< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی اشکالات تناسخ نزولی

فهذه الأحكام التي زعمتها أصحاب التناسخ ثابتة للنفس موجبة لانتقالها إلى بدن آخر عنصري حاصلة لها بعد انتقالها منفسخة بما حققناه من صيرورة كل نفس في مدة حياتها الطبيعية ذاتا مستقلة بوجودها موجودة بوجود آخر غير هذا الوجود الطبيعي المادي- صائرة نوعا آخر متحصلة بالفعل بحسب الحقيقة الباطنية.

فإن قلت: أليس الإنسان نوعا واحدا و أفراد النفوس البشرية كلها أفراد نوع واحد فكيف يصير أنواعا كثيرة من الحيوانات المختلفة و غيرها سواء كانت هاهنا أو في نشأه أخرى و هل هذا إلا قلب الماهية و هو محال.

قلنا: الإنسان الطبيعي نوع واحد حقيقي و كذا النفوس البشرية من جهة هذا الوجود التعلقي نوع واحد لأنها مبدأ فصله المقوم لماهيته و هو مفهوم الناطق المحصل لجنسه الذي هو الجسم النامي الحساس و معنى الناطق ما له قوة إدراك الكليات و هو في الهيولى الأولى العنصرية واحدة في ذاتها كثيرة الأنواع بحسب ما يخرج من القوة إلى الفعل في هذا الوجود الطبيعي و لا منافات بين وحدتها و كثرتها من جهتين فكذا حال النفس و بالجملة الإنسان نوع طبيعي مركب من مادة عنصرية ذي مزاج معتدل بشري- و من صورة كمالية هي نفس متعلقة به حافظة لمزاجه و فاعلة لأفعال و أعمال يخصه- و له ماهية نوعية محصلة من جنس قريب مأخوذ من مادته و فصل قريب مأخوذ من صورته التي هي نفسه و هي كماله الأول لجسمه الطبيعي من جهة ما يفعل الأفاعيل الخاصة به و يدرك أوائل الكليات.

 

متفرع و در نتیجه اشکال سوم، جناب ملا صدرا می فرماید: با توجه به این اشکالات و جواب های آنها روشن می شود که دلیل ما در بطلان تناسخ نزولی دلیلی مُحکّم و سلیم از ایراد باقی می ماند و تناسخ نزولی ابطال خواهد شد

اشکال چهارم: ملا صدرا در پاسخ اشکال دوم؛ که اگر نفوس اشقیاء تجرد داشته باشد شقاوت اخروی معنا نمی یابد فرمود: این تجرد برای آنها منشأ گرفتاری و عذاب می شود زیرا ایشان به واسطه اخلاق وملکات بد وبه خاطر اعتقادات فاسدی که دارند بعد از مرگ و در نشأه تجرد به یک صورت مثالی مصور می شوند که آن صورت متناسب با آن اخلاق و ملکات و اعتقادات آنها است این به صورت سبعی و بهیمی و شیطانی و نفوس سلیمه به صورت ملکی مصوَّر می شوند

حال با توجه به این مطلب اشکال چهارم این است که اگر بناست نوع انسان در نشأه آخرت به نوع حیوان تبدیل گردد انقلاب در ماهیت و حقیقت است که ممتنع و محال است زیرا «الذاتی لا یختلف و لا یتخلّف» احکام عقلی هم تخصیص بردار نیست انقلاب حقیقت در دنیا وآخرت محال است

جواب: انسان یا نفس او دو نوع وجود دارد؛

    1. وجود طبیعی مادی عنصری ظاهری دنیوی وتعلقی وتدبیری وتصرفی: این خلقتی حدوثی است

    2. وجود استقلالی تجردی باطنی اخروی: این خلقتی بقایی برای انسان است

به اعتبار هر کدام از این دو وجود انسان حکمی دارد؛

    1. به اعتبار وجود طبیعی انسان نوع واحد است و همه افراد انسان در این یک نوع مساوی اند

    2. به اعتبار وجود دوم انسان قابل صوَر انواع چهار گانه است؛

     ملکی

     سبعی

     بهیمی

     شیطانی

پس انسان می تواند از یک جهت نوع واحد باشد واز جهتی دیگر انواع مختلف باشد چنان که هیولی از یک جهت واحد و از جهتی دیگر کثیر است؛

     هیولی از جهت ذات و خودش وحدت دارد زیرا هیولی صرف القوه است و «لا میزَ فی صرف الشیئ» لذا وحدت دارد

     هیولی از جهت صوَر گوناگونی که به واسطه آن ها از قوه بودن به فعلیت خارج می شود به اعتبار این صورت های مختلفه هیولی کثیر است

این جواب اجمالی ایشان بود اما درتفصیل جواب بیان می شود که گفته شد؛ "انسان یا نفس انسان" این تردید از این جهت بود که نفس انسان مبدأ فصل انسان است و فصل انسان مقوم ماهیت انسان و محصل جنس انسان است که همان حیوان است یا جسم نامی حساس و محصل یعنی وجود بخش

و فصل مقوم نوع یعنی جزء آن است فصل انسان مفهوم ناطق است که از نفس انسان انتزاع می شود و فصل حقیقی خارجی نفس انسان است و به مفهوم ناطق فصل منطقی گویند مفهوم ناطق که فصل انسان است مراد از آن ناطق بالقوه است ناطق یعنی عاقل زیرا مراد از ناطق نطق باطنی وادراک کلیات و تعقل است انسان ناطق وعاقل بالقوه است یعنی قوه ادراک کلیات و تعقل در انسان وجود دارد

فصل انسان موجب تمامیت و تعقل انسان است و تا فصل حقیقی نباشد که همان نفس است تا نباشد انسان محقق نمی شود لذا گفتیم انسان یا نفس انسان ... زیرا نفس مبدأ فصل انسان است و فصل مقوم ماهیت و محصل جنس انسان است فصل انسان مفهوم ناطق است که مراد از آن ناطق بالقوه است و مدرک کلیات بالقوه است و تمامیت نوع به فصل اوست و تا فصل و نفس انسان نباشد نوع انسان محقق نمی شود

تفصیل جواب: انسان یک نوع طبیعی است که؛

     مرکب از ماده است که ترکیبی از عناصر دارد و ترکیبی در کمال اعتدال و توازن است و معتدل ترین ترکیب را مزاج انسان دارد

     و انسان مرکب از صورتی است که نفس باشد که؛ حافظ آن مزاج و ترکیب ماده یا بدن است وفاعل افعال و آثار مخصوصی است که از انسان صادر می شود و آن نیز ادراک اوایل کلیات یعنی بدهی است

بدهیات 6 دسته اند؛

    1. اولیات

    2. مشاهدات

    3. تجربیات

    4. حدسیات

    5. متواترات

    6. فطریات

تعریف نفس بر نفس انسان هم صادق است؛ «کمال اول لجسم طبیعی آلی» یعنی آن چه اصل تحقق ووجود جسم وابسته و در گروی اوست و این کمال اول است که تا نفسی نباشد کمال اول نیست و بدون صورت، ماده وجود نمی یابد و اصل وجود جسم در گروی صورتی است که نفس باشد کمال اول آن است که نوعیت نوع و وجود نوع در گروی آن است

آلی یعنی این که نفس کار های خود را به واسطه این جسم انجام می دهد افعال اوایل کلیات را نفس به وسیله بدن انجام می دهد مثلا مشاهدات را نفس به وسیله چشم انجام می دهد

همین انسان با وجود طبیعی با این ساختاری که از او بیان شد قابلیتی دارد که قابلیت ملکات را دارد ملکاتی که در پی تکرار افعال اختیاری پیدا می شود و این ملکات با انسان متحد و یکی می شود که در نشأه دیگر و خلقت دوم به صورتی در بیاید و مصور شود که مناسب با این ملکات است که صورت انسانی و بهیمی و سبعی و شیطانی است

مصور شدن انسان به صور انواع مختلف در نشأه اخری و در خلقت ثانیه است نه در دنیا که تناسخیه می گویند.

تا انسان فرصت عمر دارد قابلیت و استعداد هر مرتبه ای را دارد یعنی تا عمر او باقی است تخمیر ذات انسان و وجود او که در نشأه ثانیه یافته تمام نشده و باز هم فرصت هست تا صورت نشأه دیگر را رقم بزند ولی به مجرد فرارسیدن مرگ دیگر ملکات استحکام می یابدو تمکن در وجود او می یابد و قابل تغییر نیست و تخمیر ذات تمام می شود و راه برای اصلاح بسته می شود «الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب ولا عمل» فرصت تجربه کردن دنیا هم برای هر کس فقط یکبار رخ می دهد

وضع زمانه قابل دیدن دوبار نیست    رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت

زیرا؛

هیچ انگوری دگر غوره نشد    هیچ پخته میوه باکوره نشد

 

و« حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ {99} لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ {100} و این که؛ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنتُ تُرَابًا {40} این یک آرزوی محال است و امکان ندارد انسان می تواند نحوه وجود خود را و نوع وجود خود را در نشأه تجرد بسازد و تا فرصت تمام شد؛ «وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ {39}

و کار از کار گذشته و فرصت هم تکرار نمی شود بعد هم ملا صدرا برای 4 نوع بودن انسان در نشأه آخرت استشهاد به آیات قرآن می کنند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo