< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: برهان دوم شیخ اشراق بر حدوث نفس
و منها أيضا: ما ذكره في ذلك الكتاب‌ و هو أنها؛
- لو كانت موجودة قبل الأبدان فلم يمنعها حجاب و لا شاغل عن عالم النور المحض و لا اتفاق و لا تغير في ذلك العالم فتكون كاملة فتصرفها في البدن يقع ضائعا
- ثم لا أولوية لتخصيص بعضها ببدن و الاتفاقات إنما هي في عالم الأجسام[1] و ليس في عالم النور المحض اتفاق يخصص ذلك الطرف
- و ما يقال: إن المتصرفات في الأبدان يسنح لها حال موجب لسقوطها عن مراتبها كلام باطل إذ لا تجدد فيما ليس في عالم الحركات و التعلقات.
أقول: قد ذكرنا في تعاليقنا على حكمة الإشراق[2] جوابا عن هذه الحجة أن للنفوس كينونة في عالم العقل و كينونة في عالم الطبيعة و الحس و كينونتها هناك تخالف كينونتها هاهنا و هي و إن كانت هناك صافية نقية غير محتجبة و لا ممنوعة عن كمالها العقلي النوعي و لكن قد بقي لها كثير من الخيرات التي لا يمكن تحصيلها إلا بالهبوط إلى الأبدان و الآلات بحسب الأزمنة و الأوقات و فنون الاستعدادات فتصرفها في الأبدان الجزئية بعد كينونتها في المقامات الكلية لا يقع ضائعا كما زعمه بل لحكمة جليلة لا يعلمها إلا الله و الراسخون في العلم.
ثم العجب أن هذا الشيخ و كثيرا ممن يسلك طريقه قائلون بارتقاء بعض النفوس في هذا العالم إلى عالم النور المحض و العقل الصرف من غير استلزام تجدد و إيجاب- و استيجاب سنوح حالة تجددية في ذلك العالم كما هو الأمر المحقق عند العارف فكيف ينكر هبوطها من ذلك العالم إلى هذا العالم من غير لزوم تجدد و تغير هناك- و حال الإعادة كحال الابتداء من غير فرق في صعوبة الدرك و غموض الفهم و دقة المسلك- و من هان عليه التصديق باتصال بعض المتصرفات في الأبدان بعالم العقل البري‌ء عن السنوح و التجدد فليسهل عليه الإذعان بانفصالها عن ذلك العالم و اتصالها بالأبدان و كل‌ ما يصحح أحد الأمرين من البدو و الإعادة يصحح الأخرى و لهذا كثيرا ما وقع في الكتاب الإلهي إثبات الإعادة بثبوت البداية كقوله تعالى: «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ».

برهان دوم شیخ اشراق بر حدوث نفس ناطقه در همان کتاب حکمة الأشراق، همان برهان اولی است که ملا صدرا در آغاز فصل 2 بیان فرمودند[3] در تحقیق حدوث نفس بشریه که دو برهان در آنجا آوردند که اولی این بود؛
برهان نخست: اگر نفس حادث نباشد با توجه به این که موجود مجرد کامل است برای استکمال نیازی به بدن و آلات بدنی ندارد
و برهان دوم: اگر نفس قدیم باشد با توجه به تجردش باید نوعش منحصر در فرد باشد که نیست.
بنابرین تا کنون 6 برهان بر حدوث نفس اقامه شده است که این برهان دوم سهروردی دارای 3 قسمت است؛
قسمت نخست: اگر نفس حادث نباشد و قدیم باشد قبل از بدن در عالم تجرد است و در عالم تجرد حجاب و شاغلی از کمال تجرد برای موجود مجرد وجود ندارد -بر خلاف موجود در عالم ماده که حجاب ماده مانع کمال اوست- علاوه بر این که در عالم تجرد اتفاق و تجدد هم نیست
این اتفاق را -که در قسمت 2 سخن سهروردی هم می آید- حاجی سبزواری هم در حاشیه ای در فصل 2 توضیح داده اند؛
معنای اتفاق: بسیاری از اوقات حکماء از عوارض غریبه ی مفارقه برای ماهیت تعبیر به اتفاق می کنند وجهش هم این است که،
- این عوارض نه در قوام ذات ماهیت معتبر اند
-و نه هم اقتضائی از قِبَل ذات ماهیت نسبت به آنها وجود دارد
و این است سرّ این که از عوارض به اتفاقات تعبیر می کنند
حال در عالم تجرد نه اتفاقی هست و نه تجددی یعنی عرضی که نبوده یک دفعه پیدا نمی شود یا شیئ جدیدی در آنجا وجود نمی یابد تجددی در کار نیست با توجه به این که در عالم تجرد تجرد حجاب و شاغلی از کمال تجرد نیست اتفاق و تجددی هم نیست لذا موجود مجرد یک موجود کاملی است و اگر نفس قدیم باشد و حادث نباشد کامل خواهد بود و در این صورت برای استکمال نیازی به بدن ندارد لذا تصرف در بدن و تعلق نفس به بدن زایل و باطل می شود و نفس کامل چرا باید به بدن تعلق بیابد؟ این تعلق بیهوده و باطل است
قسمت دوم: اگر نفس حادث نباشد و قدیم باشد و در عالم تجرد قبل از بدن باشد با توجه به این که اتفاقی در عالم تجرد نیست و اتفاق -یعنی عرض غریب مفارق- در عالم تجرد نیست تخصیص یک نفس به یک بدن بلا مخصص خواهد بود و اگر اتفاق نیست چطور نفس زید به بدن زید تعلق گرفت
قسمت سوم: اگر نفس قدیم باشد و در عالم تجرد باشد چطور به این عالم هبوط کرده و فرود آمد؟
اگر کسی بگوید: سنوح حالتی مانند معصیت رخ داد و نفس از آنجا هبوط به عالم طبیعت کرد شیخ اشراق گوید: این سخن باطل است زیرا در علم تجرد تجددی وجود ندارد تا حالت جدیدی پیدا شود
خلاصه محور فرمایش شیخ اشراق در این 3 بخش این است که؛ در عالم و نشأه تجرد اتفاق و تجدد معنا ندارد لذا نفس از اول کامل است و تعلقش به بدن بیهوده است و تخصیص نفسی به بدنی بلا مخصص می شود و هبوط نفس به عالم طبیعت هم بی معنا و باطل خواهد شد لذا نفس را نمی توان گفت قدیم است بلکه نفس حادث است.
ملا صدرا با عنوان "اقول" از قسمت 1 و 3 سخن سهروردی جواب می دهند که البته جواب از قسمت 2 از جواب قسمت 1 فهمیده شود؛
جواب از قسمت 1: ملا صدرا می فرماید:
اولاً: وجود نفس در عالم عقل قبل از بدن با کینونت عقلی است و با وجود عقل است همان طور که الان نفس با خودش و به خودش یک کینونتی دارد و این سخن سهروردی که موجود عقلی خود کمال دارد و نیاز به به تعلق به بدن ندارد تا کمال بیابد
ملا صدرا فرماید: بله،
- نفس قبل از بدن کمال عقلی داشت اما کمال جامعیت نداشت تعلق به بدن یافت تا کمال جامعیت بیابد
-به تعبیر عرفا، نفس مظهر اسماء تنزیهیه بود یعنی؛ «لیس کمثله شیئ» تعلق به بدن یافت تا مظهر صفات تشبیهیه خدا هم بشود یعنی؛ «و هو السمیع البصیر»
-و به تعبیر ساده، نفس که در عالم عقل بود کمال مجرد را داشت اما کمال مادیت را نداشت و لو مرتبه ی مادی پایین تر از مرتبه ی عقلی و تجرد است اما به نشأه طبیعت آمد تا کمال مرتبه ی پایین تر را بدست بیابد و جامعیت بین کمال مادی و مجرد را بیابد و استحقاق خلیفة اللهی را بیابد لذا تصرف نفس در بدن ضایع و باطل نیست و لو این که نفس در عالم عقل با وجود عقلی وجود داشته باشد.
ملا صدرا بعد از بیان جواب از این قسمت کلام شیخ اشراق می فرماید: تصرف نفس در بدن «لحکمة جلیلةٍ لا یعلمها الا الله و الراسخون فی العلم» لذا حاجی سبزواری برای تعلق و تصرف نفس به بدن دو حکمت بیان می دارند؛
حکمت نخست: نفس به این عالم آمد و تعلق به بدن یافت تا صاحب سلطنت و مملکت بشود زیرا نفس در عالم تجرد به خاطر قرب درگاهی که دارد جزء ماسوی محسوب نمی آید بلکه از صقع ربوبی است و نه تنها ماده ندارد بلکه به گفته ی شیخ اشراق و ملا صدرا، این نفس در عالم تجرد ماهیت هم ندارد و انیّة محضه است نفس به عالم ماده آمد تا برای خود ماهیت و ماده ای بیابد هر چند ماهیت فی حد ذاتها لیس است و به نسبت علت ایس است و «فی حد ذاتها لیست الا هی، لا موجودة و ...» به قول حافظ؛
جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است****هزار بار این نکته کرده ام تحقیق

حاجی سبزواری در حاشیه می فرماید: ماده مناط واقعیت عدم است زیرا ماده منشأ بدبختی و بیچارگی و محل قوه است.
حکمت دوم: شبستری در گلشن راز گوید:
ظلومی و جهولی ضد نور اند****ولیکن مظهر عین ظهور اند
چو پشت آینه باشد مکدر****نماید روی شخص از روی دیگر

تا آینه را جیوه اندود نکنند از طرف دیگر صورت را منعکس نمی کنند و آینه شیشه می شود روی آینه که نشان گر است روی تجرد است روی مکدر و جیوه اندود هم روی مادی است تا این که با آن روی تجردش عکس حق تعالی را منعکس کند و مظهر حق تعالی شود
جواب قسمت 3: شیخ اشراق چطور هبوط را انکار می کند با این که صعود و ارتقاء نفس را به عالم تجرد قبول دارد؟! این که نفس قبلا در عالم عقل باشد و به عالم طبیعت را بیاید را انکار می کند اما این که نفس در عالم طبیعت باشد و به عالم عقل ارتقاء بیابد را قبول می کند؟ زیرا سنوح حالت و تجدد در عالم عقل نیست
این ها مگر چه فرقی با هم دارند؟ اما ملا صدرا می فرماید: اعاده و ابتداء عین هم اند از نظر مشکل بودن درکشان که چطور یک موجودی از مرتبه ی بالا نشأت می گیرد بدون این که از آنجا چیزی کم شود؟ و چطور بعدها اعاده به همان مرتبه حاصل می شود بدون این که چیزی به آن مرتبه اضافه شود زیرا در آنجا سنوح حالت و تجدد نیست و در مشکلی درک این ها عین هم اند و لذا قرآن هم اعاده را با ثبوت بدایت نموده است «کما بدأنا اول خلقٍ نعیده» همان طور که اول خلق را بتدا کردبم اعاده هم می کنیم.
بعد ملا صدرا چند صفحه درباره ی هبوط بحث می کنند.



[1] - حاشیه حاجی سبزواری ص 340 در فصل 2.
[2] - ص 445.
[3] - شرح اصول کافی طبع قدیم ص 327.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo