< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ویژگی های ادراک عقلی

أما أنها أقوى فلأن أسباب اللذة هي الإدراك و المدرِك و المدرَك و قوة الإدراك‌ بقوة المدرك و القوة العقلية أقوى من القوى الحسية و مدركاتها أقوى فلا جرم هي محصلة لحقيقة الشي‌ء المدرك الملائم و نائلة للبهاء المحض و الخير الصرف و الوجود الذي هو أصل كل موجود و فياض كل خير و نظام و كذلك ما بعده من الجواهر العقلية التي هي معشوقات بذواتها سواء عشقها غيرها أم لم يعشق و أما المشتهيات الحسية فإدراكها بالقوى الضعيفة الوجود الناقصة الأكوان و هو يتعلق بالظواهر والأطراف غير متوغل إلى حقيقة الشي‌ء الملائم و المدركات هي من باب المأكولات و الملموسات و الروائح و الألوان و ما أشبهها

و أما أنها أكثر فإن مدركات القوة العقلية هي كل الأشياء- و مدركات القوى الحسية هي بعضها و هو المحسوسات فقط دون المعقولات.

و أيضا ليس كل المحسوسات ملائما لذيذا للحس بل بعضها ملائم له و بعضها مناف بخلاف العقل فإن كل معقول ملائم له و به كمال ذاته و ذلك لأن الحسيات يقع فيها التضاد و المنافرة لقصور وجوداتها و قبولها النقص و الآفة و أما العقليات فلها الفسحة و السعة في الوجود من غير تزاحم و تضايق و أما أنها ألزم للذات فإن الصور العقلية إذا عقلها العقل يستكمل بها و يصير ذاته ذاتها كما علمت[1]

ادراکات عقلی ۳ خصوصیت دارد:

     اقوی است

     اتم و اکثر است

     الزم و اوصل به ذات نفس است

بیان خصوصیت نخست: قوت ادراک به قوت مدرِک و مدرَک است در ادراک عقلی نسبت به حسی مدرِک و مدرَک قوی تر است زیرا مدرک قوه عقلیه است و مدرِک در قوای حسی قوای حسیه است که تعلق به ماده دارند و ضعیف تر از قوای عقلی می باشند

مدرَک در ادراک عقلی قوی تر است زیرا مدرَک اصل ذات و حقیقت و وجود است قیصری در فصل اول مقدمه خود می گوید: «الفصل الاول فی الوجود و انه الحق» وجود واصل ذات وحقیقت مدرَک در ادارک عقلی است و وجود همان حق است که در آن مرتبه نفس انسانی که به کمال عقلی رسیده است پس از آن که مفارقت کلی از بدن نموده است وجود حق تعالی را به ادارک حضوری و به رؤیت قلبی ومشاهده ایمانی آن را در می یابد «لم تره العیون بمشاهدة الابصار ولکن رأته القلوب بحقایق الایمان»[2]

در مرتبه بعد مدرَک ادراک عقلی عقول و جواهر عقلیه وملایکة الله می باشند عقول گرچه مطلوب ومعشوق وخواسته وغایت نفوس کمال یافته هستند ولکن جواهر عقلی عقول معشوقات بالذات اند و خودشان عاشق خود و معشوق خود اند خواه دیگری مانند نفوس خواهان آن ها باشد یا نباشد عقول کمال وجود خود را ادراک می کند و به خاطر همین ادراک محبوب خود و معشوق و مستلَذ خود می باشند حال چه عاشقی داشته باشند یا خیر

اما مدرک ادراک حسی، ظواهر و اطراف و کناره های وجود یعنی اعراض و عوارض را ادراک می کند وذات و حقیقت و اصل وجود را درک نمی کند مثلا در ماکولات ادراک ذوقی به طعم تعلق می گیرد ودر ملموسات ادراک لمسی به کیفیت لمسیه مانند خشونت و نرمی تعلق می گیرد و ادراک شمی به رایحه وادراک بصری به الوان و اشکال و ادراک سمعی به اصواتی تعلق می گیرند که همه اعراض وجود اند اصل وجود چیزی با مدرک حسی درک نمی شود

بیان خصوصت دوم: که ادراک عقلی اتم و اکثر از ادراک حسی است به دو دلیل:

دلیل نخست: در ادراک عقلی حق تعالی و عقول ادراک می شوند ودر ادراک حسی محسوسات ادراک می شوند البته عقول و نفوس هم به نظر سهروردی و ملاصدرا انیات صرفه ووجودمحض اند حق تعالی بسیط الحقیقه است و کل الاشیاء می باشد لذا اتم است عقول هم که حکما گفته اند «اذا کان العقل کان الاشیاء کله» یعنی وجود عقل وجود همه چیز است به جهت کمال وجودی وجامعیت وجودی که عقول نسبت به مادون خود دارند اما ادراک حسی فقط شامل محسوسات می شود که قسمتی از اشیاء هستند

دلیل دوم: ادراک عقلی که مراد ادراک ملایم و لذت بخش است اتم و اکثر است از این روی که ادراک هر معقولی ادراک ملایم با عقل است معقولی را نمی یابی که ملایمت و تناسب با عقل نداشته باشد و منافرت و تضاد داشته باشد چنین معقولی وجود ندارد اما حس در ادراک حسی این گونه نیست وهر محسوسی ملایم با حس نیست بلکه منافرت وناسازگاری هم وجود دارد مثل حس شامه انسان از برخی بوهای نامطبوع آزار می بیند اما هیچ معقولی ناخوشایند عقل نیست از این جهت که در معقولات به خاطر تجردی که دارند تضاد و منافرت نیست اما در محسوسات و مادیات تضاد ومنافرت وجود دارد وعلت این خود ضیق وجودی مادیات و سعه وجودی مجردات است مادیات که تنگنای وجودی دارند آفت بردار و نقص پذیر اند ودر این صورت تضاد و منافرت بین آنها محقق می شود وجنگ بین آن ها در می گیرد مثلا شامه از بوی مردار نفرت دارد اما در معقولات با فسحت وجودی که دارند تضاد و تضایق و منافرت در این حیطه معنا ندارد.

بیان خصوصت سوم: ادراک عقلی الزم و اوصل به ذات نفس است از این روی که با ادراکات عقلیه ذات نفس کامل می شود وساختار واصل وجودش شکل می گیرد بنابر اتحاد عاقل و معقول که عقل که همان ذات نفس است با معقول یکی می شود و اینها ذات واصل وجود نفس را می سازند و در این صورت هیچ چیز بیش از خودش الزم و اوصل به ذات خود نیست ولذا ادارک عقلی الزم واوصل به ذات نفس است نسبت به ادراک حسی

در ادامه ملاصدرا ۴ مطلب را یادآور می شوند که مطالبی سودمند و دقیق است؛

مطلب نخست: ادراکی که برای نفس نسبت به وجود حق تعالی است در عالم عقل و بعداز ارتقای نفس به عالم عقل است حکیم سبزورای در ابتدای منظومه حکمت این بیت را می گوید:

ان الذی بالعقل بالفعل انتقی    فهو لعالم العقول مرتقی

 

این نفوسی که به کمال عقلی رسیده اند بعد از مفارقت از بدن به مقام عقل ارتقاء می یابند و به سعادت عقلی می رسند

حال مطلب نخست این است که این ادراکی که نصیب نفس می شود و بعد از ارتقای به عالم عقل قبل از این ادراک و پیش از این که نفس به عالم عقل برود ووجود حق را ادراک کند وتا در این دنیا است وتعلق به بدن دارد همان وجود عقل مقوم وجود این نفس است درست است که نفس بعد از مرگ وجود حق را به ادراک عقلی ادراک می کند و وجود حق را به رؤیت قلبی درمی یابد اما اکنون هم که نفس زنده است و در عالم طبیعت و دنیا به سر می برد و تعلق به این بدن دارد وجود حق است که مقوم وجود نفس است وخیمه وجودی این نفس را سرپا کرده است ووجود نفس به برکت وجود حق سر پا است پس چرا الان نفس وجود حق را ادراک نمی کند به خاطر اشتغالات بدنی و مادی است و نفس مشغول غیر شده و از خود منصرف شده و از درک خود باز مانده وگرفتار بدن واشتغالات آن شده است و لذا از وجود حق غافل است واگر الان هم کسی اهل کشف و شهود باشد و بتواند به مقام انخلاع از بدن برسد چنان که ارسطو ادعا کرده؛ که اگر کسی بتواند بدنش را خلع کند وتوجه اش را از بدنش منصرف کرده و در خود غور کند ومتمرکز در خود گردد ذات و خودش ووجودش را یکپارچه نور وروشنی و زیبایی می بیند وچنان سرور وابتهاجی به او دست می دهد که قابل مقایسه با شادی های مادی نیست. مرحوم علامه محمد حسین لاله زاری تهرانی در رساله لب اللباب می فرماید: آسید احمد کربلایی استاد مرحوم آسید علی قاضی گوید: روزی در جایی خفته بودم که کسی مرا بیدار کرد و گفت: اگر می خواهی نور اسفهبدیه -یا همان نفس ناطقه را به اصطلاح سهروردی- مشاهده کنی برخیز وایشان گوید چشم باز کردم ودیدم نور بی حد و اندازه ای شرق و غرب را فرا گرفته است.

حکیم سبزواری در تعلیقه شعری بیان می دارد درباره مکاشفه ای که برای ارسطو رخ داده و خودش را جام جهان نما می بیند جام جهان نما را ابتدا به کیخسرو وبعد به جمشید نسبت دادند که برخی او را سلیمان نبی می دانند لذا آن را آینه سلیمان هم گفته اند و جام جهان نما آینه ای است که همه عالم برای او نمایان است وکسی قطع علایق از بدن کند خود را جام جهان نما می بیند وحکیم سبزواری گوید:

در جستن جام جم بسی پیمودم    روزی ننشستم و دمی نغنودم

ز استاد چو وصف جام جم بشنودم    خود جام جهان نمای عالم بودم

 

این غفلت ما از عالم ومبادی عالیه و حق تعالی است که اگر این غفلت کنار برود همه چیز در وجود انسان دیده شود

تو به گهر خدیو دورانی    چه کنم قدر خود نمی دانی

 

مطلب دوم: این لذتی که برای نفس بعد از ارتقای به عالم عقل در سعادت حقیقیه پیدا می شود و با ادراک وجود خود و وجود عقول و وجود حق تعالی دست می دهد این لذت شبیه ابتهاجی است که حق تعالی به وجود خود دارد لذتی عقول به وجود خود و حق تعالی دارند حق تعالی مبتهج به ذات خود است زیرا ذات سراسر کمال خود را ادراک می کند عقول هم به واسطه ادراک خود و ادراک علت خود که حق تعالی اند مبتهج به ادارک خود و ادراک حق اند و خرسند از این ادراک اند و شکی نیست که لذتی که ملایک از ادرکات نوری خود می برند این لذت عقلی بالاتر از لذت درازگوشی است که سر در آخور برده وجو سیری خورده و دل در نکاحی بسته

لذت عقلی اتم و اکثر است مرحوم خواجه طوسی در آداب المتعلمین می فرماید: شبها محقق طوسی به صورتش آب می زند تا خواب او را درنرباید وچون مسأله ای علمی برایش حل می شد فریاد می زد: «این ابناء الملوک من هذه اللذة»[3] ومی سرود:

لذت دنیوی همه هیچ است در نزد من    در خاطر از تغیر آن هیچ ترس نیست

روز تنعم و شب عیش وطرب مرا    غیر از شب مطالعه وروز درس نیست

به قول سعدی

اگر لذت ترک لذت بدانی    دگر لذت نفس لذت نخوانی

هزاران در خلق بر خود ببندی    گرت باز باشد در آسمانی

سفرهای علوی کند مرغ جانت    گر از چنبر آز بازش نشانی...

مطلب سوم: نفوس ما الان لذت ادراک وجود وعقول را وجدان نمی کند ونمی چشد زیرا در دنیا برهان و قرآن ما را به اعتقاد به وجود ملایک رسانیده است

     قرآن: « آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ »[4]

     برهان عقلی هم مانند برهان امکان اشرف ما را دعوت به این کرده اند که باور به وجود ملایکه الهی بیابیم ودر حال حاضر در دنیا ما یک مفهومی و ماهیتی کلی مانند عقل در فلسفه یا فرشته در شریعت در ذهن ما است وتصور ما از عقول وملایک مفهوم و ماهیتی است که در ذهن ما نقش بسته است ولی وجود ملایک را درنمی یابیم تا معنای لذتش را بچشیم

اثر که لذت است از آنِ وجود خارجی است اثر شیرینی بر وجود خارجی حلوا مترتب می شود و با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود و اثر لذت بر وجود خارجی ملایک مترتب است نه بر وجود ذهنی وادراک لذت ملایک مربوط به وجود خارجی آن ها است نه وجود ذهنی آنها

مطلب چهارم: اگر کسی هوای لقای ملایکه وعقول را در سر دارد ووصال ایشان را می طلبد باید در همین دنیا وجود آن ها را ادراک کند

هر که امروز معاینه رخ دوست ندید    طفل راهی است که منتظر فردا شد

 

لذت از ادراک وجود عقول است و این را نمی توان منتظر ماند وبا وعده بدان رسید باید در همین جا محقق گردد که راه آن را بیان خواهد شد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo