< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکال دقیق بر مشهور یا دلیلی بر حرکت جوهری
و أقول: هاهنا دقيقة أخرى فيما يلزم هؤلاء القوم و هو؛
- أنهم معترفون: بأن النفس فصل اشتقاقي مقوم لماهية النوع المركب منها و من الجسد في الخارج كالحساسة للحيوان- و الناطقة للإنسان
-و قائلون: بأن الجنس و الفصل بإزاء المادة و الصورة في المركبات الطبيعية
-و قائلون أيضا: إن الفصل المحصل لماهية النوع محصل لوجود جنسه
-و إن‌ كون الجنس عرضا بالقياس إلى الفصل المقسم ليس معناه أنه من عوارضه الخارجية له- التي يمكن تصور انفكاكه عنها بحسب الواقع بل إنما معناه كونه من العوارض التحليلية- التي لا يتصور الانفكاك بين العارض و المعروض في هذا النحو من العروض إلا بضرب من الاعتبار الذهني
فإذا تقرر هذا فنقول: لو لم يكن للجوهر النفساني الإنسي حركة جوهرية و استحالة ذاتية لزم كونه دائما متحد الوجود بالجسم النامي الحساس لأن النفس مبدأ فصل النوع الإنساني أعني مفهوم الناطق الذي هو من الفصول المنطقية و كذا الحساس للحيوان بإزاء النفس الحساسة التي هي من الفصول الاشتقاقية بعينها هي الصور النوعية للأجسام الطبيعية و تلك الصور كالناطقة و الفصول الاشتقاقية بما هي فصول لا بما هي صور يحمل عليها الجسم بما هو جنس و إن لم يحمل عليها بما هو مادة فعلى رأيهم يلزم كون النفس جسما بأحد الوجهين المذكورين مع أنهم قائلون: بتجرد الناطقة حدوثا و بقاء لا كما ذهبنا إليه من كونها جسمانية الحدوث روحانية البقاء فهذا أحد البراهين- على ثبوت الاشتداد في مقولة الجوهر كما في مقولة الكيف و الكم و به ينحل كثير من الإشكالات الواردة في حدوث النفس و بقائها بعد الطبيعة و الجمهور لعدم تفطنهم بهذا الأصل الذي بيناه في هذا الموضع و قبل هذا بوجوه قطعية أخرى تراهم تحيروا في أحوال النفس و حدوثها و بقائها و تجردها و تعلقها حتى؛
- أنكر بعضهم تجردها
-و بعضهم بقاءها بعد البدن
-و بعضهم قال بتناسخ الأرواح
-و أما الراسخون في العلم- الجامعون بين النظر و البرهان و بين الكشف و الوجدان...

مشهور حرکت را در 4 مقوله ی عرضیه کم و کیف و أین و وضع می داند اما مرحوم ملا صدرا با حرکت جوهری حرکت را در ذات و جوهر شیئ روا می داند که در جلد 3 ادله ی آن را بیان داشتند برهانی هم در این بحث برای حرکت جوهری ذکر می شود ایشان با ابتکار حرکت جوهری به نتایج گرانبهایی دست پیدا کرده و با اثبات حرکت در جوهر گره هایی را از معارف گشوده است که یکی از آن نتایج "جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء" بودن نفس ناطقه است یعنی حدوث بدن حدوث نفس است و با حرکت جوهری ارتقاء ذاتی و استکمال ذاتی می یابد تا جایی که مادی مجرد می شود در مقابل، نظر مشهور حکمای مشائی است که ایشان حرکت جوهری را قبول ندارند و حرکت را فقط در 4 مقوله عرضی می دانند و نفس را هم روحانیه الحدوث و روحانیة البقاء می دانند جنین که در رحم 4 ماهه شد نفس مجردی هم با آن حادث می شود.
مشهور مشاء با مشکلاتی و مسائل لاینحلی برای خودشان و طبق نظر خودشان روبرو می شوند از آن جمله؛
1-بحث حدوث نفس: حادث محتاج تخصص استعداد ماده است و باید مادی باشد و نفس مجرد چطور می تواند مادی باشد؟ و الا چرا نفس در این وقت خاص حادث شود؟ و اگر نفس مجرد است چطور حادث است؟
2-تجرد نفس: نفسی که حادث است چطور مجرد است؟ زیرا حادث مادی است و مادی مجرد نمی شود و مجرد هم مادی نمی شود
3-تعلق نفس به بدن: نفسی که مجرد است آمیزش آن با بدن چگونه خواهد بود؟ زیرا نسبت مجرد با همه ی اجسام علی السویه است و چطور این نفس مجرد علی السویه ای به بدن زید تعلق یافته است
4-بقای نفس بعد از مفارقت از بدن: این مشکل را محقق طوسی در نامه و رساله ای از حکیم خسروشاهی سؤال کرده است در فصل 6 همین باب خواهد آمد که خلاصه اش این است؛ اگر نفس حادث است به قول مشهور، باید حامل قوه ی وجودش باشد و قابلیت وجود را باید داشته باشد و در این صورت حامل قوه ی عدم خود هم هست و لذا نفس امکان فساد می یابد و ممکن است باقی نباشد.
این ها گره های کور در باب معرفت نفس است که مشهور با انکار حرکت جوهری نمی تواند آن را حل کند لذا؛
- برخی تجرد نفس را انکار کردند
-و برخی هم بقای نفس بعد از طبیعت را انکار کردند و عوارض را با بدن قبلی درست می کنند که در اشکال فخر هم بود
-و برخی هم قایل به تناسخ شدند
اما ملا صدرا با اثبات حرکت جوهری همه این ها را حل کرده است؛
1-نفس چون در ابتدا جسم است حادث هم هست
2-نفس مجرد است در بقای خود
3-و چون در ابتدا نفس جسم است به طبیعت تعلق می یابد
4-و بقای بعد از مفارقت هم به خاطر تجردی است که نفس در ادامه می یابد
اکنون با "اقول" اشکال دقیقی به مشهور می کنند که این اشکال خود یکی از ادله ی اثبات حرکت جوهری هم می باشد؛
اشکال دقیق: مشهور که منکر حرکت جوهری است طبق نظر ایشان نفس باید همیشه جسم باشد و در این صورت با روحانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس نمی سازد و چگونه مشهور مدعی این معنا می شود؟
بیان اشکال: برای توضیح باید 4 مقدمه و یک نتیجه را خاطر نشان ساخت تا اشکال روشن شود و یا به تعبیر دیگر دلیل برای حرکت جوهری اقامه کرد؛
مقدمه ی نخست: نفس فصل اشتقاقی برای نوع انسان است که مرکب از نفس و بدن در خارج است
دو گونه فصل داریم؛
-فصل اشتقاقی یا حقیقی: مانند نفس ناطقه ی خارجیه که به آن اشتقاقی می گویند از این روی که حاجی سبزواری در حاشیه می فرماید: این فصل مربوط به مشتقٌ منه است نه مشتق یعنی نفس ناطقه ی خارجی مشتق منه است و فصل منطقی از آن انتزاع می شود و ما مفهوم ناطق را از نفس ناطقه خارجی انتزاع می کنیم و فصل منطقی مشتق و منتزَع می شود یا فصل اشتقاقی انتساب به مشتق منه است نه مشتق
-فصل منطقی: مانند مفهوم ناطق
مقدمه دوم: فصل منطقی و جنس منطقی -که مفهوم و ماهیت حیوان است و بدن خارجی هم جنس حقیقی می شود- در مقابل ماده و صورت خارجی است زیرا طبق نظر مشهور اجسام مرکبات خارجیه اند و در خارج از ماده و صورت ترکیب می شوند اما جنس حقیقی و فصل حقیقی عین ماده و صورت خارجیه اند و مفهوم ناطق و ماهیت حیوان در مقابل ماده و صورت خارجی اند لذا مقابل هم است یعنی از آنها انتزاع می شود یعنی؛
-فصل منطقی از صورت خارجی یا فصل حقیقی انتزاع می شود
-جنس منطقی هم از ماده حقیقی یا جنس حقیقی انتزاع می شود
مقدمه ی سوم:
- فصل مقوّم وجود نوع در ذهن است زیرا نوع در ذهن است و ماهیت نوع که کلی است در خارج وجود ندارد و فصل، وجود نوع ذهنی را سر پا می کند لذا بدون ناطق، نوع انسان در ذهن پیدا نمی شود
-و فصل محصِّل وجود جنس در خارج و علت آن در خارج می باشد یعنی نفس ناطقه حیوان در خارج و بدن را که جنس انسان را تحصیل و متحقق می کند
مقدمه چهارم: جنس؛
-عرض عام برای فصل است (اما فصل عرض خاص برای جنس است)
-از عوارض ماهیت برای فصل است نه از عوارض وجود یعنی جنس و فصل انفکاک آنها از هم در ذهن است و در خارج با هم متحد می باشند. اما اگر از عوارض وجود بود در خارج انفکاک می داشتند اما چون از عوارض ماهیت اند و به تعبیر دیگر؛ از عوارض تحلیلیه اند و از تحلیل ذهنی عارض و معروض درست می شود و در خارج دو چیز نمی باشند با هم اتحاد دارند.
نتیجه: اگر حرکت جوهری را انکار بکنید باید نفس همیشه جسم باشد اما اگر آن را بپذیریم در آغاز پیدایش جسم است و بعد مجرد می شود زیرا نتیجه ی آن 4 مقدمه این است که همیشه، جسم – حیوان جسم نامی حساس است و به جای آن جسم می گوییم- به عنوان جنس نه ماده حمل بر نفس به عنوان فصل نه صورت می شود زیرا جنس و فصل لا بشرط و قابل حمل اند و ماده و صورت بشرط لا اند و غیر قابل حمل اند
یعنی؛ حمل جسم جنسی بر نفس فصلی نتیجه ی آن 4 مقدمه است و جسم به عنوان جنس بر نفس به عنوان فصل حمل می گردد نه جسم به عنوان ماده بر نفس به عنوان صورت، و اگر حرکت جوهری را نپذیری همیشه این است
و اگر حرکت جوهری را بپذیریم؛ فقط در آغاز پیدایش جسم بر نفس حمل می شود و در بقاء نفس مجرد می شود و جسم نخواهد بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo