< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل های دیگری بر حدوث نفس و نقد آن ها
أما احتجاجاتهم الباقية على الحدوث؛
فمنها: ما ذكره صاحب الكتاب المسمى بحكمة الإشراق‌ من قوله و ليس هذا النور أي النفس الإنسانية قبل البدن فإن لكل شخص إنساني ذاتا تعلم نفسها و أحوالها الخفية على غيرها فليست الأنوار المدبرة الإنسية واحدة- و إلا ما علم واحد كان معلوما للجميع و ليس كذلك فقبل البدن إن كانت هذه الأنوار موجودة لا يتصور وحدتها فإنها لا تنقسم بعد ذلك إذ هي غير متقدرة و لا برزخية أي جسمانية حتى يمكن عليها الانقسام و لا يتصور تكثرها فإن هذه الأنوار المجردة قبل الصياصي لا يمتاز بشدة و ضعف إذ كل مرتبة من الشدة و الضعف ما لا يحصى و لا عارض غريب فإنها ليست في عالم الحركات حينئذ فلما لم يكن كثرتها و لا وحدتها قبل تصرف الأبدان فلا يمكن وجودها.
أقول: فيه نظر من وجوه‌؛
الأول: أنه يرد على إبطال الشق الثاني‌
أنا لا نسلم أنها متحدة نوعا بمعنى أنها أفراد لنوع واحد متمايزة في الوجود بل هي بأجزاء شي‌ء واحد وحدة عقلية أشبه منها بأفراد ماهية واحدة وحدة نوعية و المستند أن الجواهر العقلية- عند بعض الفلاسفة الكاملين وجودات محضة بلا ماهية و تلك الوجودات متفاوتة بالأشد و الأضعف و معنى الأشد هو كون الوجود بحيث كأنه يشتمل على أمثال ما في الأضعف و يترتب عليه أضعاف ما يترتب على الفرد الضعيف فهذه النفوس قبل نزولها في الأبدان متمايزة بجهات و حيثيات عقلية متقدمة على أكوانها الطبيعية بالذات‌ لا بعوارض قابلية لاحقة لماهياتها و إليه الإشارة بقوله ص: نحن السابقون اللاحقون‌ و قوله ص: كنت نبيا و آدم بين الماء و الطين‌.
و الثاني: أنه يرد على إبطال الشق الأول‌
أنا لا نسلم لزوم ما ذكرتم إن أريد بالإدراكات الإدراكات المتوقفة على الآلات و إن أريد بها الإدراكات الغير المتوقفة على الآلات فلزومه مسلم و لا نسلم عدم اشتراك الكل فيها أ لا ترى أنها اشتركت في العلم بذواتها و في إدراك كثير من الأوليات الغير المتوقفة على الآلات.

در فصل قبل 2 دلیل بر حدوث نفس گذشته است و اکنون ادامه ی ادله ی ایشان را بیان می داریم؛
دلیل سوم بر حدوث نفس ناطقه: این دلیل را شیخ الاشراق اقامه نموده است و شبیه همان دلیل نخست است که فخر رازی بر آن 6 اشکال مطرح کرد البته مختصر تفاوتی بین آنها وجود دارد بعلاوه اصطلاحات خاصی که شیخ الاشراق برای خود دارد مثل این که ایشان نفس را نور و انوار اسفهبدیه می گوید و به عقول هم انوار قاهره می گوید و ایشان از جسم به برزخ تعبیر می کند و مراد از برزخ ایشان مُثُل معلقه نمی باشد و از ابدان به سیاسین تعبیر می کند که جمع سَیسیه است به معنای قلعه و مراد از آن بدن می باشد.
دلیل: اگر نفس حادث نباشد و قبل از بدن موجود باشد؛
- یا واحد است در این صورت هم؛
أ‌-هنگام تعلق به بدن هم وحدت دارد: در این صورت لازم می آید هر کسی علم داشته باشد به آنچه دیگری علم دارد در حالی که هر کس به ذات و احوال خود علمی دارد که دیگران از آن بی خبراند
ب‌-در هنگام تعلق به بدن کثرت می یابد: نفس جسم نیست تا تقسیم و تجزئه شود بلکه مجرد است و کثرت نمی یابد
-و یا کثیر است: این کثرت و امتیاز؛
أ‌-به واسطه شدت و ضعف است: این فرض درست نیست زیرا در هر مرتبه ای از شدت و ضعف که حساب کنیم چون نفوس غیر متناهی هستند نفوس غیر متناهیه ای وجود خواهد داشت که امتیاز از هم ندارند لذا امتیاز نمی تواند به شدت و ضعف باشد
ب‌-یا به واسطه عوارض بدنی باشد: مانند عوارض قریبه و لاحقه به نفس به واسطه ی بدن این هم باطل است زیرا هنوز بدنی در کار نیست تا امتیاز به عوارض بدنی باشد.
ملا صدرا از این دلیل 3 جواب می دهند که هر جوابی بنا بر یکی از آن 3 صورت در دلیل است؛
جواب از صورت سوم دلیل: ما می گوییم: نفس قبل از بدن موجود است و کثرت دارد و امتیازش هم به شدت و ضعف است نه به عوارض قریبه و لاحقه و بدنی تا بگویی: بدنی در کار نیست اما امتیاز به شدت و ضعف به این صورت که؛ این نفوس قبل از بدن از باب افراد یک ماهیت و یک نوع نمی باشند مثل نفوسی که الان در طبیعت هستند و کثرت دارند مانند نفس زید و بکر و خالد و... همه افراد یک نوع اند که انسان اند اما این طور نیستند بلکه مانند اجزای یک عقل است -این که مانند و شبیه گوییم از این روی که عقل مرکب نیست و اجزاء ندارد - به نظر از فلاسفه ی کاملینی مانند سهرودی و ملا صدرا، عقول ماهیت ندارند زیرا سهروردی گوید: «العقول و ما فوقها انیّات صرفة و محضة» که مراد غلبه ی احکام وجود بر احکام ماهیت است خلاصه عقول وجوداتی اند که ماهیت ندارند و جوهر نمی باشنند امتیاز عقول از یکدیگر به شدت و ضعف است و معنای شدت و ضعف این است که وجود شدید جامع وجود ضعیف است با مازاد
و همین امتیاز بین عقول به شدت و ضعف عینا امتیاز نفوس از هم به شدت و ضعف است زیرا کینونت سابق نفوس به عین وجود عقول است و در ضمن وجود عقل است که نفس وجود دارد نفوس قبل از بدن هم از قبیل افراد یک نوع نیستند بلکه از قبیل اجزای یک عقل اند از این جهت است که نفوس قبل از بدن با وجود عقل و در ضمن وجود عقل موجود اند و مثل جزء وجود عقل می باشند.
و این جمله شیخ الاشراق که در دلیل گفت: «امتیاز نفوس قبل از بدن به شدت و ضعف نمی باشد» این طور نیست که ما برای عقول ماهیاتی در نظر بگیریم که در دلیل این طور در نظر گرفته می شود که هر عقلی ماهیتی دارد و امتیاز آن ها هم به شدت و ضعف است یعنی وجود یکی شدید است و دیگری وجود ضعیفی دارد و نفوس مانند افراد این ماهیت عقل می باشند و بعد بگوییم: نفوس نمی توانند به شدت و ضعف امتیاز داشته باشند زیرا غیر متناهی اند و برای ماهیت هر عقلی افراد غیر متناهی از نفوس پیدا می شود که آنها از هم امتیازی ندارند.
خیر بنا شد عقل ماهیت نداشته باشد و عقل وجود بلا ماهیت باشد و امتیاز به شدت ضعف باشد و همین امتیاز به شدت و ضعف عقول همان امتیاز به شدت و ضعف در نفوس باشد زیرا نفوس شبیه جزء عقول اند یعنی وجود نفوس قبل از بدن عین وجود عقول است و وجود دیگری نیست لذا ما می گوییم: نفس اقبل از بدن موجود است و امتیاز هم به شدت و ضعف است نه به عوارض قریبه ی لاحقه ی بدنی و این معنای سخن پیامبر ص است که فرمودند: «نحن السابقون الاحقون» و «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین» همین کینونت و تحقق سابق بر بدن که نفوس به عین وجودات عقول دارند.
جواب از صورت نخست دلیل: نفس قبل از بدن موجود است و وحدت هم دارد و هنگام تعلق به بدن هم واحد است شما فرمودید: هر ادراکی که یکی دارد باید دیگری هم داشته باشد مقصود از این ادراک چیست؟
-ادراک حسی: که متوقف بر آلت است در این صورت ما لزوم را قبول را نداریم که نفس در این حالت لازم نمی آید هر ادراک حسی را همه دارا باشند
-ادراک عقلی: که متوقف بر آلت و بدن نیست در این صورت لزوم را قبول را داریم اما بطلان لازم را قبول نداریم که ادارک عقلی یک نفر را بقیه هم داشته باشند مانند ادراک ذات که بین همه مشترک است یا ادراک اولیات و بدیهیات بین همگان مشترک است
سپس ملا صدرا اشکال و جوابی را مطرح کرده و بعد هم صورت دوم را با جواب سوم بیان می دارند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo