< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کمترین معارف برای رسیدن به سعادت عقلی

و أقل المراتب في اكتساب العلم التي يستحق بها الإنسان لهذه السعادة الحقيقیة على وجه الظن‌ و التقريب لا على وجه النصوصية و التحديد أن يكتسب هاهنا؛

     العلم بالمبدإ الأعلى- و الوجود الذي‌ يليق به و يخصه

     و يعرف أيضا علمه بجميع الأشياء على وجه- لا يلزم‌ منه انفعال و قدرته على جميع المقدورات على وجه لا يوجب تغيرا و لا تكثرا في ذاته

     و يعرف عنايته بالأشياء الخالية عن الالتفات بغيره و عود الغرض إلى ذاته-

     و يعرف سعة رحمته و جوده و سائر صفاته الحقيقية على وجه لا يزيد شي‌ء منها على ذاته إلا الإضافات

     فإنها زائدة لكن بشرط أن يعرف أن هذه الإضافات كالقادرية و العالمية و الرازقية و المبدئية و غيرها كلها إضافة واحدة بسيطة في الوجود و إن اختلفت أساميها باختلاف الاعتبارات فكما أن جميع صفاته الحقيقية راجعة إلى الوجود المتأكد فكذلك جميع صفات الإضافية راجعة إلى الموجدية التامة كما سبق

     و يعرف العقول‌ الفعالة- التي هي كلمات الله التامات التي لا تبيد و لا تنفذ و ملائكته العلمية

     و يعرف النفوس الكلية التي هي كتبه و ملائكته العملية

     و يعرف ترتيب النظام في البداية و العود- و أن الوجود مترتب من الأول تعالى إلى العقل و منه إلى النفوس و منها إلى الطبائع- حتى تنتهي إلى المواد و الأجسام ثم يترتب منها صاعدا إلى المعادن ثم النبات ثم[1] ‌ الحيوان و هلم إلى درجة العقل المستفاد فانتهى إلى ما ابتدأ منه و عاد

فمن فاز بهذه المعارف فقد فاز فوزا عظيما و ينال من السعادة قدرا جسيما و خلص من الشقاوة التي منشؤها إما الإعراض عن تحصيلها مع المكنة و الاستعداد و الانحراف عن طريق الحكمة مع ملكة الشوق إلى كسب العلوم أو إنكار هذه المعلومات بالجحود و الاستكبار و العناد.

و لكن كلما يزيد على هذا المبلغ كما أو يشتد كيفا كانت سعادته أكمل و أتم فإني‌ اعلم من المشتغلين بهذه الصناعة من كان رسوخه بحيث يعلم من أحوال الوجود أمورا يقصر الأفهام الذكية عن دركها و لم يوجد مثلها في زبر المتقدمين و المتأخرين من الحكماء و العلماء لله الحمد و له الشكر.

ثم إنك قد علمت أن الشرف و السعادة بالحقيقة إنما يحصل للنفس من جهة جزئها النظري الذي هو أصل ذاتها و أما ما يحصل لها بحسب جزئها العملي الذي هو من جهة تعلقها بالبدن و إضافتها و نفسيتها فليس لها بحسبه من الاغتباط إلا السلامة عن المحنة و البلاء و الطهارة عن الشين و الرجس و الصفا عن الكدورة و الرذيلة- و الخلاص عن العقوبة و الجحيم و العذاب الأليم و ذلك بمجرده لا يوجب الشرف الحقيقي و الابتهاج العقلي إلا أن لأهل السلامة كالزهاد و الصلحاء ضربا آخر من السعادة التي تناسبها كما سنعود إلى شرحه[2]

 

اگر نفس بخواهد بعد از رها شدن از قید وبند بدن به سعادت عقلی وحقیقی برسد؛

نفس را چون بند ها      بگسیخت یابد راه عقل

 

راهش این است که تا نفس در طبیعت است وتعلق به بدن دارد تحصیل معارف کند ملاصدرا در اینجا لیستی مطرح می کند که این ها اقل مطالبی است که باید در معارف باید تحصیل شود تا نفس به سعادت عقلی برسد و همنشین ملایک شود این کمترین هم از باب ظن و تقریب است نه به وجه نص و قطح وتحدید یعنی بنا نیست یک لیست کامل ارایه کنیم بلکه لیستی تقریبی وآن هم به وجه گمان است

لیست معارف اقلی برای رسیدن نفس به سعادت عقلی بعد از مرگ:

     در رأس معارف معرفة الله است که به گفته مولی علی ع اعلی المعارف می باشد «اول الدین معرفة الله» ابتدا باید معرفت به وجود و ذات حق تعالی پیدا بشود وجودی که شایسته حق تعالی می باشد آن هم وجودی که جامع کمالات اشیاء باشد بدون نقایص و محدودیت های آن ها. همان که در قاعده بسیط الحقیقه مطرح می شود که در جلد ۶ بیان شد؛«بسیط الحقیقة کل الاشیاء ولیس بشیئ منها»

     بعد از معرفت ذات ووجود حق تعالی نوبت به صفات حق تعالی است ابتدا به صفات حقیقیه مانند علم وقدرت باید اعتقاد پیدا شود که خدا عالم است و این که «ان الله بکل شیئ علیم»[3] معرفت به علم خدا و احاطه علمی وعمومیت او به همه چیز

آن هم علمی که از آن انفعال لازم نیاید و ذات خدا دستخوش انفعال نشود یعنی علم خدا را باید علم فعلی و عنایی دانست نه مانند علوم ما که تا ندیده وحس نکردیم بدان علم نداریم وبعد از احساسش بدان علم می یابیم و از صورتش منفعل می شویم اما علم خدا عنایی وفعلی و معلوم آفرین است

علم حق تعالی ۳ خصویت دارد:

1- ذاتی است و در حد ذات است

2- ازلی وسابق بر وجود اشیاء است

3- تفصیلی است

خدا به همه کلیات و جزئیات عالم است وانفعال از معلومات ندارد این علم را ملاصدرا علم اجمالی در عین کشف تفصیلی می نامد یعنی علم ذات به ذات علم به همه چیز است در حد ذات خدا به همه کلیات و جزئیات علم دارد و از قاعده بسیط الحقیقة بدست می آید

باید به قدرت واجب تعالی معرفت یافت که خدا قادر است وقدرتش عمومیت دارد «ان الله علی کل شیئ قدیر» [4] قدرت در خدا باید موجب تغیر و تکثر در ذات نشود مانند قدرت در انسان وحیوان که ابتدا توان بر کاری ندارد بعد می یابد مثل نوزاد که ناتوان است وبعد ذاتش تغیر وتکثر می یابد وبه ذاتش عارض می شود تا قدرتی بیابد

اما قدرت خدا ذاتی و فعلی است وتغیری در ذاتش ایجاد نمی کند تکثری در ذات او نمی آفریند

     وسایر صفات حقیقی که بعد از آن نوبت صفات اضافیه می رسد که زاید بر ذات است مانند خالقیت ورازقیت وعالمیت وقادریت و... که مفاهیم اضافه و زاید باذات حق تعالی می باشند «ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتین» [5]

منتهی اعتقاد و معرفت به صفات اضافیه باید به این صورت باشد که همه این صفات اضافیه مفهومی اعتباری ذهنی وزاید بر ذات هستند باید به این صورت معرفت به این ها یافت که همه این ها به یک صفت اضافی حقیقی باز می گردد که در وجود وخارج است ودروجود حق تعالی در خارج می باشد و آن صفت هم قیومیت خدا نسبت به اشیاء است و اشیاء را سر پا داشته است

قیومیت در اصطلاح حکماء دو معنا دارد:

     مبالغه در قیام به ذات که اینجا مراد نیست ودر این باره نظامی گفته:

ای همه هستی ز تو پیدا شده      خاک ضعیف از تو توانا شده

زیر نشین عَلمت کائنات      ما به تو قایم چو تو قایم به ذات

 

     مقومیت نسبت به غیر که اینجا مراد است واین صفتی اضافی وحقیقی وخارجی است و عین وجود می باشد البته مراد اضافه اشراقیه وجودی است نه اضافه مقولیه مفهومی بلکه با این مقومیت خدا در خارج نسبت به وجودات اشیاء که خیمه وجود اشیاء را سرپا کرده مبدأ برای انتزاع همه صفات اضافی می شود خدا با مقومیت خود روزی به مخلوقات می دهد که؛ «وما من دابة الا علی الله رزقها» [6] که رازقیت از آن بدست می آید

وبه اعتبارات گوناگون واز جهات مختلف همان اضافه حقیقی مقومیت نسبت به اشیاء معانی و صفات متعدد حاصل می شود البته ملاصدرا با این با تعبیر نمی گوید بلکه تعبیر به ‹موجدیت تامه› می فرماید یعنی ایجادی که حق تعالی به اشیاء دارد کامل است و حالت منتظره در آن نیست مثل این صنعت بشری نیست که هر بخشی از آن را در زمانی جدا بسازد در مورد خدا امروز وفردا معنا ندارد بلکه«جف القلم بما کان و ما هو کائن الی یوم القیامة»[7] قلم ایجاد تا قیامت همه هستی را ایجاد نموده و مرکب آن خشکیده است وحالت انتظاری ندارد

لذا همه صفات اضافی واشراقی به یک صفت برمی گردد همان طور که تمام صفات حقیقی وذاتی خدا به ذات او بر می گردد حکیم سبزواری در منظومه فرمود:

ان الحقیقیة من صفاته    بشعبتیها هی عین ذاته

 

صفات خد اعم از؛

     حقیقی اعم از؛

     حقیقی محضه، مثل حیات

     حقیقیه ذات الاضافه، مثل علم و قدرت

     صفات اضافی، که به قیومیت باز می گردد

بعد از این مرتبه صفات

     مرتبه بعد معرفت به افعال است که دو نکته کلی در این مورد وجود دارد؛

نکته کلی نخست: خدا از ایجاد خود منظوری و غرضی جز ذات خود ندارد ایجاد خدا خالی از غرضی ورای ذات خود است اشاعره به طور کلی گویند: افعال الله معلل به اغراض نیست اما حکمای گویند افعال الهی معلل به غرضی ورای ذات خدا نیست بلکه هیچ چیز جز ذات خدا نمی تواند غایت افعال حق قرار بگیر برتر از ذات او چیزی نیست تا غرض او شود

نکته کلی دوم: فیض ووجود واعطای حق که همان وجودی است وبه ممکنات می رسد گسترش دارد وهمه موجودات برسر سفره فیض خدا نشسته و از این خوان گسترده ایجاد حق تعالی بهره مند هستند لذا نباید از این جهت به هیچ موجودی به دیده حقارت نگریست به قول سعدی؛

عدیم زمین سفره عام اوست    چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست

 

همه موجودات از این جهت شریف و عزیز است وهیچ موجودی پست نیست وهمه گیاه بستان خدایند؛

گر نیست جمال و رنگ وبویم    آخر نه گیاه باغ اویم؟

 

حال به تفصیل باید به تک تک افعال حق تعالی باید معرفت یافت؛

     بالاترین موجودات عقول اند که از مراتب علم خدا هستند خدا به مراتب متعدده به اشیاء علم دارد«اذ یُکشف الاشیاء مراةٍ له»

مراتب علم خدا؛

     در مرتبه احدیت که مرتبه علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است

     در مرتبه واحدیت که همان علم تفصیلی در مقابل اجمالی به نظر عرفا می باشد این علم تفصیلی که به واسطه اعیان ثابته ای است که اشیاء در مرتبه واحدیت دارند

     به واسطه موجودات مجرده که جامع موجودات مادون خود می باشند

     در مرتبه وجود خارجی هر چیزی

باید اعتقاد به عقول که بالاترین مرتبه افعال حق تعالی و ملایکه علویه وکلمات الله التامات اند ووجودات کاملی اند که مبرای از ماده و قوه ونقص هستند

     بعد از عقول به نفوس کلیه است که به آن نفوس افلاک می گویند و این نفوس زنده می باشند به گفته حکیم سبزورای؛

وکل ما هناک حی ناطق    ولجمال الله دوما عاشق

 

این ها هم کتبی هستند زیرا هر مرتبه یک کتابی است

به نزد آن که جانش در تجلی است    همه عالم کتاب حق تعالی است

 

افلاک کتاب های معرفت خدا وملایک عملیه هستند درمقابل ملایک علمیه زیرا افلاک دست به کار حرکت اند واجرام خود را می چرخانند وبا حرکت اجرام افلاک حوادث زمینی وجود می یابد وحرکت افلاک مخصص برای موجودات زمینی می شود خورشید می تابد تا درختی شکوفه بزند ومیوه بدهد و نوزادی به دنیا بیاید ولذا باید چرخ بچرخد واز این روی به این ها ملایک عملی اطلاق شده است

افعالی که معرفت به آنها باید حاصل شود باید این گونه معرفتی حاصل شود که؛ «انا لله و انا الیه راجعون» [8] و«کما بدأکم تعودون» و«الیه یرجع الامر کله»

عرفا گویند: ایجاد حق تعالی دوری است یک سیر نزولی در موجودات و افعال حق است؛ از خدا آغاز وجود می کنند وپله پله پایین می آید تا به عالم ماده و اجسام برسند این را عرفا قوس نزولی گویند و بعد قوس صعود و سیر صعودی دارند تا دوباره به حق تعالی منتهی گردد این قوس ها مراتبی دارد حکیم سبزواری گوید:

اذ العنایة اقتضت وجودا    ففاض منه بالنظام جودا

قاهرٌ اعلی مُثُل ذی شارقة    فنفس کلٍ مُثُلٍ معلقة

فالطبع فاصورة فالهیولی     واختتم القوس به نزولا

 

وقتی علم عنایی خدا اقتضای وجود ممکنات را کرد با نظام خاص و ترتیب ویژه ای موجودات از حق تعالی فایض شدند اول عقول طولیه و بعد عقول عرضیه و ارباب انواع به قول اشراقیه گویند پدید آمدند بعد نفوس کلیه وبعد هم عالم مثال تا به عالم طبیعت برسد ودر این عالم ابتدا صور نوعیه وطباع و بعد صور جسمیه و در پایان هیولی وماده اولی بوجود می آید

دوباره با حرکت جوهری بالا رفته و ماده و جسم با حرکت جوهری تکامل یافته ومعدن می شود بعد به نبات واز آن به حیوان و از آن به مرتبه انسان برسد در انسان از عقل بالقوه به عقل بالملکه و بعد به عقل بالفعل ودر پایان به عقل مستفاد برسد که؛ انا لله و انا الیه راجعون شود و موجودات به حق تعالی برسند

این لیست کمترین معارف به حق ووجودات است و از باب ظن و تقریب است نه قطع وتحدید.

حکیم سبزواری گوید: این به این معنا است که اگر صفات کم و زیاد شد مُخل به غرض ایشان نمی باشد مثلا تکلم و سمع و بصر افزوده شود یا این که ارجاعات صفات دگرگونه باشد مثل مشهور که سمع وبصر را به علم حق تعالی باز می گردانند وشیخ الاشراق برعکس، این ها در این لیست ظنی و حدودی در معارف حداقلی خلل ایجاد نمی کند

بعد می گوید: کسی که به این معارف دست بیابد فوز عظیم نصیب او شده است و سعادت بزرگی برایش حاصل می گردد وهرچه کم وکیف این معارف بیشتر شود سعادت نفس بعد از مرگ بالاتر می شود وقتی حال به صفت و بعد به ملکه و تجسد وملکوت بدل شود یا علم حصولی به حضوری تبدیل گردد درجه سعادت اهل سیر وشهور بالاتر می رود همه در یک مرتبه نمی باشد جنت عقلی و حسی درجات دارد «لهم دجاتٌ عند الله»

بعد ملاصدرا گوید: کسی را می شناسم که در معارف به پایه ای رسیده وبه حقایقی دست یافته است که در کتب متقدمین ومتاخرین در آن پیدا نمی شود ومراد خود نفس شریف ملاصدرا است و حکیم سبزواری تایید این معنا می کند که تحقیقات ملا صدرا در گذشته نظیر ونمونه نداشته است ولله الشکر و الحمد

در پایان فصل گوید: بنابرین از مباحث این فصل بدست آمد که سعادت نفس تنها همان سعادت عقل نظری است که جهت ذات ووجود وخود نفس است با قطع نظر از تعلقی که به دنیا دارد این سعادت نفس است اگر خود نفس؛ «نفس را چون بند ها بگسیخت یابد نام عقل» که حکیم سبزواری در تعلیقه گوید

نفسی که از قید وبند ماده بدن گسیخت عقل شود و هم رتبه با ملایک الهی می گردد به جوار قرب حق آرام بگیرد اما این سعادت نفس یک پیش شرط دارد که باید نفس از جنبه عقل عملی و تعلقی که به بدن دارد به سعادت برسد وگرفتار شقاوت نشود یعنی باید تهذیب اخلاق کرده باشد و تطهیر باطن نموده و قبلش از معاصی خود را پاک کرده باشد والا نفس در این مرتبه متعلق به بدن از این جهت با بدن گرفتار جهنم بشود وانتظار سعادت عقلی داشته باشد وبه دیدار فرشته برود بلکه کسی که به بهشت عقلی می رسد بهشت حسی را هم دارد ملاصدرا در شرح اصول کافی گوید: کسی که به میهمانی می رود چارپایش به طویله می رود وخودش به پذیرایی راه می یابد

این پیش شرط سعادت مرتبه پایین تر که باید بهشتی باشد این بهشت صلحاء وزاهدان است وبه قول شبستری؛

بهشت عامیان پر نان و آب است    به صورت آدمی لیکن دواب است

 

حال در ۵ فصل باقی همین بحث معاد جسمانی وبهشت جسمانی مطرح می گردد.

کسی که به سعادت عقلی برسد از شقاوت عقلی خلاص می شود شقاوت در عالم عقل همان حرمان از سعادت است

منشأ شقاوت دو چیز است؛

     اعراض از حقایق برای کسی که استعداد دارد اما سرگرم دنیا شده است

     انکار حقایق برای کسی که سعادت دارد اما به دیده بد بینی واستنکار به معارف عقلی می نگرد


[5] سوره طهور، آیه 57.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo