< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظرملا صدرا در وحدت نفس

و أقول: ليس هذا بسديد لأن نسبة الشهوة و الغضب و الحس و الحركة و سائر الأفعال الجزئية و الانفعالات الشخصية إلى النفس ليست كنسبة فعل أمر مباين إلى أمر آخر من شأنه أن يدرك على وجه كلي كل ما يدركه الآخر على وجه جزئي و إلا لكان العقل الفعال أيضا ذا شهوة و غضب و حس و حركة كما أن الإنسان كذلك مع أنا نعلم ضرورة أنه بري‌ء من هذه الآثار و الشواغل و الانفعالات و أنا نجد من أنفسنا أن لنا ذاتا واحدة تعقل و تحس و تدرك و تتحرك و تعتريه الشهوة و الغضب و غيرهما من الانفعالات و نعلم أن الذي يدرك الكليات منا هو بعينه يدرك الشخصيات و أن الذي يشتهي منا هو بعينه الذي يغضب و كذا الكلام في سائر الصفات المتقابلة و لا يكفي في هذه الجمعية وحدة النسبة التأليفية كالنسبة بين الملك و جنوده و صاحب البيت و أولاده و عبيده و إمائه بل لا بد من وحدة طبيعية ذات شئون عديدة كما يعرفه الراسخون في علم النفس و منازلها و في معرفة الوجود الحق و شئونه الإلهية المستفادة من علم الأسماء الذي علم الله به آدم ع المشار إليه في قوله تعالى‌ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها و قد أشرنا إلى تحقيق ذلك في مواضع من هذا الكتاب لمن كان له قلب أو ألقى السمع و هو شهيد حيث بينا أن الوجود كلما كان أشد قوة و بساطة كان أكثر جمعا للمعاني و أكثر آثارا و أن العوالم ثلاثة عالم العقل و عالم النفس الحيواني و عالم الطبيعة و الأول‌ مصون عن الكثرة بالكلية و الثاني مصون عن الكثرة الوضعية و الانقسام المادي و الثالث مناط الكثرة و التضاد و الانقسام إلى المواد.

 

ایشان 3 اشکال بر نظریه ابن سینا و مشاء وارد می کنند؛

اشکال نخست: فعل قوا نسبت به نفس فعل امر مباین به مباین نیست نفس و قوا با هم مباینتی ندارند تا فعل قوه را اگر به نفس نسبت بدهی دو امر مباین را به هم نسبت داده باشی در حالی که در این احتمال بین نفس و قوا مباینت و جدایی فرض شده است و اگر فعل قوا به نفس نسبت داده می شود از باب فعل امر مباین به مباین است زیرا بنابر این احتمال حس که قوه است جزئی را درک می کند و حس کلی را ادراک می کند و انتساب حس به نفس انتساب امر مباین به مباین است

اشکال دوم: طبق این احتمال باید بتوان حس و حرکت و شهوت و غضب را به عقل فعال نسبت بدهیم زیرا عقل فعال همین اموری که حس به طور جزئی ادراک می کند عقل فعال همان ها را به طور کلی ادراک می کند اگر امر جزئی که به صورت کلی مصحح می شود برای اسناد این امور به نفس می شود همین ها را باید به عقل فعال هم بتوان نسبت داد زیرا همین امور جزئیه حواس را عقل فعال هم به طور کلی ادراک می کند در حالی که عقول مبرای از حس و حرکت وشهوت وغضب اند ونمی توان به آن نسبت داد

اشکال سوم: این احتمال خلاف وجدان و آن چیزی است که ما از درون خود می یابیم آنچه وجدان هر کسی در می یابد عبارت از این است که همان که مدرک جزئی است مدرک کلی می باشد

بعد از این 3 اشکال ملاصدرا آهسته منتقل به نظر حق در این باب که نظر خودشان است «و النفس فی وحدتها کل القوی» است و در این باره می فرمایند: نفس جامع قوا و فاعل افعال قوا است و در این جامعیت نسبت تألیفی و ترکیبی بین نفس و قوا کفایت نمی کند قوا نفس اند و نفس همه قوا است نسبت تألیفی و ترکیبی مانند مَلِک و جنود و مانند صاحب خانه با اهل و عیال و خادمانش می باشد این نسبت را مشهور مشاء و مانند ابن سینا قایل اند که نفس پادشاه کشور بدن است و قوا هم جنود وسربازان آن می باشد نفس ادراک کلی می کند و لشگریان هم ادراک جزئی دارند یا آن دستور می دهد و این ها اجرا می دهند و...

این نسبت کفایت برای این نمی کند که نفس جامع قوا و فاعل افعال قوا باشد که نظریه ملا صدرا است برای چنین نظری که جامعیت نفس برای قوا و این که نفس فاعل افعال قوا باشد باید اتحاد حقیقت ووجود باشد و نفس و قوا حقیقتشان یکی باشد و یک وجود داشته باشند یعنی وجود قوا از آنِ نفس باشد و قوا هم شوؤنات و جلوات و جلوه های و ظهورات و از مراتب نفس باشند و تا این نسبت بین نفس و قوا نباشد جامعیت نفس نسبت به قوا حاصل نمی شود. و باید وجود قوا از نفس باشد چنان چه عرفا در باب نفس و نسبت بین نفس و قوا این نظر را دارند که اتحاد حقیقت و وجودی بین نفس وقوا برقرار است ووجود قوا مال نفس است.

همین نسبت نفس و قوا را عرفا آیت و نشانه بر کلید فهم و معرفت نسبت بین واجب و مخلوقات می دانند یعنی نسبت بین نفس و قوای آن مظهر بین نسبت وجود حق تعالی و ممکنات و مخلوقات است یعنی وجود مخلوقات از آنِ حق تعالی است "انا لله" است نه "انا لنا" و مخلوقات تجلیات و ظهورات اسماء وصفات و کمالات حق تعالی اند

عالمان مرآت آگاهی حق    پادشان مظهر شاهی حق

خوبرویان آینه خوبی او    عشق ایشان عکس مطلوبی او

 

خلق را چون آب دان صاف و زلال    و اندر آن تابان صفات ذوالجلال

 

وجود هر ممکنی یک آینه ای است که در آن کمال حق تعالی و اسم و صفت خدا خود را نشان می دهد وانسان کامل در میان مخلوقات این آینه تمام و کمال همه اسماء و صفات حق تعالی است چنان که خدا فرمود: «و علم آدم اسماء کلها» که آدم حقیقی پیامبر اکرم است و خود ایشان فرمودند: «انا آدم الاول» به قول ابن فارض؛

و انی و ان کنتُ ابن آدم صورة    فلی فیه معنی شاهد بابوّتی

من به ظاهر گرچه ز آدم زاده است    در حقیقت جد جد افتاده ام

 

عرفا از همین آیه شریفه استفاده کرده اند که نام مبحث اسما و صفات را در عرفان علم اسما و صفات گذاشته اند که «علم آدم الاسماء کلها» این نسبت نفس و قوا است و مصحح جامعیت نسبت نفسبت به قوا و فاعلیت نفس به افعال قوا است

تا کنون طرح نظر حق بود و از این به بعد تبیین و توضیح این نظریه تا آخر فصل ادامه می یابد

تبیین این نظریه که معنای همان شعر حکیم سبزواری است و جامعیت نفس نسبت به قوا و فاعلیت نفس نسبت به افعال قوا است

تبیین این نظر مبتنی بر اصول و مقدماتی در حکمت متعالیه است. بیشتر مطالب حکمت متعالیه از عرفان اخذ شده است و بنا بر اصولی که باید مورد توجه و عنایت قرار بگیرد تا این نظریه تبیین شود و این اصول عبارتند از؛

    1. اصالت وجود: که پایه اصلی و زیر بنایی تمام مباحثی است که در حکمت متعالیه و عرفان بیان شده است پیش از حکماء این عرفا بودند که به اصالت وجود باور داشتند

    2. وحدت حقیقت وجود و کثرت آن: یعنی وحدت در عین کثرت و به عبارت دیگر تشکیک وجود و مرتبه داری آن که به معنای این است که هر چه مرتبه وجود بالاتر برود جامعیتش نسبت به مراتب مادون و پایین تر بیشتر می شود.

    3. تثلیث عوالم: 3 عالم داریم؛

     عالم عقل: این عالم مبرای از کثرت به طور کلی است؛

     چه کثرت وضعی مادی که در عالم طبیعت است

     و چه کثرت صوری که در عالم مثال است و با اختلاف اشکال و مقادیر پیدا می شود

     عالم خیال و برزخ و مثال و عالم نفسانی: مقصود نفس حیوانی است و مبرای از کثرت وضعی مادی است

     عالم حس و طبیعت و ماده: مناط کثرت و انقسام و تضاد و تباین در عالم ماده است.

    4. اصل تطابق عوالم: که اصلی عرفانی است یعنی؛

هر آن چیزی که در عالم عیان است    چو عکسی زآفتاب آن جهان است

 

هر چه در عالم مادون است در عوالم بالاتر حقیقت واصلش موجود است و این که در عالم پایین تر است رقیقه و مرتبه نازله و مظهر آن اصل و حقیتی است که در عالم باالاتر است.

    5. حرکت جوهری: در مرتبه عالم ماده و طبیعت اتفاق می افتد و سراسر عالم طبیعت را هم پوشش داده است با این توضیح که در میان موجودات مادی تنها انسان است که از طریق حرکت جوهری می توان به همه عوالم راه بیابد از طبیعت به عالم مثال و از آن به عالم عقل می تواند راه بیابد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo