< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بدن حقیقی و بدن طبیعی

هذا إذا أخذ الترتيب من هذا العالم و أما إذا أخذ من عالم العقل فالإنسان الأول هو العقلي و بعده النفساني و الثالث هو الطبيعي كما فعله إمام المشائيين و معلمهم و لا مشاحة في الاصطلاحات فقد قال في كتاب أثولوجيا الإنسان العقلي يفيض بنوره على الإنسان الثاني الذي في العالم النفساني و الإنسان الثاني يشرق بنوره‌ على الإنسان الثالث و هو الذي في العالم الجسماني الأسفل فإن كان هذا على ما وصفناه قلنا[1] إن في الإنسان الجسماني الإنسان النفساني و الإنسان العقلي و لست أعني هو هما لكنه أعني أنه متصل بهما و أنه صنم لهما و ذلك أنه يفعل بعض أفاعيل الإنسان العقلي و بعض أفاعيل الإنسان النفساني و ذلك أن في الإنسان الجسماني- كلمات الإنسان النفساني و كلمات الإنسان العقلي فقد جمع الإنسان الجسماني كلتا الكلمتين أعني النفساني و العقلي إلا أنهما فيه قليلة ندرة لأنه صنم الصنم انتهى كلامه.

و لا منافاة بين ما ذكرناه من أن بعض أفراد الناس إنسان طبيعي ثم يصير إنسانا نفسانيا- ثم يصير على سبيل الندرة و الشذوذ إنسانا عقليا و بين ما ذكره من أن في الإنسان الجسماني كلتا الكلمتين إن نظرنا فيما خرج من القوة إلى الفعل و صار مقامه ذلك المقام يعني مرتبة هويته الوجودية لا الذي هو بعد بالقوة و من جهة مجرد الارتباط و الاتصال و قبول الآثار و حكاية الأفعال و مما يجب أن يعلم أن الإنسان هاهنا مجموع النفس‌ و البدن و هما مع اختلافهما في المنزلة موجودان بوجود واحد فكأنهما شي‌ء واحد ذو طرفين أحدهما متبدل داثر فان و هو كالفرع و الآخر ثابت باق و هو كالأصل و كلما كملت النفس في وجودها صار البدن‌ أصفى و ألطف و صار أشد اتصالا بالنفس و صار الاتحاد بينهما أقوى و أشد حتى إذا وقع الوجود العقلي صارا شيئا واحدا بلا مغايرة و ليس الأمر كما ظنه الجمهور أن النفس عند تبدل وجودها الدنيوي إلى وجودها الأخروي تنسلخ عن بدنها و تصير كعريان يطرح ثوبه و ذلك لظنهم أن البدن الطبيعي الذي تدبره و تتصرف فيه تدبيرا ذاتيا و تصرفا أوليا هذه الجثة الجمادية التي يطرح بعد الموت و ليس‌ كذلك بل هذه الجثة الميتة خارجة عن موضوع التصرف و التدبير و إنما هو كثفل و دردي يقع مدفوعا عن فعل الطبيعة كالأوساخ و ما يجري مجراها أو كالأشعار و الأوبار و القرون و الأظلاف مما تحصله الطبيعة خارجا عن ذاتها لأغراض خارجية كالدار يبنيها الإنسان لا لأجل الوجود بل لدفع الحر و البرد و سائر ما لا يمكن التعيش بدونها في هذا العالم مع أنها لا تسري فيها الحياة الإنسانية فالبدن الحقيقي هو الذي يكون سريان نور الحس و الحياة فيه بالذات لا بالعرض و نسبته‌ إلى النفس نسبة الضوء إلى الشمس- و لو كانت هذه الجثة الساقطة مما سرت فيه قوة الحياة بالذات لا كالظرف و الوعاء لما بقيت مطروحة منهدمة كالدار التي خربت لارتحال صاحبها منها.

 

ملا صدرا گفت: در مراتب تجرد می توان ترتیب را از پایین به بالا حساب کرد به این گونه که اول وجود طبیعی انسان است و بعد انسان نفسانی ووجود مثالی و انسان ثالث هم وجود عقلی انسان است

واگر از بالا به پایین حساب کنیم اول انسان عقلی و بعد انسان نفسانی و انسان سوم انسان طبیعی و جسمانی قرار می گیرد چنان چه معلم اول ارسطو در کتاب اثولوجیا[2] چنین کرده است(البته اثولوجیا از فلوطین است) سپس عبارتی را از اثولوجیا نقل می کند

مطلب اثولوجیا: انسان عقلی که انسان اول است افاضه بر انسان ثانی دارد که انسان مثالی است و آن هم اشراق وجودی بر انسان ثالث دارد که انسان طبیعی و جسمانی

سپس می افزاید: بنابرین بیان در انسان طبیعی و جسمانی هم کلمات وجودی و کمالات انسان عقلی هست و هم انسان مثالی هست وانسان عقلی و مثالی در انسان طبیعی وجود دارد و مقصود این نیست که انسان جسمانی انسان عقلی و نفسانی است بلکه انسان جسمانی با آن دو دیگر اتصال و ارتباط وجودی دارد و مظهر آن ها است

دلیل: این که در انسان جسمانی انسان عقلی و انسان مثالی هم وجود دارد این است که از انسان جسمانی افعال دو انسان دیگر هم سر می زند و انسان جسمانی هم تعقل دارد که فعل انسان عقلی است و هم تخیل دارد که فعل انسان مثالی است و این که از انسان جسمانی افعال دو انسان دیگر صادر می شود علتش این است که انسان عقلی و مثالی در انسان جسمانی موجود اند منتهی به نحو قلت و نزارت یعنی کلمات وجودی اندکی از انسان عقلی و مثالی در انسان جسمانی موجود است زیرا انسان جسمانی مظهرِمظهر است یعنی انسان مثالی مظهر انسان عقلی و و انسان جسمانی هم مظهر انسان مثالی است

تعارض: سپس می گوید: این سخن اثولوژیا منافاتی با آن مطلبی ندارد که ما پیشتر گفتیم «ابتدا وجود طبیعی حاصل می شود و بعد وجود مثالی و برای عده ای اندک هم در آخر وجود عقلی حاصل می گردد» این سخن در ظاهر با سخن فلوطین در تعارض و تنافی است که می گوید: در انسان جسماننی دو انسان دیگر هم هست اما ملا صدرا گوید: ابتدا انسان طبیعی و بعد انسان مثالی و بعد انسان عقلی حاصل می شود

دفع تعارض: آن چه ملا صدرا گفته به نحو فعلیت واصلیت است وسخن اثولوژیا به نحو قوه و مظهریت است یعنی انسان جسمانی دارای انسان عقلی و مثالی هست یعنی بالقوه است و انسان جسمانی مظهر آن دو است و این قوه و قابلیت در او هست که به انسان عقلی و مثالی بدل شود اما بیان ملاصدرا بنا بر اصلیت و فعلیت است وانسان جسمانی به اصالت تبدیل به انسان عقلی و مثالی شود

نکته مهم: بعد ملاصدرا یک نکته ضروری را گوشزد می کند که ‹مما یجب ان یُعلم›؛ انسان در دنیا مجموع نفس وبدن است ولی این مجموع به وجود واحد موجود است مثل زید که وجود واحد دارد که هم وجود نفس اوست و هم وجود بدن اوست وجود انسان در عالم طبیعت مثل یک وجود دوسویه است ودو سمت و سو دارد؛

     یکی به سمت پایین و عالم طبیعت است که این بدن است واین جنبه انسان متغیر وداثر و فانی است ومانند فرع می باشد

     و یکی هم به سمت بالا و عالم تجرد است واین سمت همان نفس است این سمت و سو هم ثابت و باقی است و این هم مانند اصل است

حال هر چه انسان در دنیا با حرکت جوهری کامل تر شود اتحاد و اتصال نفس و بدن تنگاتنگ تر می شود ودر نتیجه این سیر تطوری و تکاملی این است که بدن صاف تر و لطیف تر می شود و اتحادش با نفس قوی تر و بیشتر می شود تا جایی که وقتی انسان به کمال وجود عقلی می رسد دیگر هیچ مغایرتی بین نفس وبدن جز مغایرت مفهومی باقی نمی ماند پیشتر گفت:

     بدن طبیعی کثرت مقداری و کثرت صوری دارد زیرا بدن برای خود صورتی دارد وقابل تقسیم هم هست و این کثرت مقداری است

     اما وجود مثالی کثرت مقداری ندارد اما کثرت صوری دارد که شبیه صورت بدن طبیعی است و چون ماده در کار نیست مقدار و کثرت مقداری در کار نیست

     تا به وجود عقلی می رسد که دیگر کثرت صوری هم در کار نیست و کثرت آنجا راه ندارد و تنها امتیاز مفهومی است و بین بدن و نفس از جهت مفهوم تنها تمایز وجود دارد اعضای انسان عقلی هم مفهومی و عقلی است

پس هر چه انسان رو به کمال بگذارد بدن صاف تر و لطیف تر می شود واتصال و ارتباط و اتحادش با نفس قوی تر می شود وچون به وجود عقلی رسید دیگر هیچ مغایرتی بین نفس و بدن باقی نمی ماند واین مطلبی بس مهم است

این مطلب مهم را ملا صدرا در برابر جمهور مشاء می گوید که ایشان بر این باور اند که بدن به مثابه لباس نفس است و در هنگام مرگ که نشأه دنیوی به نشأه آخرت تبدیل می شود نفس این لباس بدن را به قامت و اندام خود بیرون کرده و به طرفی می اندازد چنینن گمانی جمهور درباره نفس و بدن دارند وملا صدرا این باور و گمان را باطل می داند نفس هرگز از بدن جدا نمی شود حتی در مرتبه عقل وبا اعضای عقلی

ابطال نظر جمهور مشاء: ایشان بدن را با جثه جمادی اشتباه گرفته اند جنازه و نعشی که بعد از مرگ باقی مانده و باید غسل وکفن ودفن شود وایشان بدن را با بدن و جسم فیزیکال خلط کرده اند هر چند که جثه جمادی هم بدن است اما بدن بالعرض و فرعی اما بدن حقیقی نمی باشد

ابتدا ملاصدرا تمثیلی می آورد که جثه جمادی مَثَلش دُردی و رسوبی است که ته نشین می شود یا مانند چرکی است که طبیعت آن را دفع کرده و پس می زند واین بدن اصلی نمی باشد مانند یک شیشه روغنی که هنوز صاف نشده دُرد و ته نشینی در پایین شیشه دارد که بخش زیرین مانند برای جثه جسمانی و جمادی است و مَثل جثه جمادی مانند پشم و کُرک و شاخ و سُمی است که حیوانات دارند و ابزار دفاعی است و مانند خانه ای است که فردی برای محافظت از گرما و سرما می سازد با این وسیله دفاعی جثه شخص محفوظ مانده تا به کمال می رسد و در عالم طبیعت از آسیب ها وآفات محفوظ بماند

این جثه جمادی بدن فرعی و عرضی است زیر بدن حقیقی خصویاتی دارد.

خصوصیات بدن اصلی و حقیقی:

     بدن حقیقی آن است که نفس اولا و بالذات ومستقیم در آن تصرف کند نه ثانیا و بالعرض

     بدن حقیقی آن است که حیات ذاتی دارد نه حیات بالعرض یعنی خودش زنده باشد و خود ادراک وقدرت داشته باشد اما بدن فرعی قدرت و ادراکش به واسطه نفس است و بعد از مفارقت نفس دیگر جثه جمادی حیات و قدرتی ندارد زیرا حیات ندارد وحیات همان ارداک و قدرت با هم است

     بدن حقیقی آن است که بعد از ارتحال صاحبش خراب نمی شود اما جثه جمادی خراب می شود

     بدن حقیقی آن است که نسبتش به نفس نسبت ضوء به شمس است اگر شعاع از خورشید جدا می شود بدن حقیقی هم از نفس جدا می شود

با این توضیحات بنا بر گفته حکیم سبزواری در تعلیقه بدن حقیقی بدن مثالی می شود و چون بدن مثالی صورت بدن طبیعی است و شیئیت شیئ هم به صورتش است اتحاد بدن مثالی با نفس به منزله اتحاد بدن طبیعی با نفس است.

بالجمله: در این بخش تصریح به ارتقای مدرکات از ماده به تجرد می شود.


[1] . اسفار جلد ۹ ص۱۷۱.
[2] بیدارفر محسن میمر ۱۰ ص۱۴۶.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo