< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: راه رسیدن نفس به سعادت عقلیه

فصل (2) في كيفية حصول هذه السعادة و منشإ احتجاب النفس عنها ما دامت في هذا العالم‌

اعلم أن النفس إنما تصل إلى هذه البهجة و السعادة؛

     بمزاولة أعمال و أفعال مطهرة للنفس مزيلة لكدوراتها و مهذبة لمرآة القلب عن أرجاسها و أدناسها

     و بمباشرة حركات فكرية و أنظار علمية محصلة لصور الأشياء و لماهياتها

فإذا استكملت بحصول معرفة الأشياء في ذاتها و خرجت ذاتها من القوة العقلية الهيولانية إلى العقل بالفعل انقطعت حاجتها عن فعل الحواس و استعمال البدن و قواه و لكن لا يزال يحاذيها البدن و القوى- و يشغلها و يمنعها عن تمام‌ [1] الاتصال و روح الوصال فإذا انحط عنه شغل البدن‌ و وساوس الوهم و دعابة المتخيلة ارتفع الحجاب و زال المانع الخارجي و دام الاتصال لأن النفس باقية و المبدأ الفعال باق و الفيض من جهته مبذول و النفس متهيأة- و الحجابان أعني الداخلي و الخارجي مرتفعان

     أما الداخلي: و هو قصور النفس و هيولانيتها و وغولها في البدن و اتحادها به فبخروجها من القوة إلى الفعل و صيرورتها راجعة إلى ذاتها العقلية و تميزها عن البدن و قواه غاية التميز

     و أما الخارجي: و هو البدن و حواسه كغلاف فيه مرآة مصيقلة فبخروجها عن غلاف البدن بالموت

فإن البدن و الحواس و إن احتيج إليها في ابتداء الأمر ليحصل بواسطتها الخيالات الصحيحة حتى تستنبط النفس من الخيالات المعاني المجردة و تتفطن بها و تتنبه إلى عالمها و مبدئها و معادها إذ لا يمكن لها في ابتداء النشأة التفطن بالمعارف إلا بواسطة الحواس و لهذا قيل؛ «من فقد حسا فقد علما» فالحاسة نافعة في الابتداء عائقة في الانتهاء كالشبكة للصيد و الدابة المركوبة للوصول إلى المقصد ثم عند الوصول يصير عين ما كان شرطا- و معينا شاغلا و وبالا.[2]

فصل ۲:

در این فصل دو عنوان بحث می شود؛

     کیفیت وصول به سعادت عقلیه وراهکار نفس برای رسیدن به سعادت عقلیه واین که نفس بعد از مفارقت از بدن ارتقاء به عالم عقل و فرشتگان بیابد و با ادراک ورؤیت وجود خودش و عقول و فرشتگان وحق تعالی به سعادت حقیقی نایل شود و به بالاترین لذت ها وخوشی ها برسد در فصل اول اشاره ای به این راهکار شد اما اینجا کامل تر بحث می شود

     منشأ احتجاب نفس از سعادت عقلیه تازمانی که در دنیا است چرا در دنیا نمی شود به این سعادت حقیقی رسید؟ وباید مرگ محقق شود تا نفس به این سعادت برسد

آزمودم، مرگ من در زندگی است    چون بمیرم زندگی پایندگی است

 

مطلب نخست: راه رسیدن به سعادت عقلی دو تا است؛

     عملی: تطهیر نفس وتهذیب آن وصیقلی کردن آینه وجود نفس تا نفس طاهر شود هیچ آلودگی و کدورت در آینه وجود نفس نباید باشد

     علمی: تحصیل معارف که با علوم عادی معمولی متفاوت است و تمهیدات و اعمالی می طلبد ونور نماز شب می خواهد

حضرت علی ع فرمود: «من اراد تحفظ العلوم یلزمه خمسة خصال؛ اوله صلاة اللیل ولو برکعتین والثانی الدوام علی الوضو والثالث التقوی فی السر والعلانیة والرابع ان لا یأکل الغذا القویة والخامس السواک»

فرشته خو شود آدمی ز کم خوردن    اگر خورد چو بهایم بیوفتد چو جماد

 

تطهیر نفس وقتی است که ابتدا بدن از حدث و خبث تطهیر گردد غایت طهارت های ظاهری طهارت معنوی است در قرآن می فرماید: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ وَإِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُواْ وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[3] غایت طهارت ها طهارت نفس است

طهارت چندین مرتبه دارد؛

     طهارت ظاهری از حدث و خبث با تیمم ووضو وغسل

     و بعد طهارت از آلودگی از معصیت که انسان گرفتار وسوسه شیطان نشود

     طهارت از اخلاق رذیله

     طهارت سِر از هر آنچه غیر خدا است

شبستری گوید:

موانع چون در این عالم چهار است    طهارت کردن از وی هم چهار است

نخستین پاکی از احداث و انجاس    دوم از معصیت وز شر وسواس

سوم پاکی ز اخلاق ذمیمه است     که با وی آدمی همچون بهیمه است

چهارم پاکی سِر است از غیر    که اینجا منتهی می گردد السیر

 

صایب گوید:

آیینه شو وصال پری طلعتان طلب    جاروب کن تو خانه و پس میهمان طلب

 

اگر نفس می خواهد بعد از مرگ به وصال فرشتگان برسد آینه وجود نفس باید صیقلی شود ابتدا وجود نفس گرد گیری و صاف شود و از کدورات و آلودگی ها و غبار ها پاکیزه شود به قول حافظ؛

غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند    پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز

 

با دیده ناپاک نمی توان بر حق و مبادی عالیه نظر افکند و این راهکار عملی است که با عبادات و ریاضیات بدست می آید با تمرین نه با یکبار و دوبار بلکه؛ «واعبد ربک حتی یأتیک الیقین» [4]

نفس چون اژدرهاست او کی خفته است    از غم بی آلتی افسرده است

 

دایم نیاز به کشیک و مراقبت و تمرین و ممارست دارد تا از هر چه غیر خدا است پاک شود و هر بتی را غیر از حق بشکند

راهکار علمی: تحصیل معارفی که فراتر از هر علم ودانشی است اینجا معرفت حصولی مقصود است آشنایی با وجود مطلق از واجب تا پایین ترین مرتبه وجود و باید دانست که « جهان را صاحبی باشد خدا نام» همه موجودات از کلیات و عقلیات وماهیات و ... را باید فراگرفت به علم حصولی تا نفسی که عقل بالقوه است از این بالقوه بودن خارج شده و تبدیل به عقل بالفعل گردد « وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ »[5] ابتدا نفس انسان هیچ نمی داند و عقل بالقوه است اما توانایی تعقل دارد و باید به عقل بالفعل بدل گردد وتعقل فعلیت یابد طوری که نیاز به حواس نداشته باشد این قسمت را در توضیح عنوان دوم فصل بیان خواهیم داشت.

منتهی هنوز وصل به عقلیات تا زنده است نمی یابد وصال حقیقی و خارجی در این دنیا برایش محقق نمی گردد وصال حقیقی با فرشتگان برای نفس فقط در دنیا ذهنی و با مشاهده عن بُعدٍ است زیرا انسان تا زنده است تحت جاذبه بدن است و بدن او را مشغول می کند ونمی گذارد وصال حقیقی وخارجی با ملایکه برایش محقق گردد

دیگر این که تا انسان زنده است و تحصیل معارف و عقلیات می کند وتحصیل علم می کند گرفتار وسوسه وهم وبازیگری متخیله است معروف است که واهمه رهزن عقل است این واهمه ای که چنین است مراد قوه ای از نفس است که متصرفه باشد و در خدمت واهمه می باشد و به آن متخیله هم می گویند این واهمه رهزن عقل است نه آن واهمه مدرک معانی جزئیه بلکه متخیله را شیطان القوی وجاسوس القوی می گویند زیرا مظهر شیطان است و از طرفی هم به شیطان خیال الکل می گویند یعنی اگر مجموع عالم را یک انسان تصور کنی شیطان قوه خیال و متخیله آن است

متخیله که همان متصرفه در خدمت واهمه است دو کار برای رهزنی عقل می کند:

     وسوسه: عقل می داند میت جماد است و ترس ندارد اما این واهمه انکار درک عقلی می کند ولذا کسی که در تاریکی با مرده ای سر کند گویند: وهم برش می دارد

     بازیگری متخیله: عقل می خواهد نور حقیقی را ادراک کند متخیله نور حسی را پیش می کشد «الله نور السموات والارض» را با نور شمع و لامپ به ذهن می آورد یا عقل می خواهد وجود منبسط را درک کند و متخیله امتداد کمی را به ذهن او می آورد واین بازی گری های متخیله است

پس تا نفس زنده است وصال حقیقی وخارجی با معقولات و کلیاتی که درک کرده برایش دست نمی دهد باید مرگ سراغش بیاید وموت محقق گردد تا وصال حقیقی دست دهد

مطلب دوم: منشأ این که عالم عقل برای نفس در دنیا پوشیده است دو حجاب است که مانع روشن شدن عالم عقل می شود؛

     حجاب داخلی: مادی بودن نفس ووغول و دخولش در بدن واتحادش با بدن زیرا ملا صدرا نفس را جسمانیة الحدوث می داند و در ابتدا نفس با همین بدن یکی است مانند نوزادی که عقل بالقوه دارد فقط توانایی و استعداد تعقل دارد واین حجاب وقتی برطرف می شود که عقل از بالقوه به عقل بالفعل برسد و ذات ووجود متمایز از بدن بیابدکه ذات ووجود نفس هم با عقلیاتی که ادراک می کند ساخته می شود بنا بر اتحاد عقل و عاقل و معقول وپیش از آن نفس با بدن یکی است بعد تبدیل به تجرد عقلی می شود این حجاب مربوط به خود نفس است که داخلی نامیده می شود

     حجاب خارجی: که همان بدن وحواس بدن است که نمی گذارد نفس وصال حقیقی وخارجی با عقول و معقولات بیابد واین مربوط به بدن است این حجاب با مرگ برطرف می شود ووصال حقیقی محقق می گردد

حواس در ابتدای کار معین ویاریگر نفس اند ووجودشان لازم است به نفس برای ادراک عقلیات کمک می کنند ودر نهایت که نفس تبدیل به عقل بالفعل شد همین حواس مانع و حجاب ووبال نفس می شوند زیرا در ابتدا اگر چه ادراک عقلیات و کلیات به رؤیت ارباب انواع است بنابر نظر ملا صدرا لکن ادراک محسوسات وجزئیات مُعد است نظریه مشاء ومشهور که ادراک کلیات به انتزاع کلی از جزئیات را ملا صدرا قبول ندارد اما ادراک توسط حواس را معد می داند یعنی ادراک محسوسات و جزئیات توسط حواس زمینه را برای نفس فراهم می کند تا ادرک کلی کند و رب النوع را از دور واز عالم دنیا مشاهده کند لذا گفته شده «من فقد حسا فقد فقد علما» یعنی یک عقل ویک درک کلی را از دست می دهد و از درک آن کلی که احساس آن محوسات آن شخص مقدمه برای آن است از ادراک آن کلی باز می ماند

بعد از آن که نفس به مرتبه عقل بالفعل رسید همین حواس مانع و حجاب می شود لذا حجاب خارجی بدن و حواس بدنی می باشد تشبیه می کند که نفس مانند آینه شفافی می ماند که در یک جلد و غلاف بدن و حواس بدنی قرار دارد این موجود صیقلی نفس داخل این جلد قرار گرفته و این غلاف با مرگ از بین می رود وسپس حجاب داخلی که قصور خود نفس است و هنوز وجود نفس مجردی ساخته با عقلیات نشده بود زیرا هنوز درک عقلی محقق نشده بود و با از بین رفتن حجاب بیرونی وصال حقیقی خارجی برای نفس با ملایکه و عقول محقق می گردد زیرا؛

     اولا: نفس مجرد و باقی است و از بین نمی رود ومانند بدن مادی نیست تا از بین برود

     ثانیا: مبدأ فعال هم باقی است علت نفس که مبادی عالیه و حق تعالی است هم باقی است

     ثالثا: فیض از ناحیه مبدأ سد نمی شود ودریغ و قطع نگردد؛ «یا دائم الفضل علی البریة» فیض از طرف خدا دایمی است

     رابعا: نفس هم آمادگی لازم را پیدا کرده ودو حجابش از میان برخاسته است

لذا نفس در خارج دوام اتصال می یابد ودر خارج با عقول و ملایک اتصال می یابد

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo