< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ۱۷ نقد ملاصدرا بر ابن سینا ومشاء

    1. منها: منعه الحركة في مقولة الجوهر فإنه زعم أنها توجب خروج الموضوع عن ماهية إلى ماهية أخرى فلو تحرك زيد مثلا في إنسانيته لزم عنده خروجه من الإنسانية إلى نوع آخر مع أنه لا بد في الحركة من بقاء الموضوع و ذلك لذهوله عن أحوال الوجودات و أن لماهية واحدة قد يكون أنحاء متفاوتة من الوجود بعضها أتم من بعض- بل يجوز أن يكون لشخص واحد أنحاء و أطوار كثيرة من الوجود نعم لو كان الوجود كما زعمه جمهور المتأخرين أمرا انتزاعيا كان الأمر كما زعمه و ليس كذلك كما علمت.

    2. و منها إنكاره للصور المفارقة الأفلاطونية و قد سبق تحقيقها في مباحث الماهية.

    3. و منها إنكاره لاتحاد العاقل بالمعقول و كذا اتحاد النفس بالعقل الفعال و قد مر إثباتهما في مباحث العقل و المعقول.

    4. و منها تبلد ذهنه من تجويز عشق الهيولى للصورة و قد أثبتناه.

    5. و منها إنكاره تبدل صور العناصر إلى صورة واحدة معتدلة الكيفية و قد علمت في مبحث المزاج بيانه.

    6. و منها عجزه عن إثبات حشر الأجساد و سيأتي بيانه.

    7. و منها رسوخ اعتقاده في تسرمد الأفلاك و الكواكب و أزليتها بأشخاصها مع صورها و موادها و مقاديرها و أشكالها و ألوانها و أنوارها كل منها بحسب الشخص إلا الحركات و الأوضاع فإنها قديمة عنده بالنوع و كذا هيولى العنصريات و قد مر بيان حدوثها بالبراهين.

    8. و منها أنه سأله بهمنيار في بعض أسئلته ما السبب في أن بعض قوى النفس مدركة- و بعضها غير مدركة مع أن الجميع قوى لذات واحدة فقال في الجواب أني لست‌ «1» احصل هذا و ذلك لأنه لم يحصل بعد الوحدة الجمعية للبسائط المجردة و قد مر في مباحث النفس أنها العاقلة و المتخيلة و الحاسة و المحركة.

 

ملاصدرا مورادی را بر می شمارند که ابن سینا در حل آن وامانده و اظهار عجز وناتوانی نموده است که ۱۷ مورد است؛

مورد نخست: انکار حرکت جوهری که ابن سینا در فهم آن در مانده است ایشان با همه عظمت و بزرگی علمی که دارد اما از حل و درک حرکت جوهری درمانده استوگوید: اگر حرکت در جوهر جایز باشد لازم می آید ماهیت تغیر بیابد و عوض شود و در این صورت موضوع حرکت باقی نمی ماند مثلا اگر انسان ذات و جوهرش ونه اعراضش حرکت بکند بدین معنا است که از انسانیت خارج شده و ماهیت او عوض می شود ودر این صورت موضوعی برای حرکت باقی نمی ماند وانسان ماهیتی غیر از انسانیت یافته است

جواب: ملاصدرا می گوید: این انکار به خاطر غفلت از احوال وجود است در عین این که ابن سینا در بحث مفاهیم وماهیات قوت دارند اما به بحث احوال وجود که می رسد ضعف می یابند و از حال وجود غافل می شوند زیرا بسا یک ماهیت واحد با حفظ ماهیت، وجودات متفاوت می یابد مثلا ماهیت انسان با انحفاظ همان ماهیت دو نحو وجود دارد؛

     وجود طبیعی: ماهیت انسان مانند زید عمرو و...

     وجود عقلی: مانند وجود رب النوع انسان که جامع همه افراد طبیعی ومادی انسان و وجودات و کمالات انسان است

پس یک ماهیت می تواند وجودات گوناگون داشته باشد بلکه شخص واحد از ماهیت واحده مانند زید که فردی از ماهیت انسان است وجودات گوناگونی دارد

     وجود طبیعی زید در عالم ماده

     با حرکت جوهری وذاتی وجود مثالی می یابد

     ممکن است وجود عقلی هم بیابد و با رب النوع وعقل فعال اتحاد بیابد

این رب النوع و عقل فعال یکی است «ان الذین قالوا ربنا لله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه» رب النوع یک فرشته مقرب است که در لسان اشراقیون بدان رب النوع گویند و در مشاء به آن عقل فعال گویند و در سخن فهلوییون بدان روان بخش می گویند و در شریعت ودر کتاب و سنت به آن جبرییل اطلاق می شود.

یک فرد واحد مانند زید وجودات گوناگون می یابد واین حرکت جوهری در واقع حرکت در وجود جوهر است نه در ماهیت جوهر و ماهیت انسان عوض نمی شود چنان که ابن سینا تصور کرده است بلکه وجود اصیل است و متن واقعیت را وجود تشکیل داده است و ماهیت امری اعتباری است

مگر این که متأخرین مشاء تصور کرده اند که وجود امری انتزاعی است و ماهیت امری اصیل است وواقعی در این صورت اگر کسی قایل به حرکت جوهری می شد سخن ابن سینا درست بود و ایرادش به جا بود اما ماهیت اعتباری است و وجود اصیل است

مورد دوم: انکار مُثُل افلاطونی و ارباب انواع و صوَر مفارقه ای که موجودات مجرده و عقول عرضیه ای که افلاطون آن ها را اثبات نموده است ای بسا ماهیت واحده که دو وجود دارد یکی طبیعی ویکی هم وجود عقلی مانند رب النوع

ابن سینا این را بر نتافته که یک ماهیت دو نحو وجود داشته باشد و لذا منکر صور مفارقه ای است که افلاطون آن را اثبات نموده است

مورد سوم: انکار اتحاد عاقل و معقول وانکار اتحاد با عقل فعال نیز از جمله عجز های ابن سینا است که به شدت با نظریه اتحاد عقل و عاقل و معقول مخالف است و تعبیرات تندی با فرفریوس یونانی دارد

اتحاد نفس با عقل فعال که ملاصدرا بدان قایل است یعنی نفس با حرکت جوهری به اتحاد با عقل فعال می رسد و پیشتر[1] و در این جلد[2] هم بحث شده است

مورد چهارم: عشق هیولی به صورت نیز مورد انکار ابن سینا قرار گرفته است البته در رساله عشق ایشان بحث کرده است ولی در جاهایی هم بدان نرسیده و انکار کرده است وعشق ماده به صورت را انکار نموده است این از مصادیق کبرای کلی عرفانی است که اهل ذوق گویند: «العشق ساری فی جمیع الذراری» عشق در تمام ذرات عال ودر شراشر هستی سریان دارد

مورد پنجم: در جلد ۵ اسفار بحث در جواهر است و در اوایل جلد ۸ هم مطرح شده است که عناصر باهم اختلاط و امتزاج یافته ومزاج پدید می آید مزاج از عناصر اربعه به گفته پیشینی ها در جسم مرکب تام بوجود می آید

جسم؛

     یا بسیط است که همان عناصر اربعه اند

     و یا مرکب که خود تقسیم می شود؛

     ناقص: که در مدت معتدٌبهی باقی نمی ماند وآن موالید ثلاث و یا اربع است بحث مزاج این جا مطرح می شود

     تام: که مدت زمانی باقی می ماند و خود چند قسم است؛

     معدن

     نبات

     حیوان که انسان هم نوعی از آن است

در جسم مرکب تام مانند انسان که معتدل ترین مزاج را دارد عناصر با هم اختلاط یافته و مزاج پدید می آید تعریف مزاج این است کیفیت متشابه بین عناصر و کیفیت متوسطه بین عناصر است

     کیفیت متشابه: یعنی عنصر آب و آتش وهوا وخاک که هر کدام کیفیتی مانند حرارت و برودت و یبوست ورطوبت دارند وقتی با هم ترکیب می شوند کیفیتی پدید می آید کیفیتی متشابه بین آن ها است یعنی به همان گونه که در آب است در خاک و آتش و ... هم هست وبرعکس

     کیفیت متوسط: بین کیفیات عناصر است یعنی نسبت به حرارت ۱۰۰٪ برودت است و نسبت به رطوبت ۱۰۰٪ یبوست است و برعکس

حال بحثی بین ابن سینا و ملاصدرا است که؛ وقتی که این ۴ عنصر که با هم ترکیب می شوند آیا صورت صرف و خالص و۱۰۰٪ این ۴ عنصر باقی می ماند یا خیر؟

     ابن سینا گوید: باقی می ماند یعنی صورت صرف آتش باقی است وصورت خاک و هوا وآب باقی می ماند

     ملاصدرا می گوید: بلکه یک صورت معتدل و متوسطه بین این ۴ صورت پدید می آید وباقی می ماند

دلیل ملاصدرا: نیز این است که؛ اگر صورت صرف باقی بماند کیفیت صرف هم باید باقی بماند در حالی که مزاج کیفیت متوسطه است اگر آتش خالص بعد از ترکیب باقی می ماند حرارت صرف و کیفیت صرف هم باید باقی باشد نه کیفیت متوسط زیرا کیفیت عرض است و تابع صورتی است که جوهر است جوهری که مبدأ عرض و کیفیت است

مورد ششم: اثبات معاد جسمانی هم از موراد عجز ایشان است و در الاهیات شفا اظهار عجز می کند که با برهان عقلی نمی توان اثبات معاد جسمانی کرد و چون صادق مصدق فرموده است قبول می کنیم در حالی که ملاصدرا یکی از نتایجی که از اثبات حرکت جوهری می گیرد -در آینده هم بحث می شود- اثبات معاد جسمانی است

مورد هفتم: مشاء بر این باور اند که چند چیز قدیم است؛

     افلاک و کواکب اشخاص قدیم دارند

     وانواع حرکات آنها هم قدیم است اینجا شخص حرکت را قدیم نمی دانند فقط نوع حرکت را قدیم می داند

     و شخص هیولای عالم طبیعت و عناصر هم قدیم است در الاشارات و التنبیهات هم آمده است

اما بر اساس حرکت جوهری هیچ چیزی در عالم جسم قدیم نیست وشخص همه موجودات از افلاک تا عناصر وآن هم از هیولی و صورتش همه و همه حادث است و در هر آن در حدی از حدود حرکت اند که در آن قبلی در آن حد نبوده اند ودر آن بعدی هم در آن حد نخواهند بود در حرکت جوهری که علت حرکت و مناط حدوث است و تمام عالم جسم را فرا گرفته است

مورد هشتم: بهمنیار شاگرد ابن سینا از او می پرسد: این قوای مُدرکه و مُحرکه انسان به نظر ابن سینا قوای یک نفس هستند بعد سوال این است که اگر این ها قوای یک نفس اند آن یک شیئ یا مُدرِک است و یا محرک حال چرا این ها دو دسته مدرک و محرک شده اند؟ و ابن سینا در پاسخ وا می ماند

ملاصدرا می گوید: ابن سینا به وحدت حقه حقیقیه که مجردات دارند یا به تعبیر دیگر به وحدت جمعیه مجردات نایل نشده است زیرا وحدت نفس وحدت حقه حقیقیه ظلیه است که در سایه وحدت وحدت حق تعالی است یا به تعبیر دیگر وحدت جمعیه و وحدت جامعه کثرات است لذا پاره ای از قوای نفس نقش ادراکی و برخی دیگر هم نقش تحریکی دارند

مورد نهم: بهمنیار از ابن سینا درخواست می کند، همان طور که نفس ناطقه در انسان ملاک بقاء و وحدت انسان است یک چیزی هم در حیوان ونبات به عنوان حفظ وحدت بقاء معرفی کند و شیخ نمی تواند زیرا ایشان نفس حیوانی را مادی می داند و دایم در حال تغیر است و امر ثابت و باقی در او نمی باشد وچطور این حیوان همان حیوان گذشته است وعامل ثبات و بقایش کدام است؟ شیخ در جواب درمی ماند.


[1] اسفار جلد ۳ ص.
[2] اسفار اربعه ج۹ ص۱۴۰.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo