< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/10/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه نقد نظریه سهروردی در حدوث نفس
و لعلك تقول: إذا اتحدت النفوس كان جميع الآلات لذات واحدة فتكون تلك الذات مدركة لجميع المدركات بجميع الآلات فكان كل أحد منا يدرك ما يدركه الآخر فيدرك الكل.
أقول: كلامنا في اتحاد النفوس قبل الأبدان لا في اتحادها عند التعلق بالأبدان‌ و الاتحاد بحسب كل نشأة يخالف الاتحاد بحسب نشأة أخرى و لا شبهة لأحد في أن نشأة التعلق بالبدن غير نشأة التجرد عنه كيف و النفوس في هذه النشأة البدنية صارت بحيث ترتبط و يتأحد كل واحدة منها بالبدن اتحادا طبيعيا يحصل منهما نوع طبيعي حيواني و في النشأة العقلية يكون عند استكمالها متحدة بالعقل المفارق كما عليه أفضل الأقدمين فكيف يقاس اتحاد النفوس في عالم العقل و الجمعية باتحادها في عالم الأبدان- و عالم التفرقة في الجواز و عدمه.
و لو جاز اتحاد النفوس في عالم الأبدان لجاز اتحاد الأبدان بعضها ببعض لأن البدن لا يتشخص إلا بالنفس
و الحاصل: أن إدراك الشي‌ء بآلة متقوم بتلك الآلة فإدراكات النفوس لما كانت بالآلات كانت مدركة من حيث تلك الآلات فلا يلزم أن يكون مدركاتها من حيث حصولها بآلات أخرى مدركة لذاتها من حيث ذاتها و لا لذاتها من حيث لها آلات أخرى غير الآلات التي بها أدركت تلك الإدراكات و المدركات.
الثالث: أن قوله لا يتصور وحدتها، لأنها لا تنقسم بعد ذلك فيه: أن الوحدة تكون على وجوه شتى كالعقلية و النوعية و العددية و المقدارية و لكل وحدة كثرة تقابلها- و ليس كل وحدة تقابلها كل كثرة فإن موضوع الوحدة العقلية قد يكون بعينه موضوع الكثرة العددية و كذا موضوع الواحد بالطبع قد يكون كثيرا بالأجزاء و قد علمت أيضا فيما سبق أن العقل البسيط كل الأشياء المعقولة فكذلك فيما نحن فيه فإن النزول من نشأة العقل إلى نشأة الأبدان يقتضي تكثير الواحد و الصعود من هذه النشأة إلى نشأة العقل يقتضي توحيد الكثير و ليس تكثير الواحد و لا توحيد الكثير منحصرا فيما يتعلق بالمقادير و الأجرام كما ذكره حتى يلزم كون النفوس متقدرة جرمية.

سهروردی دلیلی بر حدوث نفس اقامه کردند علامه در تعلیقه می فرماید: این دلیل عین همان دلیل نخست در فصل قبلی است با مختصر تفاوتی که بین دو دلیل وجود دارد در دلیل سهرودی 3 صورت بیان شد که بر فرض قدم نفس و وجود آن قبل از بدن این صورت ها بوجود می آید؛ نفس واحد باشد با دو فرض، یا کثیر باشد که هر 3 صورت را شیخ اشراق ابطال کردند و ملا صدرا 3 اشکال بر 3 صورت وارد کردند بر هر صورتی اشکالی یا جوابی بیان داشتند اکنون اشکالی را در پیروی جواب دوم که در پاسخ صورت نخست شیخ الاشراق است؛
لعلک تقول: صورت اول در دلیل این بود که نفس قبل از بدن موجود و واحد است و عند التعلق به بدن هم واحد است حال اگر اشکال کنی که؛ در فرض صورت نخست دلیل شیخ اشراق هنگام تعلق به بدن یک نفس بیشتر نیست و تمام آلات بدنی هم از آنِ همین یک نفس است و همین یک نفس است که با تمام آلات بدنی ادراک می کنند وقتی هنگام تعلق بدن هم نفس وحدت داشت یعنی نفوس همه یکی است و تمام آلات بدنی که زید و عمرو و بکر دارد همه از آنِ همین یک نفس است و همین یک نفس است که با تمام آلات بدنی ادراک می کند و لذا لازم می آید که اگر یک نفر یک ادراکی با آلت بدنی داشت باید همه آن ادراک را داشته باشند پس چطور در جواب گفتید: اگر مراد از اردراک با آلات بدنی است لازم نیست ادراک یک نفر را همه داشته باشند و اگر ادراک با آلات بدنی نیست لازم می آید همه ادراک کنند و اشکالی هم ندارد
جواب: ملا صدرا در پاسخ ایشان در حاشیه خود بر حکمت الاشراق- که حاجی سبزواری در تعلیقه نقل فرموده است- می فرمایند: چرا سهروردی این وحدت نفس عند التعلق به بدن را در صورت اول می خواهد ابطلال کند؟ برای این منظور که وحدت نفس قبل از بدن را ابطال می کند تا به صورت دوم برسد که کثرت نفس هنگام تعلق نفس به بدن را نتیجه بگیرد با ابطال صورت نخست به صورت دوم می رسد با ابطال وحدت نفس در تعلق به بدن نتیجه می گیرد که نفس در تعلق به بدن کثرت دارد و اگر نفسی که قبل از تعلق به بدن واحد است بخواهد هنگام تعلق به بدن کثرت بیابد تجزی در نفس لازم می آید و نفس تجزیه و مقدار شده و داری جسم می شود
بنابرین شیخ اشراق در سدد این است که وحدت نفس هنگام تعلق به بدن برای وحدت نفس در قبل تعلق به بدن و کثرت نفس هنگام تعلق به بدن که بعد می آید اما الان دو طرف را کار داریم؛ ابطال وحدت نفس هنگام تعلق برای اثبات وحدت نفس قبل از بدن در حالی که، از وحدت نفس هنگام تعلق وحدت نفس قبل از بدن را نمی توان نتیجه گرفت و نه هم از کثرت نفس یا عدم وحدت نفس کثرت آن را نمی توان نتیجه گرفت به 3 دلیل؛
دلیل نخست: نفس هنگام تعلق به بدن یعنی الان که در عالم طبیعت است و به بدن تعلق دارد با بدن وحدت طبیعی حقیقی دارد در مقابل وحدت صناعی اعتباری به طوری که نفس با بدن الان یک نوع از حیوان را تشکیل داده اند در حالی که نفس قبل و بعد از بدن با عقل مفارق اتحاد دارد کما این که ارسطو فرموده است و در این حال از وحدت نفس هنگام تعلق بدن نمی توان نتیجه گرفت وحدت نفس قبل از بدن را
دلیل دوم: اگر نفس هنگام تعلق به بدن وحدت داشته باشد باید ابدان هم یکی باشد و لازمه ی وحدت نفس هنگام تعلق به بدن وحدت بدن است و همه ی بدن ها هم باید یکی باشد زیرا تشخص و جزئیت نفس به بدن است و اگر همه قرار است یک نفس داشته باشند باید همه انسان ها هم یک بدن داشته باشند و ابدان هم وحدت داشته باشند
دلیل سوم: در ادراکاتی که با آلات صورت می گیرد آلت مقوم آن ادراک است در ادارکات بصری مثلا بصر مقوم ادراک بصری است و بدون بصر اصلا ادراک بصری تحقق نمی یابد حتی ادراک زید را ذات و نفس زید به تنهائی ادراک نمی کند و همین طور ادراک بصری زید را با آلت دیگری که سمع باشد ادراک نمی کند زید ادراک بصری را فقط با بصر ادراک می کند حتی خود زید را ذات زید به تنهایی ادراک نمی کند و آن را با حس سمع و آلت سمع ادراک نمی کند تا چه رسد به این که آن را همه ی نفوس و انسان ها ادراک کنند.
جواب سوم ملا صدرا به شیخ اشراق: این جواب از صورت دوم از دلیل سهرودی است و می فرمایند: ایشان گفت: اگر نفس واحد باشد و هنگام تعلق به بدن تکثر بیابد تجزی و تکثر نفس لازم می آید که نفس جسمانی باشد و مقدار داشته باشد این درست نیست بلکه نفس قبل از بدن وحدت عقلی دارد و هنگام تعلق به بدن کثرت عددی می یابد که مقابل وحدت عقلی نمی باشد
اقسام وحدت:
1-عددی مانند زید و کثرت عددی مانند 10 نفر در اتاق
2-نوعی مانند وحدت انسان کثرت نوعی مانند حیوان که انسان و فرس و ... دارد
3-عقلی مانند وحدت عقل
4-مقداری مانند یک متر چوب که کثرت آن هم تقسیم آن چوب به صد قسمت است
در مقابل این وحدات هم کثرات داریم اما کثرت عددی مقابل وحدت عقلی نمی باشد و اشکالی ندارد که نفس هنگام تعلق به بدن وحدت عقلی داشته باشد و بعد از تعلق هم وحدت عددی داشته باشد نفس قبل از بدن وحدت دارد و با کثرت عددی نفس بعد از تعلق به بدن قابل جمع است چنان که وحدت طبعی و جسمی با کثرت مقداری قابل جمع است زیرا مثلا یک جسمی مثل چوب یک متری را می توان به 100 سانتی متر تقسیم کرد.
در جلد 6 گذشت؛ عقل بسیط کل اشیاء است عقل بسیط همان ملکه است مانند ملکه ی اجتهاد مجتهد جامع تمام ادراکات قواعد فقهی و فتوای جزئیه را در بردارد و با همان ملکه همه را ادراک می کند و نفس هم قبل از بدن با وجود عقل موجودات و لا جامع همه ی نفوس کثیره ای است که هنگام تعلق به بدن پیدا می شود و تنزل از یک مرتبه به مرتبه ی دیگر در قوس نزول و ارتقاء از یک مرتبه به دیگری در قوس صعود مثلا نفس در قوس نزول از عالم عقل به عالم طبیعت می آید و در قوس صعود از عالم طبیعت به عالم عقل ارتقاء می یابد این لازمه اش، تکثیر توحید و توحید تکثیر است یعنی نفس واحد کثرت می یابد و دوباره همین کثرت به وحدت روی می نهد
و فقط جسم این طور نیست که جسمی را تکثیر کرده و بعد دوباره اجزایش را به هم بچسبانیم و یک جسم بسازیم نفس هم این طور است که قبل از بدن واحد است و هنگام تعلق به بدن کثرت می یابد و لازم نمی آید جسم و مقدار باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo