< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: پاسخ ملا صدرا به شبهه 5 تناسخیه

و أما قوله: لما كانت النفوس المفارقة عن الأبدان غير متناهية يلزم اجتماع المفارقات كلها إلخ.

فهو مدفوع؛

أما أولا: فلأن الكلام ليس في جميع المفارقات من النفوس بل إنما هو في نفوس الأشقياء و لا يلزم ما ذكره فإن النفوس بعضها مما لا يتعلق بالأجرام- و ما يتعلق منها بالأشباح المثالية و إن فرض كونها غير متناهية لم يلزم منه فساد لعدم التزاحم في الأشباح المثالية على محل واحد مادي فيجوز عدم تناهيها و على هذا لا يلزم نهاية تلك الجواهر و لا عدم نهاية الأجسام و أما باقي مقدماته فبعضها مما يحكم بصحتها و نعين عليها لموافقتها لما نحن فيه و بعضها مما لا يضرنا صحتها و لا فسادها فلا نتعرض لها نفيا و إثباتا و لا قدحا و تصويبا.

ثم إني لأتعجب من بعض الموصوفين بفقه المعارف الإلهية و الاستشراف للأنوار الملكوتية كصاحب التلويحات مع شدة توغله في الرياضيات الحكمية و فهم الأسرار و اعتنائه بوجود عالم آخر بين العالمين كيف صوب في التلويحات قول بعض العلماء من كون جرم سماوي موضوعا لتخيلات طوائف من السعداء و الأشقياء لأنهم‌لم يتصور لهم العالم العقلي و لم ينقطع علاقتهم عن الأجرام و هم بعد في عقولهم بالقوة- التي لم تخرج نفوسهم منها إلى الفعل و احتاجت إلى علاقة البدن.

فقال: إنه كلام حسن إلا أنه خالف ذلك القول في تعلق نفوس الأشقياء بتلك الأجرام الشريفة ذوات النفوس النورانية و قال و القوة تحوجهم إلى التخيل الجرمي- و ليس يمتنع أن يكون تحت فلك القمر و فوق كرة النار جرم كروي غير متخرق هو نوع بنفسه و يكون برزخا بين العالم الأثيري و العنصري موضوعا لتخيلاتهم فيتخيلون به من أعمالهم السيئة مثلا من نيران و عقارب تلذع و حيات تلسع و زقوم يشرب و غير ذلك.

و قال: و بهذا يندفع ما بقي من شبه أهل التناسخ و لست أشك لما اشتغلت به من‌ الرياضات أن الجهال و الفجرة لو تجردوا عن قوة جرمية مذكرة لأحوالهم مستتبعة لملكاتهم و جهالاتهم مخصصة لتصوراتهم نجوا إلى الروح الأكبر انتهى.

 

شبهه 5 مشتمل بر 3 بخش بود؛

    1. نفس بعد از مفارقت از بدن ادراک جزئی ندارد پس چطور عذاب می شود

    2. نفی و رد تعلق نفس بعد از مفارقت از بدن به جرم فلکی بود که 3 دلیل برایش بیان شد

    3. رد و نفی تعلق نفس بعداز مفارقت از بدن به جرم دخانی بود که دو دلیل بر آن بیان شد

بخش نخست را بیان داشتیم نفس تجرد از بدن طبیعی مجرد شود با مرگ اما باز هم از بدن مثالی و حواس باطنه ندارد بنابرین ادراک جزئی خواهد داشت اکنون هم از بخش دیگری پاسخ می دهند که دلیل سوم برای بخش دوم است که ردی بر سخن فارابی بود که تعلق نفس به جرم فلکی بود که 3 دلیل برای این بخش اقامه کردند

دلیل سوم: این بود که با توجه به عدم تناهی نفوس انسانی اگر نفس بخواهد بعد از مرگ به جرم دخانی تعلق بگیرد لازم می آید همه نفوس در یک محل اجتماع کننم داد و این دو محذور لازم دارد؛

    1. تناهی نفوس: بلکه نفوس به جهت دوام فیض حق تعالی نا متناهی اند

    2. عدم تناهی جرم فلک: بر اساس تناهی ابعاد جسم جرم فلک متناهی است

لزوم تخصیص بلامخصص و نفسیت نفس مفارق از بدن برای جرم فلکی هم دو دلیل دیگر بود که گذشته است اکنون ملا صدرا 2 جواب از دلیل سوم می دهند؛

جواب اول از دلیل سوم: ملا صدرا می فرماید: کلام فارابی در مورد تمام نفوس نیست که بگویی که همه نفوس متناهی اند بلکه سخن ایشان در مورد نفوس ناقصین و متوسطین اند و الا نفوس کاملین به جرمی تعلق نمی یابند بلکه به عالم عقل ارتقاء می یابند

کلام فارابی در نفوس سعدا و اشقیاء از ناقصین و متوسطین است ایشانبرا تصحیح ادراک ثواب های جزئی هم به همین نظر قایل است که نفس بعد از مفارقت از بدن به جرم فلکی تعلق می یابد و جرم فلک موضوع ادراکات جزئی می شود.

جواب دوم از دلیل سوم: بر فرض که همین بخشی از نفوس غیر متناهی باشند اجتماع این نفوس غیر متناهی در محل واحد مادی اشکالی ندارد و عدم تناهی جرم و نه تناهی نفوس لازم نمی آید زیرا نفوس ناقصین و متوسطین تجرد مثالی دارند وبا توجه به تجردی که از بدن طبیعی مادی و تعلق به بدن برزخی و مثالی دارند اجتماعشان در محل واحد مادی که جرم فلکی باشد ایرادی ندارد زیرا بین مجردات تزاحمی نیست مثل این که در یک آینه که محل واحد مادی است چندین صورت در آن پیدا شود هیچ تزاحمی باهم ندارند همه صورت ها هم در یک محل واحد تزاحم کرده اند هر چند محل آینه هم مادی است زیرا شیخ اشراق صور مرآتیه را از عالم مثال و موجود مثالی می داند

حکیم سبزاری هم در شرح منظومه و در تعلیقه اینجا هم بر این باور است که این جرم فلکی که ابن سینا و فارابی بر آن اعتقاد دارند به خاطر شفافیت و لطافتی که دارند به عنوان مظهر ادراکات جزئیه ی است که نفوس ناقصین و متوسطین بعد از مفارقت از بدن دارند.

یعنی حکیم سبزواری سخن ایشان را به عنوان مظهریت قبول دارد نه به عنوان محل. مانند آینه که مظهر صورت هایی است که در آن پیدا می شود.

ملا صدرا نسبت به بخش های دیگری از دلیل می فرماید: این ها درست و مورد تأیید ما است و موافق با مقصود ما می باشد که ابطال تناسخ است و آن هم به دلیل نخست و دوم از بخش دوم زیرا ملا صدرا تعلق نفس به جرم فلکی را قبول ندارد و آن را تناسخ و باطل می داند لذا می فرماید: دلیل اول که لزوم تخصیص بلامخصص بود ودلیل دوم که نفسیت آن نفس مفارق از بدن برای جرم فلک که در آن تصرف کرده و آن را به حرکت در آورد را قبول می کند و می فرماید: این 2 دلیل این نظریه را رد می کند که مستلزم تناسخ است و مقصود ملا صدرا هم جواب دادن از شبهات تناسخیه است.

بخش دیگری هم هست که راست و دروغش ضرری به نظر ملا صدرا نمی زند بهتر که درست باشد و آن بخش 3 با دو دلیلش است که تعلق نفس به جرم مرکب دخانی است و دو دلیل آن ضرری به حال ملا صدرا ندارد. زیرا ایشان خود این تعلق به جرم دخانی را ابطال می کند چنان که تعلق به جرم فلکی را هم ابطال می کند.

احتمال دیگر این که؛ قسمتی که ملا صدرا با آن موافق و با مقصودشان سازگار است خود بخش های دوم و سوم است اصل خود بخش ها که در تعلق نفس به جرم فلکی و به جرم دخانی است. که قابل جواب باشد یا خیر فرقی ندارد و دلیل 1 و 2 بخش دوم و 2 دلیل بخش 3 می باشد که دلیل اول را حکیم سبزواری گفت: تخصیص بلا مخصص است و الا ظاهر دلیل این بود که چه تناسبی بین نفس مفارق از بدن و آن جرم فلکی است

و کسی دلیل را این طور بیان کند مانند حکیم سبزورای که روح بخاری دماغی متعلق نفس در حال حیات بود آن شبیه فلک است در اعتدالش که نه حرارت دارد و نه برودت و در این جهت شبیه فلک است لذا بعد از مفارقت به جرم فلکی تعلق می پذیرد.

یا مثلا از دلیل دوم که باید نفس آن باشد و جرم فلک را به حرکت در آورد در حالی که ما یک حرکت بیشتر نمی بینیم

ممکن است کسی جواب بدهد این خسارتش به عهده ملا صدرا نیست زیرا ایشان تعلق نفس را به جرم فلکی و دخانی خود ابطال می کنند.

سپس ملا صدرا اظهار شگفتی از شیخ اشراق می کند با وجود عظمتی که برای ایشان قایل است! اظهار تعجب ملا صدرا از این است که سهروردی نظریه فارابی و ابن سینا را تحسین کرده و پذیرفته است وتعجب به خاطر قایل بودن سهروردی به عالم مثال است و این که نیازی ندارد نظریه فارابی را بپذیرد زیرا فارابی و ابن سینا به عالم مثال قایل نمی باشد و برای تبیین ثواب و عقاب جزئی راهی جز این ندارند لذا فارابی بر این باور است که نفوس غیر کامله سعدا و اشقیاء به کمال عقلی نرسیده و به خاطر این که به کمال عقلی نرسیده و نایل بدان نشده اند آن قوه تعقل و نیل به کمال عقلی در ایشان شکوفا نشده و هنوز قوه باقی است و نسوخته است لذا ایشان نیاز دارند که بعد از مفارقت از بدن به جرم و جسمی ماند جرم فلکی تعلق بگیرند

سهروردی این کلام را تحسین کرده و یک الحاقیه و اصلاحیه بر آن زده است که این سخن برای نفوس سعدا خوب است ولی برای نفوس اشقیاء خیر زیرا فلک شرافت دارد وشأن افلاک اجلّ از این است که نفس شقی بدان تعلق گیرد لذا گوید: نفس شقی بعد از مفاقت از بدن به جرمی تعلق می پذیرد که خصوصیات فلک را دارد اما فلک نیست بلکه برزخ بین جسم عنصری و فلکی است و ماده فلک قمر و مافوق کره نار است یعنی بین کره آتش و فلک اول است یعنی بین عالم عناصر و افلاک قرار دارد و نفوس اشقیاء بدان تعلق می گیرد و شبیه فلک است؛

     کره است

     و نوعش منحصر در فرد است

     خرق و التیام ندارد

بعد سهروردی فرموده: نفوس غیر کامله که به جرم تعلق می گیرند حال یا جرم فلکی یا شبه فلکی این ها اگر تجرد از جرم پیدا بکنند نیل به عالم عقل پیدا می یابند یعنی اگر قوه احتیاج به بدن و جسم از بین رفت و شکوفا شد نجات پیدا کرده و به عالم عقل نایل می شود.

آیت الله حسن زاده در کتاب 1001 نکته ج 1 ص 637 می فرماید: این نظریه فارابی و ابن سینا اشاره به تکامل برزخی است که از قدما رسیده است چنان چه خود ابن سینا در نمط 8 الاشارات و التنبیهات تعلق نفوس بُله و غیر کاملین به جرم فلکی یا دخانی و هوایی را موجب استعداد اتصال مُسعدی می داند که از آنِ کاملان است اتصال مُسعِد که انسان را به سعادت عقلی می رساند.

تکامل برزخی یکی از عویصات فلسفی است که در آیات و روایات آمده است اما با براهین فلسفی ناسازگار است و این یکی از توضیحاتی است که از قدما رسیده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo