کیفیت حصول عقل فعال در نفوس انسان ها است توضیحی در رابطه با ارتباط این بحث با مباحث قبلی بیان می کنیم؛

قبل تر بحث درباره معاد روحانی و لذت عقلی و سعادت عقلیه نفس بود از این روی که شرط نیل نفس ووصول آن به لذت عقلی وسعادت عقلیه بعد از مرگ ادراک عقلی وکلی وتعقل در دنیا می باشد از این روی ادراک عقلی بدون ارتباط و اتصال با عقول فعاله -که در مادون خود تاثیر دارند- نفس موفق به ادراک معقولات و تعقل نمی شود این اتصال هم اضافی باشد کفایت نمی کند وصرف این که یک اضافه مقولیه و نسبتی بین نفس وعقول فعاله برقرار شود برای تعقل کفایت نمی کند بلکه اتحاد با آن ها و تحول نفس با حرکت جوهری به سوی آن ها لازم است تا نفس با عقل فعال اتحاد بیابد وتحول ذاتی و ارتقای ذاتی ووجودی به سوی مرتبه وجودی عقول فعاله بیابد تا ادراک کلی و تعقل محقق گردد لذا ملاصدرا در پی مباحث گذشته ودر ادامه مباحث مربوط به معاد روحانی و سعادت و لذت عقلی در این فصل 5 از این باب بحث کیفیت اتحاد نفس با عقل فعال را بیان می دارند

توضیح: عقل فعال چگونه برای نفس حاصل می شود وحصول می یابد؟

     عقل فعال یک وجود "فی نفسه" ای دارد که به آن وجود نفسی می گویند وجودی که برای خود دارد که با قطع نظر از نفس ناطقه است

     ویک وجودی هم عقل فعال برای نفس ناطقه دارد وظهوری برای نفس می یابد که به آن "وجود رابطی" عقل فعال می گویند این ظهور رقیقه ومظهر عقل فعال است که برای نفس ناطقه ظهور می یابد

اتحاد نفس ناطقه با عقل فعال اتحاد نفس با وجود نفسی عقل فعال نیست بلکه اتحاد نفس با عقل فعال اتحاد با وجود رابطی و رقیقه عقل فعال وبا مظهر آن می باشد یعنی؛ نفس ناطقه به درجه ومرتبه ای از وجود برسد و دست بیابد تا مظهر عقل بشود واگر این اتحاد حاصل شد نفس ناطقه می تواند ادراک معقول و کلی داشته باشد؛

رو مجرد شو مجرد را ببین    دیدن هر چیز را شرط است این

 

اگر نفس مظهر عقل شد می تواند صور معقوله مجرده را ادراک ومشاهده کند برای این منظور باید نفس با حرکت ذاتی جوهری ارتقاء بیابد و مظهر عقل شود و وجود عقل در او ظهور بیابد ومجرد شود

این وجود رابطی عقل فعال مراتب غیر متناهی ایی دارد و هر نفس ناطقه ای با یک مرتبه از مراتب وجود رابطی عقل فعال اتحاد می یابد ولذا آن اشکال برخی منحل می شود؛

اشکال: بنا بر اتحاد نفس ناطقه با عقل فعال لازم می آید نفس ناطقه به تمام معقولات و معلومات عقل فعال علم بیابد

یا به تمام معلومات نفوس دیگری که با عقل فعال اتحاد یافته اند، علم بیابد وچنین امری غی ر واقعی می نماید

جواب: هر نفس ناطقه ای با یک مرتبه از مراتب وجود رابطی عقل فعال اتحاد می یابد و این مراتب در عقل فعال غیر متناهی است کما این که نفوس ناطقه هم غیر متناهی است

بحث از وجود نفسی عقل فعال از مسایل علم الهی است یعنی در اللهیات مورد بحث قرار می گیرد چنان که در دو جلد 3 و7 اسفار اربعه بحث عقل فعال واتحاد نفس با آن مطرح شده است در اتحاد عقل و عاقل ومعقول و در الاهیات به معنی الاخص

اما ظهوری که عقل فعال برای نفس ناطقه می یابد از مسایل علم طبیعی و نفس است بنابرین که مباحث نفس از مسایل علم طبیعی باشد به اعتبار تعلقی که نفس به جسم دارد این معنا را ملاصدرا در کتاب مفاتیح الغیب و مبدأ ومعاد بیان داشته است

آن چه در این جا راجع به عقل فعال بحث می کنیم که با عنوان اتحاد نفس با عقل فعال است بحث از وجود رابطی عقل فعال است که از مسایل علم طبیعی ونفس می باشد.

به این بیان که؛ عقل فعال غایت وکمال وجودی نفس ناطقه است همان طور که خود نفس غایت وکمال جسم طبیعی است هر شیئ ایی با غایت خود یک وقتی متحد می شود البته اگر مانعی بر سر راه او پیدا نشود وراه کمال او را سد نکند واگر اتحاد نیابد معلوم می شود که غایت وجودی وکمال وجودی او نیست پس نفس ناطقه در نهایت با کمال وجودی خود که عقل است متحد می شود وملاصدرا می گوید: این مطلب را در جلد 3 در مباحث عقل و عاقل ومعقول بحث کردیم آن هم به قدر کافی مگر کسی اهل عناد باشد و از بحث ما قانع نشده باشد

اشکال: عقل فاعل نفس ناطقه است البته به عنوان واسطه در ایجاد وفاعلیت وگرنه فاعل اصلی نفس حق تعالی است حال عقلی که فاعل است جطور می تواند غایت نفس ناطقه هم باشد؟ این موجب اتحاد فاعل وغایت می شود درحالی که فاعل متقدم بر شیئ است و غایت متاخر از آن است ونمی شود یک موجودی هم متقدم و هم متاخر بر شیئ ایی باشد

جواب: حق تعالی هم فاعل وغایت همه اشیاء است «انا لله وانا الیه راحعون» و «الیه یُرجع الامر کلُه» سِرّ این که حق تعالی مبدا وغایت اشیاء است این می باشد که وحدت او وحدت عددی نیست؛ وحدتی که با تکرارش اعداد درست می شود بلکه وحدت حق تعالی عدد ساز نیست وبرای حق ثانی بوجود نمی آورد ویک در مقابل دو نمی باشد بلکه وحدت حقه حقیقیه است یا به تعبیر دیگر وحدت جمعیه وجامع کثرات است وحدتی است که وجود حق تعالی با این وحدتش جامع همه کثرات وموجودات وممکنات می باشد واحاطه وجودی به همه اشیاء دارد چه در بدأ اشیاء وصدورشان وچه در بازگشت ورجوع اشیاء بر آن ها احاطه وجودی و معیت قیومیه وجودیه با همه اشیاء دارد «وهو معکم اینما کنتم» و مولی علی ع فرمود: « مع کل شیئ لا بمقارنة وغیر کل شیئ لا بمزایلة»

     خدا با هر چیزی هست اما قرین وممزوج ومخلوط با آن نمی باشد و یکی از اشیاء وممکنات به شمار نمی رود

     وغیر از اشیاء است اما برکنار و معزول از اشیاء نیست

خدا احاطه وجودی وآن هم "احاطه بائیه" ونه "علاییه" بر اشیاء دارد "احاط بکل شیئ" است خدا زایل وبرکنار از اشیاء نیست تا از بالا بر اشیاء احاطه داشته باشد بلکه در متن وجودات اشیاء بر آن ها احاطه دارد «هو الذی فی السماء الهٌ وفی الارض الهٌ»

والبته علاوه بر احاطه علایی احاطه بائی هم دارد که؛ «هو القاهر فوق عباده» اما در متن وجود اشیاء هم بر آن ها احاطه دارد در بالا ودر پایین خدا است ودر بدأ وصدور و در صدور و بازگشت اشیاء احاطه دارد و مبدأ بودنش منافی با منتها بودنش نیست

عقول و فرشتگان هم واسطه در بدأ وصدور اشیاء اند و هم واسطه در رجوع وبازگشت اشیاء می باشند همان طور که حق تعالی؛ «هو الاول والآخر» هم مبدأ و هم مرجع و غایت اشیاء است عقول هم مبدأ نفوس و هم مرجع و غایت نفوس اند وکمال وجودی آن ها به شمار می روند زیرا وجود عقول مظهر وجود حق تعالی است و وحدت آن ها هم عین مظهر حق تعالی است وحدت عقول هم وحدت حقه جمعیه است واولیت وآخریت عقول هم عین اولیت و آخریت حق تعالی می باشد همان طور که وجودشان به وجود حق و بقایشان به بقای حق تعالی است در این کتاب ملاصدرا مکرر این مطلب را بیان داشته است که ایشان عقول را از ماسوی و از عالم حساب نمی کند ایشان عقول را به خاطر قرب وجودی ایی که عقول دارند آن ها را از صقع ربوبی و از لوازم وجودی حق تعالی می دانند لذا می گوید: اولیت و آخریت آنها به عین حق است کما که در وجود وبقا هم به وجود وبقای حق می باشند نه به ایجاد وابقای حق

تا کنون توضیح مدعا با دفع برخی اشکالات بحث شده است و از این به بعد به اتحاد نفس ناطقه با عقل فعال استدلال می کنند وبرهان بر اتحاد اقامه می نمایند که عقل فعال برای نفس وجود دارد بحث در این فصل بحث از وجود نفسی عقل فعال نیست که در جلد 7 با براهین گوناگون اثبات شد مانند برهان امکان اشرف اما بحث در این جلد از وجود رابطی عقل فعال است و برهان بر این معنا اقامه می شود.

 


[1] . اتحاد نفس با عقل فعال که در جلد 3 اسفار اربعه عقلیه ص461 به بعد و در ص335 به بعد و در جلد 7 ص262 تا 281 که در این فصل به عنوان یکی از براهین وجود عقل فعال مطرح شده است.
[2] . در جلد 3 اسفار اربعه عقلیه.
[3] . در قرآن است؛ «لیس کمثله شیئ».
[4] . مفاتیح الغیب ص579 و580 ودر مبدأ ومعاد ص357 ملا صدرا این بحث را بیان کرده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo