< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

94/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه ی نقل آثار دربره ی تجرد نفس ناطقه

أقول: المراد من إثبات هذه الأعضاء في الروح حيثما وقع في كلام هؤلاء القوم- ليس إثبات الجوارح الجسمانية بل أجزاء روحانية و قوى معنوية كما يليق بلطافة الروح- نظير ما ذكروه قول المعلم الأول للمشاءين حيث قال في كتاب أثولوجيا إن الإنسان الحسي إنما هو صنم للإنسان العقلي و الإنسان العقلي روحاني و جميع أعضائه روحانية- و ليس موضع اليد غير موضع الرجل و لا مواضع الأعضاء كلها مختلفة لكنا في موضع واحد

و قال سعيد بن جبير: لم يخلق الله خلقا أعظم من الروح غير العرش و لو شاء أن يبلع السماوات السبع و الأرضين في لقمة لفعل صورة خلقه على صورة الملائكة- و صورة وجهه على صورة الآدميين يقوم يوم القيمة عن يمين العرش و الملائكة معه في صف واحد و هو ممن يشفع لأهل التوحيد و لو لا أن بينه و بين السماوات سترا من نور- لاحترق أهل السماوات من نوره فهذه الأقاويل لا يكون منهم إلا نقلا و سماعا بلغهم عن رسول الله ص كذلك.

و قال بعضهم: الروح لم يخرج من كن‌ لأنه لو خرج من كن كان عليه الذل- قيل فمن أي شي‌ء خرج قال من بين جماله و جلاله سبحانه بملاحظة الإشارة خصها بسلامه و حياها بكلامه فهي معتقة من ذل كن.

أقول: أراد أنه ليس من الموجودات الطبيعية الكائنة لأن كل كائن فاسد و قد برهنا على أن الأرواح العقلية من سرادقات الإلهية و شئون الصمدية و إمكاناتها أمور ذهنية غير واقعة في نفس الأمر بل باعتبار بعض الملاحظات.

و قال بعضهم: الروح لطيفة تسري من الله‌ إلى أماكن معروفة لا يعبر عنه بأكثر من موجود بإيجاد غيره‌أقول و قد مر تأويله بأن المراد أنه محض الوجود المجهول بالإبداع لا بالتخليق من شي‌ء آخر كموضوع أو مادة.

و سئل أبو سعيد الخراز عن الروح‌،أ هي مخلوقة؟

قال: نعم لو لا ذلك ما أقرت بالربوبية حيث

قالت: بلى

قال: و الروح هي التي قام بها البدن و استحق بها اسم الحياة- و بالروح ثبت العقل و بالروح قامت الحجة و لو لم يكن الروح كان العقل معطلا لا حجة عليه و لا له.

و قال بعضهم: إنها جوهر مخلوق‌و لكنها ألطف المخلوقات و أصفى الجواهر و أنورها- و بها يرى المغيبات و بها يكون الكشف لأهل الحقائق و إذا حجبت الروح عن مراعات السر أساءت الجوارح الأدب.

 

ملا صدرا سخن 3 مفسر را نقل کردند (ابن عباس و ابوصالح و مجاهد) و سخن ایشان دلالت بر این دارد که نفس اعضاء روحانی و مجرد دارد و نفس هم در نهایت مجرد خواهد بود. و بعد با اقول توجیهی برای اعضاء روحانی داشتن نفس بیان می دارند.

نظریه ملا صدرا: این که روح اعضائی دارد مقصود از این اعضاء، اعضای جسمانی نیست بلکه همان طور که خود روح مجرد است اعضائی هم که روح دارد مجرد است و معلم اول ارسطو فرموده: انسانِ حسی مظهر انسان عقلی است و آن مجرد و جمیع اعضایش هم روحانی و مجرد است انسانی که در عالم طبیعت است مظهر انسانی است که در عالم عقل است و به جهت تطابق عوالم تمام اعضائی که انسان حسی دارد آن انسان عقلی هم دارد منتها همان طور که انسان عقلی مجرد است اعضایش هم مجرد است و از این رو که عالم تجرد عالم وحدت است لذا مواضعی که اعضای انسان حسی دارد مختلف است اما مواضع انسان عقلی مختلف نیست چشم و گوش هر کدام در جائی از بدن است ولی در انسان عقلی هر کدام از اعضاء موضع و جائی متفاوت با دیگر اعضاء ندارند زیرا آن عالم وحدت است.

به خاطر سعه ای که عالم عقل دارد حواس ده گانه ی انسان حسی در انسان عقلی 1000 تا و در انسان مثالی 100 حس می شود حاجی سبزواری در انتهای الاهیات شرح منظومه این مطلب را فرمودند که در عالم حس هر حسی کار خود را انجام می دهد اما درعالم مثال و انسان مثالی هر حسی کار هر 9 حس دیگر را هم انجام می دهد و در نتیجه 100 حس می شود و در انسان عقلی هر حس کار هر 100 حس مثالی را هم انجام می دهد که 1000 حس می شود و در نهایت هر کسی در آخرت دارای 1110 حس دارد.

بعد سخنی را از سعید ابن جبیر نقل می کنند که تمام آن مطالب از احادیث نبوی برداشت شده است و ابن جبیر از خودش نگفته است سخن او چند قسمت دارد؛

خدا خلقی عظیم تر از روح جز عرش ندارد

اگر روح بخواهد می تواند همه ی سماوات و ارضین را یکجا ببلعد

صورت باطن روح صورت فرشته و صورت ظاهرش صورت انسان است

در قیامت روح از یمین عرش قیام می کند و در یک صف با ملایکه قرار می گیرد

جبرئیل در قیامت برای اهل توحید شفاعت می کند

اگر بین روح و سماوات یک پرده ای و پوششی از نور نباشد اهل سماوات از اشعه ی روح می سوزند

توضیح: حاجی سبزواری در تعلیقه می فرماید: مراد از روح جبرئیل و روح الامین است

ان قلتَ: سخن ما در روح انسان است و شواهدی بر تجرد نفس ناطقه را قرار بود از مأثورات خاطر نشان سازید؟

قلتُ: چون روح بعد از استکمال اتحاد با عقل فعال می یابد که همان جبرئیل است پس سخن از روح الامین سخن از روح انسان خواهد بود.

اتحاد عقل با عقل فعال بعد از استکمال گفته می شود: در جلد 9 می آید که، مراد از این معنا این نیست که نفس جبرئیل شود بلکه مراد مظهریت روح و نفس برای عقل فعال است یعنی به همان مرتبه ی وجودی که جبرئیل دارد و به همان عالمی که او دارد یعنی به عالم فرشتگان، نفس هم راه می یابد و مراد این نیست که نفس جبرئیل شود خیر بلکه هم رتبه و هم طراز آن می شود.

مخلوقی بالاتر از روح الامین جز عرش نیست زیرا عرش حقیقی وجود منبسط و نفس رحمانی و حق مخلوقٌ به است و جبرئیل یکی از حاملان عرش است حمله ی عرش 4 ملک مقرّب اند؛

جبرئیل

میکائیل

عزرائیل

اسرافیل

در قیامت عدد حاملان عرش 8 تا می شود قرآن می فرماید: «وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ» البته این عرش حقیقی است و الا عرش جسمانی همان فلک اطلس است

در جمله دوم گفته شد: اگر روح بخواهد همه آسمان ها و زمین ها را می تواند در یک لقمه ببلعد و این اشاره به آن روایتی است که سماوات نسبت به سعه ی عالم عقل همانند حلقه انگشتری در بیابانی است

در جمله بعد گفته شد:روح الامین صورت باطنش فرشته و صورت ظاهرش انسان است جبرئیل صورتی حقیقی دارد که رسول اکرم ص دوبار ایشان را به صورت حقیقی خود دیدند و فرمودند: «رأیته و قد سدّ الافق باجنحته و رأیته و قد طبق الخافقین» جبرئیل در صورت حقیقی تمام افق را با بال های خود پوشانده و شرق و غرب عالم را فرا گرفته بود

و او صورتی ظاهری داشت که به صورت دحیه کلبی که فرد زیبا روئی بود در می آمد

این که جبرئیل در قیامت از یمین عرش بر می خیزد به این اعتبار است که یمین اقوی الجانبن است و مفارقات اقوی مراتب وجود منبسط اند

عرش تخت است که 4 رکن دارد ؛

عقول کلیه: رکن ایمن اعلای عرش اند

و نفوس کلیه: هم رکن ایسر اعلای عرش اند که نفوس فلکی باشند

و مُثُل معلقه: که موجودات مثالی اند رکن اسفل ایمن عرش اند

طبایع کلیه: که اجسام مادی اند رکن اسفل ایسر عرش اند

جبرئیل در قیامت برای اهل توحید شفاعت می کند؛ یعنی جبرئیل مُخرِج نفوس از قوه به فعلیت است زیرا مسؤل ابلاغ وحی به انبیاء و تعلیم علم به علماء جبریل است و این در قیامت به صورت شفاعت ظهور بروز می یابد.

این بخشی از حاشیه حاجی سبزواری درباره روح بود که مراد از آن را روح الامین می دانست

برخی درباره ی روح گفته اند: روح از امر کُن صادر نشده است که داخل در ذُلّ یکونُ باشد یعنی روح خود داخل در کُن است و از جمله امر کُن است و روح که داخل کُن است از صفات و جمال و جلال حق صادر شده که مرتبه ی بالاتر باشد زیرا صفات مقدم بر افعال است و روح اختصاص به سلام الهی داده شده است.

ملا صدرا در توضیح این عبارت می فرمایند: مقصود این است که روح از موجودات طبیعی مادی نیست تا داخل در یکون و مصداق آن باشد یعنی از موجودات طبیعی کائنه و مادیات نمی باشد زیرا موجودات مادی فاسد می شوند و از بین می روند در حالی که موجودات عقلی به خاطر قربی که به حق تعالی دارند از موجودات عالم به شمار نمی روند بلکه از صقع ربوبی محسوب می شوند و موجودات عقلی فقط امکان ذاتی دارند و امکان استعدادی ندارند بر خلاف مادیات

امکان ذاتی هم امری اعتباری است که برای ماهیت اعتبار می شود و مانند خود ماهیت امری ذهنی و اعتباری است

بله، موجودات عقلی امکان فقری دارند و وجودشان به خدا محتاج است و این اعتباری نیست بلکه عین وجود ممکن است.

برخی درباره ی روح گفته اند: روح لطیفه ای است که از خدا فایض به ابدان و اجساد می شود و غیر از تعبیر موجود سخن دیگری نمی توان درباره اش گفت

ملا صدرا می فرماید: توضیح این سخن در تفسیر کلام جنید گذشت که روح وجود بدون ماهیت است و ماهیتِ مرکب از جنس و فصل ندارد و در این صورت ماده هم نخواهد داشت زیرا ماده از جنس انتزاع می شود و لذا روح امکان استعدادی هم ندارد و روح از چیز دیگری خلق نشده و ایجاد و خلقتش ابداعی است که به ایجاد موجود مجرد می گویند برخلاف مادیات که تخلیق و خلق است و امکان استعدادی مادیات در ماده ای است.

بعد می فرمایند: از ابوسعید خرّاز پرسیدند: آیا روح مخلوق است؟

بله به این دلیل که روح در عالم ذر به ربوبیت اقرار کرده است.

اما روح مخلوقی است با 4 ویژگی؛

مُقیم جسم است

محیی جسم و بدن است و حیات بدن به واسطه روح است

ثبوت عقل به واسطه روح است

قیام حجت بر له یا علیه عقل به واسطه ی روح است

برخی گفت اند: روح جوهر مخلوق است اما صافی ترین جوهر و 3 ویژگی دارد؛

مغیبات به واسطه ی روح دیده می شود

کشف حقایق برای اهل کشف با روح صورت می گیرد

اگر روح نباشد جوارح بی ادبی می کنند مانند حیوانات

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo