< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: پاسخ شبهه پنجم

و الجواب: أن التجرد الواقع في كلام المشكك إن أراد به التجرد عن الأجسام الحسية و الأشباح البرزخية جميعا فليس الحال كذلك في النفوس الناقصين و المتوسطين لأنها و إن تجردت عن الحسية لم تتجرد عن المثالية و إن أراد به التجرد عن الحسية دون المثالية فهو صحيح و لا فساد فيه كما سيجي‌ء بيانه في باب المعاد و أما قوله فكيف يحصل عن مثله هذا التصور المحدود و ليست معه قوة التخيل فهو ممنوع لأن الجوهر المفارق عن القوى الطبيعية دون المثالية و عن الحواس الظاهرة دون الباطنة له إدراكات جزئية تخيلية و له قوة متخيلة منبعثة عن ذاته لما أشرنا سابقا أن للنفس في ذاتها سمعا و بصرا- و قوة باطنية و تحريكية لكن قوة تحريكها و قوة إدراكها ترجع إلى أمر واحد و كذا ترجع بعض إدراكاتها إلى بعض في الوجود الجمعي فترجع قدرتها «1» إلى إدراكها- و يرجع تخيلها إلى بصرها الباطني بل هذه القوى الظاهرة كلها ظلال لما في جوهر النفس من الجهات و الحيثيات الموجودة في ذاتها بوجود واحد جمعي و قد تفرقت و تكثرت و امتدت ظلالها في مادة البدن و تشكلت بأشكال الأعضاء و الأدوات فلها في ذاتها عين باصرة و أذن سامعة و ذوق و شم و لمس و قوة فعلية من شأنها تصوير الحقائق على الوجه الحضوري المشاهد لها على طبق ما يتصوره الآن في هذا العالم فإن المعرفة و التصور هاهنا بذر المشاهدة في العقبى و التفاوت بين التصور هاهنا و المشاهدة هناك يرجع إلى‌ القوة و الضعف فكل ما يتمنى المرء يدركه فإن كان تأملات الرجل و تصوراته في هذا العالم من باب الخيرات و الحسنات و النيات الصالحة صارت مادة لجنات و رضوان و روح و ريحان و ملائكة يسر بمنادمتها في الدنيا و يرتاح برؤيتها و معاشرتها في أخراه- و إن كانت من الشرور و القبائح و النيات الفاسدة و الأماني الكاذبة و المؤذيات الباطنة صارت مادة لحيات و عقارب و نيران في قبره و مالك غضبان و شياطين يتضرر بمنادمتها في أولاه- و يتأذى برؤيتها و مصاحبتها في أخراه.

 

در ابتدای شبهه 5 گفته شد؛ اگر تعذیب که مورد وعید شارع است بخواهد برای جوهر روحانی مفارق از جسم یعنی نفس پیدا شود چگونه از آن جوهر روحانی تصور محدود و جزئی حاصل می شود؟ در حالی که قوه ادراک جزئی با آن نیست

جواب: ملا صدرا می فرماید: این که گفته شد: جوهر روحانی مفارق از اجسام، کدام است؟

     اگر مقصود اجسام حسی و مثالی هر دو است درست نمی باشد زیرا نفس بعد از مفارقت از بدن از علاقه اجسام حسیه جدا می شود اما از علاقه و تعلق به جسم مثالی جدا نمی شود

     و اگر مقصود این است یعنی جوهر مفارق از حسیت و اجسام طبیعی نه اجسام مثالی در این صورت درست است اما این که در ادامه گفته شده است چطور از آن تصور محدود حاصل می شد در حالی که قوه تخییل ندارد درست نیست نفسی که مفارق از حسیت است نه مثالیت و مفارق از حواس ظاهر است نه حواس باطنه این ادراک جزئی دارد «و له قوة تخییلیة منبعثة عن ذاته»

 

در توضیح این جمله؛ «و له قوة تخییلیة منبعثة عن ذاته» و تعلیل آن، ملا صدرا می فرماید نیاز به 5 مطلب دراد؛

مطلب نخست: این مطلبی برهانی و وجدانی است که حکیم سبزواری گوید:

النفس فی وحدته کل القوی    و فعلها فی فعله قد انطوی

 

در جلد 7 ملا صدرا این بحث را برهانی کرده اند و در فصل 5 این باب هم باز این بحث تکرار می شود که اینجا بحث وجدانی است و همین نفس همه کاره است من واحد است و من بصیر و شایق و لامس و محرک و مدرک و ذایق و ... است نفس ناطقه با وحدتی که دارد همه قوای مدرکه و محرکه است چه قوای مدرکه ظاهره یاباطنی و ... و چه قوه مدرکه کلیه که گوید من عاقل است و چه قوه محرکه که من شایق است و عامل است و با به حرکت در آوردن ماهیچه های بدن حرکت می کند. و این وجدانی است و برهان نمی خواهد

مطلب دوم: به نظر ملا صدرا ادراکات جزئیات به انشاء نفس به اذن الله تعالی است نه به انطباع و حلول که مشاء بدان قایل است ایشان می گویند: با ادراک جزئی، صورتش در نفس حلول می یابد و در مغز سر عارض می شود مانند یک نقاشی در کاغذ و قیام جزئی به نفس هم یک قیام حلولی است زیرا عرضی است که در نفس و دماغ حلول یافته است

ملا صدرا با این نظر همراه نیست و براین باور است که انسان وقتی در برابر محسوس خارجی قرار می گیرد و شرایط لازم هم موجود است نفس باذن الله این آماگی را می یابد که صورتی مماثل با صورت محسوس خارجی در صقع و وعاء خود بیافریند و ایجاد کند و این قیام جزئیات به ذهن و نفس هم صدوری و قیام فعل به فاعل است

مطلب سوم: حکیم سبزواری در تعلیقه اینجا و در حواشی شرح منظومه فرموده اند؛ این حواس ظاهری و باطنی در نشأه طبیعت 10 تا است که در نشأه مثال هم موجود اند به دلیل؛

    1. تطابق عوالم: در عرفان بحث می شود که عوالم متطابق اند

    2. استفاضه آن چه که در نشأه طبیعت است: از نشأه مثال یعنی هر چه در اینجاست از عالم مثال آمده است

اما به خاطر وسعت عالم مثال نسبت به طبیعت و تجردی که دارد یک حس از این ده حس همه ده حس طبیعی در آن مندرج است یعنی بصر مثالی همه 10 حس طبیعی را دارد و از بصر مثالی شنیدن و لمس و .. همه حواس ظاهر و باطن از آن می آید بجهت فسحه و وسعت عالم مثال در نتیجه 10 ضربدر 10 برابر 100 حس می شود

این 10 حس در عام عقلی هم می آید به همان دو دلیل تطابق عوالم و این که؛ صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی. جز این که 10 حس در نشأه عقل 1000 می شود 10 ضربدر 100 می شود زیرا از این 10 حسی که در عالم و نشأه عقل است کار هر 100 حس موجود در عالم مثال ساخته است و بر می آید و در نتیجه نفس در نشأه عقل که ذات نفس است با وحدتی که دارد جامع همه این 1000 حس و قوه است و همه این قوای ادراکی است بلکه نفس جامع قوای تحریکی هم می باشد و نفس که جامع همه این قوا است علت همه قوای ادراکی و تحریکی در عام طبیعت است.

مطلب چهارم: وجود این قوا در مرتبه ذات نفس که نشأه عقلیه باشد اعم از قوای ادراکی و تحریکی و حسی ظاهری و باطنی این ها به نحو جمعیت و وحدت است و بعد که به مرتبه طبیعت می آید تفرق و کثرت یافته و به شکل اعضاء در می آیند مثلا 10 حس می شود؛ قوه ادراکی و تحریکی و یکی شوقیه و عامله و ... و بعد ادراکی به صورت حس ظاهری و باطنی و هر کدام 5 حس و به شکل اعضا در می آید؛ بصر به شکل چشم و شامه به شکل بینی و سمع به شکل گوش و ...

نتیجه: این قوا رجوع به یکدیگر و همه به یک چیز که ذات و خود نفس است می یابد

     برخی به برخی باز می گردد مثلا قدرت به ادراک با می گیرد مانند واجب تعالی که نفس آیت حق تعالی است «من عرف نفسه فقد عرف ربه» وحدت نفس هم وحدت حقه ظلیه است کما این که وحدت حق تعالی وحدت حقه حقیقیه است ودر واجب قدرت به علم باز می گردد زیرا علم خدا فعلی ومعلوم آفرین است

     تخیل نفس به بصر باطنی و مشاهده باز می گردد تخیلی که ادراک جزئی است و حکیم سبزواری در تعلیقه می گوید مانند خواب که در حالت نوم تخیل به تخیل و مشاهده تام و قوی است

مطلب پنجم: جمله معروفی است که؛ «المعرفة بذر المشاهدة» و به این معنا است که تصور و معرفت دنیوی مایه مشاهده حضوری اخروی است یا تصور و معرفت ظاهری مایه مشاهده باطنی است

فرق تصور و معرفت با مشاهده حضوری به ضعف و قوت است و تصور و معرفت حصولی ضعیف و مشاهد حضوری قوی است زیرا این وجودی است و معرفت حصولی مفهومی است و نیل به مفهوم نه وجود خارجی است البته در آخرت حقیقت خارجی در محدوده خود نفس و ادراک نفس تحقق می یابد و در علم حضوری عالم و معلوم اتحاد دارند و یکی اند

متفرع بر این مطلب این است که؛ اگر کسی در دنیا سر و کارش با معارف حقه و اعمال صالحه باشد و تصور و معرفتش حول این ها باشد و عقاید صحیح و اعمال خوب داشته باشد همین مایه برای بهشت و حور و قصور و ... آن چه همنشینی با آن در دنیا و آخرت شخص را مسرور می کند و راحتی می یابد یعنی الان هم کسی با اعمال صالح سر کند همنشین ملایکه است

حکیم سبزواری گوید: ملکه با ملایکه از یک ریشه است. الان هم کسی که ملکات علمیه صحیحه دارد همنشین ملایک است و همین اسباب مسرت و راحتی اوست

و کسی که تصوراتش پیرامون افعال باطل و اعمال بد باشد «کل ما یتمنی المرء یُدرکه» و همین ها ملکه عذاب شود و همنشین با مالک دوزخ شود و از این همنشینی آسیب می بیند و عذاب می شود.

حال ملا صدرا در توضیح جمله که؛ «و له قوة تخییلیة منبعثة عن ذاته» گوید: چون نفس خود همه کاره است و جامع همه قوا است و برخی هم به برخی باز می گردد نفس با ادراکش انواع عذاب های جزئی را ایجاد می کند که البته این ادراک مناسب با تصورات دنیا است زیرا «المعرفة بذر المشاهدة» و نفس این طور عذاب می بیند در حالی که ادراک جزئی ندارد اما عذاب می بیند و تناسخ هم لازم نمی آید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo