< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: راهکار سعادت عقلی نفس

و اعلم أن سعادة كل قوة بنيل ما هو مقتضى ذاتها من غير عائق و حصول كمالها من غير آفة و لا شك أن كمال كل ما هو من باب نوعه و جنسه؛

     فكمال الشهوة هو حصول مشتهاها

     و كمال القوة الغضبية هو الغلبة و الانتقام

     و كمال الوهم و سعادته هو الرجاء و التمني

و لكل حاسة الإحساس بالكيفية المحسوسة التي هي من نوعه؛

     فللمس إدراك الكيفية المزاجية المعتدلة المتوسطة بين أوائل الكيفيات الأربع اعتدالا و توسطا قريبا من اعتدال اللامسة و توسطها

     و للذوق إدراك الطعوم المناسبة لمزاج الآلة و البدن كالحلاوات و الدسومات و غيرها

     و للشم الروائح الطيبة و للبصر الأنوار و الألوان

     و للسمع الأصوات المؤتلفة و النغمات المطربة

     و للخيال تصور المستحسنات و هي إما مثل المحسوسات المرتفعة إلى الخيال أو حكايات المعقولات‌ [1] المتنزلة إليه

و للنفس بحسب ذاتها العقلية الوصول إلى العقليات الصرفة و صيرورتها موضوعة- للصور الإلهية و نظام الوجود و هيئة الكل من لدن الحق الأول إلى أدنى الوجود.

و أما كمال‌ النفس و سعادتها بحسب مشاركة البدن و وقوعها في هذا العالم- و دار البوار فبحصول العدالة بصدور أفعال سائقه إليها محصلة إياها.[2]

 

دو راهکار برای رسیدن به سعادت حقیقی وجود دارد که دو راهکار باید باهم پیش برود

یکی عملی که با تهذیب اخلاق وطهارت نفس است تا آینه وجود نفس صیقلی شود «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء»[3]

شکوت الی وکیع سوء حفظی    فارشدنی الی ترک المعاصی

فعللنی بان العلم نورٌ    ونور الله لا یعطاه العاصی

 

باید با اعمالی نفس را تطهیر کرد و اخلاق را پاکیزه نمود

دوم راهکار علمی است که عبارت از تحصیل معرفت است یعنی تحصیل علم به وجود و موجودات با مراتبی که دارند از حق تعالی تا پایین ترین مرتبه وجود که هیولای اولی است

با این دو راهکار باعث می شود که نفس بعد از مرگ به عالم عقل راه بیابد و هم صحبت با فرشتگان باشد و با رؤیت عقلی آن ها را مشاهاده کند اکنون با فاعلم توضیح بیشتری برای این دو راهکار بیان می دارند

توضیح:

     سعادت ولذت هر قوه ای به این است که آن قوه به کمال خود برسد به چیزی برسد که ملایم با اوست و مقتضای ذاتش است و ذاتش آن را طلب می کند

     کمال هر قوه ای هم از نوع وجنس همان قوه است کمال باصره به ادراک مبصری است که سازگار با آن است و از آن لذت می برد نه به ادراک مسموع

قوای انسان عبارت از این است؛

     قوای حسیه که پایین ترین قوه برای انسان است یعنی قوای ادراکی حیوانی که خود دو دسته اند؛

     قوای ادراکی: خود دو دسته است؛

     ظاهری: که ۵ حس می باشد

     باطنی: که چندیدن قسم است؛

     خیال یا متخیلیه

     وهم یا واهمه

     قوای تحریکی: خود دو قسم است

     شوقیه: که دو دسته است

     شهویه

     غضبیه

     عامله

به تعبیر دیگر مراتب ادراک عبارتند از؛

     حس

     تخیل

     توهم

     تعقل

لذا مرتبه احساس ظاهری را ملاصدرا در اینجا متعرض می شوند و هم خیال و واهمه که خیال ادراک صور می کند وواهمه هم ادراک معانی جزئیه می کند تا به نفس و مرتبه تعقل برسد که دو جهت عقلی عملی و نظری می یابد

قوای ادراکی ظاهری:

     سعادت باصره ولذت آن به این است که انوار و الوان را ادراک کند این ها با حس باصره است و با ادراک آن باصره سعادت مند می شود

     سامعه اصوات خوش و نغمه های شادی آور را بشنود به سعادت و لذات خود می رسد

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن    به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن

 

     سعادت ذایقه چشیدن چرب و شیرین است

     حس شامه سعادت و لذتش به بوئیدن روایح خوش و دل انگیز است

     لامسه که پست ترین حس است و خود کیفیتی است سعادتش به لمس کیفیت متعدل متوسط از اوایل کیفیات است اوایل کیفیات ۴ تا است؛

     حرارات

     برودت

     رطوبت

     یبوست

به این ها که اوایل کیفیات می گویند از این روی است که اول چیزی که از کیفیات را حواس درک می کند همین ۴ کیفیت است بعد حواس ثوانی کیفیات را درک می کند که خشونت و نرمی ولطافت و زبری و... است

سعادت لامسه به درک کیفیت متوسط ومعتدل است مثل هوای معتدل که این کیفیت معتدل نزدیک به اعتدالی است که خود لامسه دارد زیرا لامسه خود کیفیت معتدلی از بین اوایل کیفیات است پوست بدن در صورت سلامت نه تر است و نه خشک و نه یخ و نه داغ بلکه کیفیتی معتدل دارد

     اما سعادت خیال به تصور صور نیکو است صورت های مستحسنه وزیبا را دریابد واین صورت هایی که به خیال می رسد دو گونه است؛

     از محسوسات خارجی به خیال می رسد مثل دیدن یک منظره زیبا

     از عالم عقل و از مرتبه بالاتر به خیال می رسد و تصور می کند مثل تصور صورت شیر از عالم عقل در رؤیا است که به علم تعبیر می شود و اگر خضره و سرسبزی را در خواب دید به سرور و شادی تعبیر می شود

     سعادت واهمه به ادراک معانی جزئیه ای که امید آرزویش را دارد مثلا یک راحتی و خوشی مشخص وجزئی را دریابد

از هر چه می رود سخن دوست خوشتر است    پیغام آشنا نفس روح پرور است

 

اما در قوای تحریکی که شهویه و غضبیه است؛

     کمال قوه شهوت رسیدن به آن چیزی است که اشتهایش را دارد

     کمال قوه غضبیه هم غلببه و انتقام از دشمن وخصم است

تا اینجا سخن از قوای نفس بود از این به بعد سخن از خود نفس است در نفس دو جهت وجود دارد؛

     جهت ذات و وجود و خود نفس که از این جهت به آن عقل نظری می گویند

     جهتی که ارتباط نفس با بدن و مشارکت و مخالطتی که با ماده و بدن دارد واز این جهت به نفس عقل عملی می گویند

اما در نفس؛

     سعادت عقل نظری به وصول به عقلیات است و پیدا کردن صور موجودات با ترتیب و نظامی که دارند از واجب تعالی تا پایین ترین مرتبه که همان راهکار علمی است

     سعادت ولذت عقل عملی به این است که نفس عدالتی که در علم اخلاق اصطلاح است را بیابد این هم مربوط به راهکار عملی خواهد بود که تهذیب اخلاق و تطهیر نفس می باشد تا عدالت اخلاقی بیابد

عدالت اخلاقی: به مجموع حکمت و عفت وشجاعت وسخاوت است که به این ۴ تا اصول خُلق نیک می گویند؛

     سخاوت حد وسط اسراف و تقتیر است زیاده روی و سخت گیری به تعبیر قرآن: « وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا»[4] و آیه شریفه؛ « وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا»[5]

     شجاعت حد وسط بین تهور وبی باکی با جبن و ترس است قرآن می فرید؛ « وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ »[6]

     حکمت معروف است که مربوط به امور معاش است و خلق است نه دانش وهم حد وسط بین جربزه و بلاهت است که در امر معاش جرزبه مته به خشخاش گذاشتن است و بلاهت هم ساده لوحی است که مدام انسان فریب بخورد

     عفت حد وسط بین شره وخمود است شره افراط در شهوت و خمودذ تفریط در شهوت مطلق است

این راهکار عملی اگر حاصل نشود نفس به سعادت عقلی نمی رسد اگر نفسی وصول به عقلیات را می خواهد باید در دنیا عدالت اخلاقی بیابد به این صورت که در افعال خود اعم از شهویه و غضبیه و امور معاش نه به طرف افراط بگردد ونه به طرف تفریط که این مهم تمرین می طلبد تا عفت ملکه شود وبا یکبار و دوبار رخ نمی دهد باید مزاولت و ممارست بسیار نمود

توضیح: نفس و بدن با ارتباط تنگاتنگی که با هم دارند از هم تاثیر می پذیرند زیرا آثار قوای نفس در نفس اثر می گذارند نفس تا گرفتار بدن است و تعلق به بدن دارد نمی تواند خود را از افعال و آثار قوای بدن کنار بکشد تا افعال در او تاثیر نگذارد باید عدالت اخلاقی بیابد یعنی به حد توسط در این حوزه افعال قوای بدن برسد زیرا فعل متوسط به منزله لاموثر است مثل آب ولرم است که نه گرم است ونه سرد وبدن سیطره و واستعلا بر نفس نمی یابد بلکه این نفس است که بر بدن غلبه دارد و هر جا که بخواهد او را می برد والا اگر نفس منقاد بدن شد وتحت تاثیر بدن و قوای و آثار قوای بدنی شد وبدن نفس را به دنبال خود کشانید باعث شقاوت نفس شده و او را از سعادت عقلی باز می دارد باید انسان کاری بکند که نفس بربدن تاثیر بگذارد و این در ابتدا دشوار است ولی اندک اندک آسان می شود قرآن می فرماید: « فَأَمَّا مَن أَعْطَى وَاتَّقَى[7] وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى [8] فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى [9] وَأَمَّا مَن بَخِلَ وَاسْتَغْنَى [10] وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى [11] فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى»[12]

این که نفس مطاع و منقاد بدن باشد برعکس است که در ابتدا برای انسان دشوار نیست اما بعد سخت خواهد شد واین که نفس بر بدن استعلا بیابد ملایم با طبع نفس است با نفس غریبه نمی باشد زیرا طبیعت نفس تجرد از ماده است وباید نفس بر بدن استعلا داشته باشد اما انقیاد نفس از بدن هیأتی غریبه و ناسازگار با نفس است زیرا حالت خود نفس متفرد از ماده نیست و حالتی است که از بدن برای نفس پیدا می شود وخود نفس چنین نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo