< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کیفیت ارتقاء مدرکات از مرتبه ماده به تجرد

ثم إنك قد علمت مما ذكرناه مرارا أن الأشياء ذوات الطبائع متوجهة إلى كمالاتها و غاياتها فاعلم أن الإنسان من جملة الأكوان الطبيعية مختص بأن واحدا شخصيا من نوعه قد يكون مترقيا من أدنى المراتب إلى‌ أعلاها مع انحفاظ هويته الشخصية المستمرة على نعت الاتصال و ليس‌ سائر الطبائع النوعية على هذا المنهاج- لأن المادة الحاملة لصورتها تنفصل عنها إلى صورة أخرى من نوع آخر منقطعة عن الأولى فلا تنحفظ في سائر التوجهات الطبيعية هوياتها الشخصية بل و لا النوعية أيضا بخلاف الشخص الإنساني إذ ربما يكون له أكوان متعددة بعضها طبيعي و بعضها نفساني و بعضها عقلي و لكل من هذه الأكوان الثلاثة أيضا مراتب غير متناهية بحسب الوهم و الفرض لا بحسب الانفصال الخارجي ينتقل من بعضها إلى بعض أي من الأدون‌ إلى الأرفع و من الأخس إلى الأشرف فما لم يستوف جميع المراتب التي يكون للنشأة الأولى من هذه النشئات الثلاث أعني الطبيعية و النفسية و العقلية لم ينحط إلى النشأة الثانية و هكذا من الثانية إلى الثالثة فالإنسان من مبدإ طفوليته إلى أوان أشده‌ الصوري إنسان بشري طبيعي و هو الإنسان الأول فيتدرج في هذا الوجود و يتصفى و يتلطف حتى يحصل له كون أخروي نفساني و هو بحسبه إنسان نفساني و هو الإنسان الثاني و له أعضاء نفسانية لا تحتاج في وجودها النفساني إلى مواضع متفرقة- كما إذ ظهرت في المادة البدنية حين وجودها الطبيعي فإن الحواس في هذا الوجود متفرقة تحتاج إلى مواضع مختلفة ليس موضع البصر موضع السمع و لا موضع الذوق موضع الشم و بعضها أكثر تجزيا من البعض و أشد تعلقا بالمادة كالقوة اللامسة و هي أول درجات الحيوانية و لذا لا يخلو منها حيوان و إن كان في غاية الخسة و الدناءه قريبا من أفق النباتية كالأصداف و الخراطين و هذا بخلاف وجودها النفساني فإنه أشد جمعية من هذا الوجود فتصير الحواس كلها هناك حسا واحدا مشتركا و هكذا قياس القوى المحركة ففي هذا العالم بعضها في الكبد و بعضها في الدماغ و بعضها في القلب و بعضها في الأنثيين و بعضها في غير ذلك من الأعضاء و في العالم النفساني مجتمعة ثم إذا انتقل من الوجود النفساني إلى الوجود العقلي و صار عقلا بالفعل و ذلك في قليل من أفراد الناس فهو بحسب ذلك الوجود إنسان عقلي و له أعضاء عقلية كما أومأنا إليه و هو الإنسان الثالث

 

اکنون بحث از کیفیت ارتقاء از مرتبه ماده به تجرد است که این بحث تا ‹بالجمله حال النفس ... ›که به صراحت نتیجه این بحث بیان می شود و عنوان نخست این فصل را به روشنی نتیجه می گیرد

ملا صدرا می گوید: تمام موجودات عالم طبیت در صراط حرکت جوهری ورو به مقصد کمال قرار دارند حکیم سبزواری گوید:

وکل شیئ غایة مستتبعٌ    حتی فواعل هی الطبایعُ

 

همه با حرکت جوهری به دنبال کمال اند اما متحرکی که انسان در این جاده و حرکت باشد با بقیه موجودات طبیعی و مادی تفاوتی اساسی دارد که سایر موجودات در این صراط اند شخصشان و نعتشان محفوظ نمی باشد حکیم سبزواری در تعلیقه مثال می زند که آب به هوا تبدیل می شود و نه شخص آب و نه نوع آب باقی نمی ماند در عناصر و در مرکبات مانند گوسفندی که با خورده شدن به انسان تبدیل می شود نه شخصش و نه نوعش محفوظ نمی باشد شخص گوسفند باقی نمی ماند و نوعش هم اول غنم بود و بعد انسان می شود اما در انسان بدن فلسفی باقی می ماند و او برای بقاء آفریده شده است نه برای فنا و نابودی

در صراط حرکت جوهری از ابتدای که « ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ» (13) تا آن جا که «يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلاقِيهِ» (6( از زمانی که نطفه انسان منعقد می شود تا زمانی که به ملاقات خدا نایل می شود شخص و نوعش باقی است این انسان در ملاقات خدا همان است که نطفه اش منعقد شده و همان زید است و شخص ونوعش باقی است واین تفاوت اساسی بین انسان و سایر موجودات طبیعی و مادی است

انسان در این طریق اطوار و مرحلی را طی می کند از مراحل وجود طبیعی گرفته تا مراتب وجود مثالی بعد هم مراحل وجود عقلی زیرا هر کدام از این ۳ وجود باز خود مراتب غیر متناهیه ای دارند مثلا خود وجود غیر طبیعی از زمان نطفه بودن انسان تا زمانی که این وجود نفسانی کمال و قوت خود را بیابد مراحل و مراتب غیر متناهی را طی می کند چه اطواری در این فاصله بر انسان می گذرد خدا می داند و یا مثلا وجود نفسانی که وجود مثالی است وبرازخ هم که پیشتر گذشت وحکیم سبزواری در حاشیه می گوید مراتب و طبقاتی دارند وهمین طور عقول هم مراتبی دارد

قبل از این که مراتب انسان را در مسیر حرکت جوهری بیشتر توضیح بدهیم که وجود طبیعی و مثالی و عقلی می یابد لازم است که ۲ نکته را مورد توجه قرار دهیم؛

نکته نخست: این مراتبی که برای وجود طبیعی ونفسانی و عقلی قایل شدیم بر حسب وهم وفرض پیدا می شوند والا در خارج بین آنها انفصال نیست زیرا سخن در وجود عقلی و ومثالی است که انسان طی می کند و هر کدام مراتب غیر متناهی دارند این مراتب در وهم و فرض است و در خارج بین‌ آن ها بینونت و انقطاع ندارند در خارج اتصال دارند و بین وجود نفسانی و مثالی و عقلی انسان قطعی رخ نمی دهد که هر کدام مرتبه ای منحاز و جدا باشد بلکه در این مسیر وقفه و درنگی ندارد ومراتب و اقسام ومراتب را به نحو اتصال تدریجی طی می کند لذا حرف از مراتب و منازل زدن در سر راه مسیر حرکت جوهری وهمی و فرضی و ذهنی و تصوری است نه حقیقی و خارجی

نکته دوم: طفره در دو قوس نزول و صعود محال است البته الان سخن در قوس صعود است که انسان مدارج و مراحلی را در کمال طی می کند و بالا می رود این هم طفره ندارد یعنی تا موجودی از مراتب قبلی عبور نکند در قوس نزول به مرتبه بعدی نمی رسد و در قوس صعود تا موجودی کمالات موجودات پایین تر را استیفاء نکند قدم به مرتبه بالاتر نمی گذارد وطفره وپرش ویک پله در میان رفتن در قوس نزول وصعود معنا و مکان ندارد

توضیح مراحل وجود: ۳ مرتبه طبیعی و مثالی وعقلی هست که البته همه انسان ها همه این ۳ مرحله را طی نمی کنند و عده ای اندکی اند که هر ۳ مرتبه را طی می کند انسانی که نطفه اش در رحم مادر تولید می شود تا عوان بلوغ یا از نوزادی تا بلوغش که ۱۸ سالگی باشد در این مدت ودر این برهه و مقطع وجود طبیعی دارد و در اوایل بلوغ به کمال قوت خود می رسد وتا ۳۰ سالگی که اَشُده به کمال وجود خود وتا این سن،کمال و قوت ادامه می یابد در این مدت انسان وجود طبیعی دارد و معیار وجود نفسانی و مثالی به گفته حکیم سبزواری در تعلیقه استحکام خیالات است وقتی که خیال در انسان استحکام می یابد انسان وجود نفسانی و مثالی می یابد وی در حاشیه گوید: اطفال در اوایل، خواب و رؤیا ندارند و خیالات کودکان آینه ملاحظه محسوسات می باشد زیرا ایشان استحکام خیال ندارند

وقتی خیال در انسان مستحکم شد وبا حرکت جوهری و با تلطیف وجود بدان رسید -زیرا همین که انسان با حرکت جوهری حرکت می کند وجودش صاف تر و لطیف تر می شود مانند رودخانه ای که با سیل حرکت می کند در آغاز پر از گِل و لای است و همین که به دریا نزدیک می شود گل ها ته نشین شده و صاف و شفاف می شود وسیلی که پر گل و لای است در حرکت گِل آن گرفته شده وصاف می شود- هنگامی که خیال مستحکم شده به وجود نفسانی و مثالی می رسد که خود اعضایی دارد همان طور که وجود طبیعی اعضای گوش و چشم و ... دارد اعضای وجود نفسانی قوای مدرکه و محرکه است یعنی بصر و سمع و شم و ذوق و لمس وقوه محرکه اعضای وجود نفسانی انسان اند وهمه تجرد مثالی دارند البته قوه محرکه به شوقیه و عامله تقسیم می شود فقط قوه شوقیه مجرد است و قوه عامله مادی است وشوقیه هم به قوه شهویه و غضبیه تقسیم می شند که تجرد غیر تام و مثالی دارند

دو نکته درباره به اعضای وجود نفسانی باید مورد توجه قرار گیرد؛

نکته نخست: اعضای وجود نفسانی با اعضای وجود طبیعی تفاوتی دارند؛ اعضای وجود طبیعی در مواضع متفرقه و در محل های متعدد اند دست در جایی از بدن و پا و چشم و گوش و... هر کدام در نقطه ای از بدن است و قوه عامله در اندام ها و اعضای مختلف بدن وجود دارد اما اعضای وجود نفسانی و مثالی که حواس اند و قوه محرکه شوقیه است همه در یک جا مجتمع اند وتمام حواس در حس مشترک اند و همه قوه محرکه و قدرت در نفس جمع اند بارها این سخن حکیم سبزواری را بیان داشته ایم که مرحوم آشیخ محمد تقی آملی در دُرَر الفواید می گوید: شرح منظومه از متن منظومه بالاتر است و تعلیقاتی که مصنف بر آن زده است از شرح هم بالاتر است واین مطلب را ایشان در حاشیه شرح منظومه خود بیان داشته اند البته این مطلب در شرح منظومه در صفحه ۲۰۰ به طبع ناصری بیان کرده اند

وبارها این مطلب را بیان داشته ایم؛ حواس ظاهری و باطنی در دنیا ۱۰ است و در عالم مثال هم همین ۱۰ حس اند بنابر قاعده عرفانی تطابق عوالم یعنی موجودات در عالم پایین تر مظهر موجودات عوالم بالاتر می باشند و بر هم تطابق وجودی دارند لکن بخاطر نشأه تجرد سعه و احاطه و جمعیت دارد این ۱۰ حس در خودشان ضرب می شوند پس در عالم طبیعت چشم فقط می بیند و گوش فقط می شنود اما در عالم مثال از هر یک از این ۱۰ حس کار هر ۱۰ حس ساخته است وبصر می بیند و می شنود و بو می کند و ...

امام راحل در درس خارج می فرمود:‌یک قطره آب بهشتی، در آن همه لذات هست که این یک اشاره به تعالی حواس در عالم خیال دارد وفی بصره ایضاً ینطوی کلها و... ودر مرتبه عالم عقل هم این ۱۰ حس هستند و آن ۱۰۰ حس در عالم مثال در ۱۰ تای عقلی ضرب شده و ۱۰۰۰ می شود و در مجموع انسان دارای ۱۱۱۰ حس دارد ودر عالم عقل یک مدرِک است که نفس است که در مرتبه ذات و خود و به تنهایی با بساطت و وحدتی که دارد که مشتمل بر همه ۱۰۰۰ حس را دارد ومفاهیم هر ۱۰۰۰ حس از همین نفس واحد و از ذات نفس انتزاع می شود و به اسماء هر ۱۰۰۰ حس ذات نفس به نحو اعلی وبساطت اطلاق می شود

نکته دوم: این اعضای وجود نفسانی وحواس از حیث مراتب تجرد باز خود متفاوت اند مثلا همین حواس پایین ترین مرتبه تجرد را حس لمس دارد که در تمام پوست بدن منتشر و پخش است لذا قبول تجزی و تکثر بیشتر از بقیه حواس دارد و اگر ما انسان را در رحم مادر حساب کنیم یعنی از زمانی که نطفه در رحم خلقتش تمام می شود و اعضای جنین کامل می شود اولین حسی که در جنین یافت می شود حس لامسه است وبا نوازش جنین در رحم جابجا شده و حرکت می کند لذا اولین مرتبه حیوانیت هم وجود نفسانی است وقبل از آن وجود طبیعی است مرتبه نباتی می باشد و نطفه تا قبل ۴ ماهگی در مرتبه نباتی است و بعد که حس لمس در آن پیدا می شود طلیعه و پیدایش آغاز مرتبه حیوانیت و وجود نفسانی است و الا به طور کمال و تمام وقتی است که خیالات استحکام می یابد وجود نفسانی به تمام و کمال حاصل می شود

پس پایین ترین مرتبه تجرد را حس لمس را دارد و آغاز مرتبه حیوانیت است طوری که هیچ حیوانی از این حس بی بهره نیست حتی پایین ترین مرتبه حیوان که به افق نباتی نزدیک است هم حس لمس را دارند مانند صدف و کرم ... بالاترین مرتبه تجرد را هم سمع و بصر دارند در جلد ۸ این مطالب به تفصیل بیان شده است.

سومین مرتبه وجود انسان که در اوحدی افراد انسان است وجود عقلی می باشد که خود باز اعضای عقلی دارد همان طور که وجود طبیعی اعضای طبیعی دارد و وجود نفسانی هم اعضای نفسانی دارد و اعضای وجود عقلی هم سمع و بصر عقلی که علم حضوری است و دست و پای عقلی که همان قدرت باشد.

این مراتب وجود انسان از پایین به بالا می باشد و می توان هم مانند ارسطو این ۳ مرتبه از وجود را از بالا به پایین حساب کرده است و مرتبه عقلی را مرتبه اول گرفته و بعد انسان نفسانی و بعد هم در مرتبه سوم هم انسان طبیعی را مطرح کرده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo