< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکالات بر دلیل مشهور در رد تناسخ

و ليس لأحد منهم أن يقول: النفس المتناسخة منعت من حدوث النفس الأخرى إذ ليس إحداهما بالمنع أولى من الأخرى- و قد أشرنا إلى أن استعداد المادة البدنية لقبول النفس من الواهب للصور يجري مجرى استعداد الجدار لقبول نور الشمس استقامة أو انعكاسا إذا رفع الحجاب من وجهه فإن كان عند ارتفاع الحجاب ثم جسم صقيل ينعكس منه نور الشمس الواقع عليه إلى ذلك الجدار أشرق عليه النوران الشمسيان الاستقامي و الانعكاسي و لا يمنع في وقوع النور الانعكاسي وقوع النور الاستقامي عليه فكذلك قياس ما نحن فيه لكن اجتماع النفسين ممتنع فالتناسخ ممتنع مطلقا سواء كان على وجه الصعود أو لا.

و أما منع كلية المقدمة المذكورة أي فيضان الأمر على القابل الإنساني من‌ المبدإ ابتداء عند استعداده مستندا بأن نفوس النبات انتقلت إلى الحيوانات ثم صعدت ما تخلص منها إلى مرتبة الإنسان فساقط لأن ذلك الانتقال إن كانت على سبيل الاستكمال الجوهري المتصل في مادة واحدة لا في مواد منفصلة كاستكمالات الصورة الإنسانية من مبدإ تكونها إلى آخر تجردها فذلك ليس بتناسخ كما أشرنا إليه إنما الكلام في تعلق النفس من بدن إلى بدن آخر مباين و ذلك لأن مادة النبات إذا استدعى بحسب مزاجه و استعداده نفسا فاستدعاء المادة الإنسانية بمزاجه الأشرف الأعدل للنفس أولى.

لا يقال: مثل هذه الأولويات في عالم الحركات و الاتفاقات غير مسموعة فإن لبعض الأشياء أسبابا قدرية غائبة عن شعورنا و لو اتفق الناس على أن يعرفوا أن المغناطيس- بأي مزاج استعد للقوة الجاذبة للحديد لم يمكنهم فليس لأحد أن يقول إذا استعد المغناطيس لجذب الحديد فمزاج الإنسان أولى بجذبه لأنه أشرف و ذلك لخفاء المرجع.

لأنا نقول: المزاج الأشرف الأكمل يستدعي النوع الأشرف الأكمل و تفاوت الشرف في الوجود بحسب درجات القرب من المبدإ الأعلى و البعد من المادة الأولى فكلما كان أشد تجردا و أكثر براءة من عوارض الجسمية و اللواحق المادية فهو أكمل وجودا- و أقرب إلى منبع الوجود الخالي عن شوب النقص و الحاجة و جذب الحديد ليس من مراتب الشرف و الكمال يكون في الإنسان أكثر و أولى من الجماد.

فإن قالوا إن المزاج الأشرف إذا استدعى النفس الأشرف الأتم و هي التي جاوزت الدرجات النباتية و الحيوانية فيجب أن النفس المتعلقة هي التي انتقلت عنها- قلنا هذا مجرد دعوى بلا بينة فإن نفوس الأفلاك شريفة في الغاية و لم تنتقل إليها من الحيوان و الإنسان نفس و لو سلم فالتجاوز و الانتقال لا يلزم أن يكون من بدن إلى بدن آخر بل باستكمالات ذاتية متصلة

 

مشهور مشاء تناسخ را این گونه ابطال کردند که در صورت تناسخ لازم می آید دو نفس به یک بدن تعلق بپذیرد و این مطلب باطل است اکنون 4 اشکال و منع بر دلیل ایشان مطرح و پاسخ داده می شود.

اشکال نخست: نفس متناسخه مانع نفس جدیده می شود و نفسی که از بدن دیگری آمده و به این جنین تام الخلقه تعلق می گیرد مانع می شود که نفس جدید به این جنین تعلق بیابد و لازم نمی آید دو نفس به یک جنین تعلق پذیرد.

جواب: ملا صدرا می فرماید: چرا بر عکس نباشد و چرا نفس جدید مانع نفس متناسخه نشود و چه ترجیحی و اولویتی برای منع نفس جدیده از سوی نفس متناسخه است تا آن رجحان و اولویت در نفس جدیده برای منع نفس متناسخه نباشد بنابرین نفس متناسخه نمی تواند مانع از تعلق نفس جدیدهباشد و همان طور که پیشتر گذشت مَثَل جنین تام الخلقه در رحم مادر مانند دیواری است که در مقابل نور خورشید قرار دارد و ناگزیر نور خورشید بر آن می تابد حال اگر در همین مثال یک آینه ای هم در مقابل آن دیوار باشد تا نور خورشید بر آن هم بتابد در صورتی که حجابی و پرده ای که روی آینه است کنار زده شود نور تابیده شده ی خورشید بر آینه هم بر آن دیوار منعکس می شود افزون بر این که به طور مستقیم نور خورشید بر آن دیوار تابیده می شود وقتی پرده ای که آویخته بر روی آینه است و نور خورشید بر آن می تابد اگر آن پرده کنار رود نوری که از خورشید بر آینه تابیده می شود آن هم بر دیوار منعکس می شود و این نور انعکاسی مانع آن نور استقامی نمی شود تا آن نوری که مستقیم بر دیوار می تابید بر آن نتابد

     حال مثَل جنین مثل دیوار است

     و مَثل نفس جدیده مثَل نور استقامی است که مستقیم از خورشید بر دیوار تابیده می شود

     مثَل نور منعکس مثل نفس متناسخه است

     مثَل حجاب و پرده ی آویخته شده روی آینه و کنار زده شد مثَل بدن قبلی نفس متناسخه است

بنابرین بر فرض تناسخ مانند همین مثال دو نور بر دیوار می تابد بر فرض تناسخ هم جنین تام الخلقه در رحِم مادر دو نفس بیابد الا این که فرق صورت تناسخ با مثال مذکور این است که در آن مثال هیچ استحاله و امتناعی در کار نیست و محالی لازم نمی آید که دو نور بر دیوار بتابد؛

    1. نور استقامی

    2. نور انعکاسی

اما در نحن فیه تعلق نفسین به بدن واحد محال و باطل است زیرا لازم می آید آن جنین و آن بدن به هر کدام از آن دو نفس هم احتیاج داشته باشد و هم مستغنی باشد

اشکال دوم: جنین تام الخلقه در رحم مادر استعداد نفس جدیده ندارد قبلا گفته شد نفس متناسخه مانع است و در این اشکال می گوییم جنین استعداد برای نفس جدید ندارد بلکه استعداد برای نفس متناسخه دارد یعنی نفسی که از نبات به حیوان و از آن به انسان منتقل گردد این بر فرض تناسخ صعودی است که نفس از نبات به حیوان و به انسان منتقل گردد و جنین استعداد چنین نفسی را دارد در عبارت متن بنا بر تناسخ صعودی مطرح گشته است و جواب هم بر همین مبنا بیان می شود و نفس نبات نفس جدیده است اما نفس حیوان و انسان نفس متوسطه می شود اما در همین فرض تناسخ صعودی یک نهالی که در حال تولد و روییدن است این استعداد نفس جدید دارد اما از نبات بگذریم انسان و حیوان قابلیت نفس جدید ندارند و استعداد و قابلیت نفس متناسخه را دارند یعنی نفس از نبات به حیوان و از آن به انسان منتقل می شود و این فرض در متن بیان و طبق آن جواب داده شده است

اما حکیم سبزورای در تعلیقه می فرماید: می توان اشکال را در تناسخ نزولی هم بیان داشت که مثلا بجای جنین حیوان و انسان نبات را بگذاریم زیرا جنین و بدنی که در دلیل بیان شده از باب تمثیل و مثال بود و بناست این دلیل مطلق تناسخ را ذکر کند شما می توانی به جای بدن ماده نبات را بگذاری و بر فرض تناسخ نزولی ماده نبات استعداد نفس جدیده ندارد و با صورت قبلی بر عکس می شود و ماده نبات استعداد نفس متناسخه را دارد انسان است که استعداد نفس جدیده دارد زیرا در همین دلیل اگر بجای جنین انسان و حیوان ماده نبات بگذارید طبق دلیل تعلق نفسین به ماده نبات لازم می آید زیرا ماده نبات یک استعداد برای حدوث نفس جدید دارد و نفسی هم در تناسخ پیدا می کند و این تعلق دو نفس به ماده واحد است که محال است

حال در تناسخ نزولی ماده نبات استعداد نفس جدید ندارد بلکه استعداد نفس متناسخه دارد و انسان است که استعداد نفس جدید دارد زیرا انسان باب الابواب برای حیات تمام موجودات است و نفس از انسان به حیوان و از حیوان به نبات منتقل می گردد و تعلق دو نفس به ماده نبات لازم نمی آید

این فرض را حکیم سبزواری در تعلیقه مطرح نموده است اما در متن اسفار آمده است همان صورت اولویت فرض اول است که تناسخ صعودی است. جنین که در رحم مادر تام الخلقه شده است استعداد برای نفس جدید ندارد بلکه برای نفس متناسخه دارد که از نبات به حیوان و از آن به انسان منتقل شده باشد آن که استعداد نفس جدیده دارد نبات است زیرا تعلق نفس از آن جا آغاز می شود و به حیوان و انسان می رسد.

جواب: ملا صدرا دو صورت را در جواب خود مطرح می فرمایند؛

صورت نخست: مقصود شما از انتقال نفس از نبات به حیوان و از حیوان به انسان چیست؟

اگر مقصود انتقال در ماده ی واحده علی سبیل الاتصال است این تناسخ نیست و ما هم قبول داریم که بدون انتقال از ماده ای به ماده ای جدای از آن باشد این فرض همان حرکت جوهری و تکامل ذاتی است که ملا صدرا در آغاز این فصل در جواب عده ای قلیل تناسخیه فرمودند

صورت دوم: اگر مقصود شما همان تناسخ است که انتقال از ماده ای به ماده ای مباین و منفصل از آن ماده اول است و نفس از ماده نبات جدا شده و به بدن حیوان تعلق می گیرد و با انفصال و مباینت به جنین انسان تعلق می گیرد در این ماده نبات استعداد نفس جدید را دارد ولی بدن انسان ندارد این حرف درست نیست که نبات دارای استعداد نفس جدید را دارد و انسان ندارد بلکه انسان باید به طریق اولی دارای استعداد باشد زیرا مزاج و ترکیب بدن انسان به مراتب کامل تر از مزاج ترکیب ماده ی نبات است و باز همان تعلق نفسین به بدن واحد پیش می آید که محال است

اما فرض تناسخ نزولی که بدان نپرداخته اند از این روی است که؛ عمده مشکل در تناسخ نزولی این است که خلاف سیر طبیعی است و تناسخ نزولی سیر قهقهرایی دارد لذا به این فرض توجهی نداشته اند

اشکال سوم و چهارم پیروی همان اشکال دوم است

اشکال سوم: گفته شد که اگر ماده نبات استعداد نفس جدید را دارد بدن انسان به طریق اولی این استعداد را دارد حال این اولویت در عالم طبیعت و در سلسله ی عرضی جاری نمی شود زیرا این عالم طبیعت آن قدر اسباب جزئی در آن زیاد است که تحت ضابطه در نمی آید از این روی که از اطلاعات ما مخفی است اسباب و رموز و علل جزئیه ای که در عالم طبیعت است بسیار زیاد است لذا نمی توان آن را در تحت ضابطه قرار داد مثلا آهن ربا آهن را جذب می کند اما علت آن را نمی دانیم و نمی توان گفت: چون آهن ربا که ترکیب ناقصی است آهن را جذب می کند اما انسان که ترکیب کامل تری دارد به طریق اولی آهن را باید جذب کند!

لذا در عالم طبیعت و در سلسله ارضیه اسباب جزئی فراوانی هست که بر ما مخفی است و چند و چون آن را نمی دانیم و نمی توان در آن حرف از اولویت زد لذا در ما نحن فیه هم نمی توان گفت: اگر ماده نبات استعداد نفس جدید را داشت پس نفس انسان باید به طریق اولی این استعداد را داشته باشد خیر این اولویت ممنوع است

جواب: ملا صدرا می فرماید: مجرای قانون اولویت شرافت و کمال است و در هر چیزی جاری نمی شود تا مثال آهن ربا را مطرح کنید معیار کمال و شرف هم قُرب به حق تعالی است قرب به حق تعالی هم به تجرد است لذا مجرای قانون اولویت در مجردات خواهد بود زیرا قرب به خدا زمانی و مکانی و رتبی و... نیست این از نوع قرب دو شیئ مستقل و اصیل نیست قرب به حق تعالی این است که یک موجود از صقع ربوبی مطرح شود و فانی در حق باشد و تجرد بیابد و از قید و بند ماده رها گردد.

این مطالب در مثال اشکال 3 هیچ کدام وجود ندارد در ربایش آهنربا نسبت به آهن کمالی نیست و این قربی به حق ندارد و با تجرد حاصل نمی شود تا بتوان قانون اولویت را پیاده کرد اما در ما نحن فیه اگر ماده نبات استعداد نفس را دارد که یک کمال است زیرا نفس مجرد می شود و قرب به حق تعالی می یابد و با تجردی که نفس یافته و به حق تعالی قرب می یابد این کمال است و اگر ماده نبات که یک موجود پایین تری است و ترکیب ناقصی در آن هست استعداد این کمال را دارد مزاج و بدن انسان که ترکیب کامل تری است این کمال و شرافت را نفس به طریق اولی باید داشته باشد و با آن تجرد یافته و قرب به باری تعال می یابد.

اشکال چهارم: حال که شما در پاسخ به ایراد سوم فرمودی: انسان چون ترکیب کامل تری است پس باید کمال بیشتری داشته باشد در مقابل نبات بر همین مبنا و قاعده پس باید مزاج انسان یک نفس کامل تری هم داشته باشد که این نفس از درجه نباتی و حیوانی باید گذشته باشد و گذشتن از این درجه به این است که نفس از نبات به حیوان و از آن به انسان منتقل گردد و این همان تناسخ است و قانون شما به نفع تناسخ تمام گردید

جواب: ملا صدرا به این اشکال دو جواب می دهند:

نخست: این یک ادعای بدون دلیل است که چون مزاج انسان کامل تر است باید یک نفسی که از درجات نباتی و حیوانی گذشته است را داشته باشد و شما شرافت و کمال نفس را به عبور به مرتبه نبات و حیوان می دانید که دلیلی ندارد زیرا فلک از جهتی بالاتر از انسان است زیرا فلک ادراک دارد اما شهوت و غضب ندارد تعقل و نطق و ادراک کلی دارد اما شهوت و غضب ندارد حال طبق نظریه این عده که برای افلاک نفوس ناطقه و نفوس عاقله قایل بودند حال این نفس فلک باید از حیوان و انسان به فلک منتقل شده باشد؟

خیر پس کمال و شرافت نفس به عبور از نبات و حیوان نیست و الا باید نفس فلک هم همین درجات را پشت سر می گذرانید تا به فلک برسد.

دوم: نفس انسان از درجات نباتی و حیوانی گذشته است اما علی سبیل الاتصال و با حرکت جوهری نه به صورت تناسخ

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo