< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب حلی ملا صدرا و دلیل ابن سینا

و أيضا: ليست القوة الغذائية الموجودة في النبات مثلا هي القوة الغذائية الموجودة في الحيوان متحدة بالنوع و كذا ليست الحساسة الموجودة في الحيوان الغير الناطق مع الحساسة الموجودة في الإنسان متحدة في الحقيقة النوعية بل إنهما متحدان في المعنى الجنسي أعني إذا أخذ معناهما مطلقا بلا شرط الخلط و التجريد مع غيره فالحساس مثلا معنى واحد جنسي و إن كان هو فصلا للحيوان المأخوذ جنسا فإذا أخذ هذا المعنى أي الحساس بحيث يكون تام التحصل الوجودي فهو مما قد تم وجوده من غير استعداد و استدعاء لأن يكون له تمام آخر و هذا كما في سائر الحيوانات و إذا أخذ على أنه غير مستقل الوجود بل لا يتحصل وجوده و حقيقته إلا بأن يكون له تمام آخر به يتم حقيقته و يكمل وجوده فهذا المعنى مغاير للمعنى الأول بالنوع و إن كان واحدا معه بالجنس فالحكم بأن الحساس مغاير للناطق أنما يصح في القسم الأول منه دون القسم الثاني فالنفس الحساسة في سائر الحيوانات مغايرة للنفس المتفكرة و لكنها شي‌ء واحد في الإنسان و هكذا القول في النفس الغاذية التي في النبات و التي في الحيوان و الإنسان بالنسبة إلى النفس الحساسة أو الناطقة فاعلم هذه القاعدة فإنها تنفعك جدا-

و أما الموحدون[1]

فقد احتجوا على مذهبهم بأن قالوا: قد دللنا على أن الأفعال‌ المتخالفة للنفس مستندة إلى قوى متخالفة و أن كل قوة من حيث هي هي لا يصدر عنه إلا فعل مخصوص فالغضبية لا تنفعل عن اللذات و الشهوية لا تتأثر عن المؤذيات و لا تكون القوة المدركة متأثرة مما تأثر عنه هاتان القوتان و إذا ثبت ذلك فنقول إن هذه القوى تارة تكون متعاونة على الفعل و تارة تكون متدافعة أما المتعاونة فلأنا نقول متى أحسسنا الشي‌ء الفلاني اشتهينا أو غضبنا و أما المتدافعة فلأنا إذا توجهنا إلى الفكر اختل الحس أو إلى الحس اختل الغضب أو الشهوة و إذا ثبت ذلك فنقول لو لا وجود شي‌ء مشترك لهذه القوى يكون كالمدبر لها بأسرها و إلا لامتنع وجود المعاونة و المدافعة لأن فعل كل قوة إذا لم يكن مرتبطا بالقوة الأخرى و ليست الآلة مشتركة بل لكل منها آلة مخصوصة وجب أن لا تحصل بينها هذه المعاونة و إذا ثبت وجود شي‌ء مشترك فذلك المشترك إما أن يكون جسما أو حالا في الجسم أو لا جسما و لا حالا فيه و القسمان الأولان باطلان بما سبق في الفصول الماضية فبقي القسم الثالث و هو أن يكون مجمع هذه القوى كلِّها شيئا واحدا لا يكون جسما و لا جسمانيا و هو النفس.

 

جواب حلی: استدلال قایلین به کثرت نفوس در انسان را این گونه جواب می دهند که قوه غاذیه ای که در نبات است غیر از قوه غاذیه است که در حیوان و انسان است به حسب نوع اگرچه به حسب جنس یکی می باشد در جلد 8 هم این بحث گذشته است یا مثلا احساسی که در حیوان است از نظر نوع غیر از احساسی است که در انسان است و نوعشان فرق می کند

حال توضیح جواب را در احساس می فرماید که؛

احساس یک معنای جنسی دارد و جنس است و دو نوع تحت آن است این جنس یک معنای لابشرط است یعنی نه به شرط اختلاط با غیر خود است و نه به شرط تجرید از غیر خودش است که همین ها دو نوع احساس است یعنی؛

     یک نوع احساسی است که مجرد از غیر خود است

     و احساسی که مخلوط با غیر خود است

لذا احساس در انسان با احساس در حیوان فرق دارد؛

     احساس در حیوان بدون ناطق و مجرد از آن است و بدون ناطق تحصل وجودیش تمام است احساس مجرد از غیر خود یعنی احساسی که بدون ناطق تحصل تام وجودی دارد و وجودش حاصل است و وابسته به ناطق هم نیست این همان احساسی است که فصل جنس حیوان است که در تعریف می گویند: "جسم نامی حساس" این حساس که فصل جنس حیوان است همان حساس مجرد از غیر خود یعنی ناطق است

     احساس به شرط اختلاط با ناطق است و منها و مجرد از ناطق تحصل وجودی نمی یابد و همان احساس در انسان از این نوع است

پس نوع احساس در حیوان و انسان فرق دارد لذا نمی توان طبق استدلال نتیجه بگیریم که چون احساس در حیوان بدون ناطق است در انسان هم بدون ناطق است یکی با تجرید از ناطق و یکی به شرط اختلاط با ناطق است

انسان و حیوان در احساس جنسی متحد و احداند اما در احساس نوعی با هم فرق دارند ومغایر با هم اند لذا دلیل تمام نیست و نمی توان گفت: حال که در حیوان احساس غیر نطق و فکر است در انسان هم باید مغایر باشد نوع احساس حیوان مجرد از ناطق و در انسان با ناطق تحصل می یابد

همین بیان را در قوه غاذیه می توان پیاده کرد که جنسی است و دو نوع تحت آن است قوه غاذیه در نبات به شرط تجرید از احساس و فکر است اما در انسان با شرط اختلاط با احساس و فکر است لذا نمی توان نتیجه گرفت که قوه غاذیه در نبات اگر غیر از نطق و فکر است در انسان هم چنین است و لذا انسان دارای 3 نفس نباتی و حیوانی و انسانی می شود.

نفس نباتی با قوه غاذیه و تنمیه را دارد و نفس حیوانی احساس و ادراک بدان مربوط است و نفس انسانی که فکر و تعقل بدان مربوط است

ملا صدرا می فرماید این مطلبی نافعی است و بایستی قدر این مطلب را دانست

سپس به قول ابن سینا و مشاء منتقل می شود که قایل به وحدت نفس است وافعال را نفس انجام می دهد یک نفس در ما هست که فعل دیدن و شنیدن و... را انجام می دهد اما این افعال را نفس بوسیله قوا انجام می دهد شهوت را با قوه شهویه و دیدن را با قوه باصره و فکر را با قوه تعقل و... مانند این که چوب را نجار بوسیله ارّه می برد ملا صدرا این نظریه را قبول ندارد زیرا ایشان قوا را ظهورات نفس می داند وکار قوا را نفس انجام می دهد

دلیل ابن سینا: ایشان بر این باور اند که بنا بر قاعده« الواحد لایصدر منه الا الواحد» افعال مختلف و متخالف از قوای گوناگون صادر می شود و استناد به قوای گوناگون دارد و هر فعلی به یک قوه منتسب است مثلا ابصار به باصره و شهوت به قوه شهویه و غضب به غضبیه و تفکر به قوه مفکره و ... منسوب است

پس سخن ایشان دو بخش دارد؛

    1. افعال مختلف به قوای گوناگون منسوب است دلیل آن هم قاعده الواحد است

    2. وحدت نفس هم بخش دیگری از ادعا است که نفس واحدی هم در این بین هست که افعال مختلف را از قوای مختلف انجام می دهد و دلیل این بخش سخن ایشان تعاون قوا و تدافع قوا می باشد

این ها قوا؛

     گاهی همدیگر را کمک می کنند مثل؛

ز دست دیده و دل هر دو فریاد    که هر چه دیده ببیند دل کند

بسازم خنجری نیشش ز پولاد    زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

     و گاه جلوی هم را می گیرند مثل: تدافع مثل این که انسان غرق در یک مسأله علمی یا در فکر و خیالی می شود و چشمش نمی بیند و گوشش نمی شنود و قوه مفکره با فعل خود جلوی فعل حاسه را گرفته است

این تدافع و تعاون قوا دلیل بر این است که در میان قوا چیزی مشترک است که مجمع قوا است و همه قوا در آن جمع است و رابط قوا است و ارتباط بین بین قوا برقرار می کند و مانند مدبر قوا می باشد اگر خود مدبر باشد همان نظر ملا صدرا خواهد بود و الا تعاون و تدافع معنا ندارد و الا اگر بین قوا بواسطه نفس رابطه ای برقرار نشود هر قوه ای ابزار مخصوص و فعل مخصوصی دارد مثلا قوه باصره ابزارش چشم و فعلش هم دیدن و ابصار است والا کاری با هم ندارند و نباید جلوی فعل هم را بگیرند یا راه فعل هم را باز کنند خلاصه رابطی به نام نفس که مجرد هم هست در کار است و نفس هم واحد است و تعاون و تدافع قوا در افعالشان را تدارک می کند از این جهت که نفس واحدی در بین است.

 


[1] - تحصیل بهمنیار ص796 و طبیعیات شفا ص262.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo