< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: برهان یازدهم بر اثبات تجرد نفس ناطقه
الحجة الحادي عشر: أن كل صورة أو صفة حصلت في الجسم بسبب من الأسباب‌
فإذا زالت عنه و بقي فارغا عنها فيحتاج في استرجاعها إلى استيناف سبب أو سببية- كالماء إذا تسخن بسبب كالنار مثلا ثم إذا زالت عنه السخونة لا يمكن عودها إليه إلا بسبب جديد و هذا بخلاف النفس «3» في إدراكاتها فإنا كثيرا ما يحدث فينا صورة علمية- بسبب فكر أو تعليم معلم ثم يزول عنها تلك الصورة عند الذهول أمكنها استرجاع تلك الصورة لذاتها عن غير استيناف ذلك السبب و بالجملة النفس من شأنها أن تكون مكتفية بذاتها في كمالاتها و لا شي‌ء من الجسم مكتف بذاته فالنفس تعالت عن أن تكون جرمية.
لا يقال: الجسم أيضا قد يعود إليه صفته التي كانت فيه بعد زوالها من غير استيناف سبب جديد كالماء إذا زالت عنه البرودة بورود السخونة التي هي ضدها ثم يستعيد طبعه البرودة التي كانت له.
لأنا نقول: كلامنا في الصفة الطارية للشي‌ء لأجل سبب خارج عن ذات الموصوف- و برودة الماء صفة ذاتية علتها طبيعة الماء بشرط عدم القاصر ثم إذا عادت البرودة إليه- ما عادت إلا مع سببها أعني مجموع الطبيعة و عدم المانع.
فهذه عشر براهين موقعة لليقين بأن النفس الإنسانية مجردة عن المادة و لواحقها سواء كانت بالغة إلى حد العقل بالفعل أم لا فإن النفس المتخيلة بالفعل أيضا يشارك العقل في تجرد ذاتها و فعلها عن هذا العالم لكن العقل مجرد عن الكونين و الخيال غير مجرد إلا عن إحداهما

برهان یازدهم: نفس در کمالات خود، خودکفاء است ولی جسم هرگز در صفاتش مکتفی به ذات نیست پس نفس مجرد است و جسمی نیست
توضیح: گاهی انسان یک مطلب عقلی را فرا می گیرد حال یا با زحمت و تلاش خود و با فکر خود و یا از تعلیم معلمی یک مطلب عقلی را یاد می گیرد بعد این مطلب عقلی از یادش می رود این فراموشی دو گونه است؛
1-نسیان: طوری از یاد می برد که برای یاد آوری نیاز به کسب جدید دارد که به این صورت نسیان می گویند
2-سهو: برای به یاد آوردن آن مطلب نیاز به کسب جدید نیست بلکه با تمحلاتی به یاد می آورد به این صورت سهو می گویند
وقتی انسان مطلبی را فرا می گیرد کمالی می یابد و صفت کمالی علم و دانائی را می یابد و قبلا که صفت نقص جهل را داشت از او نادانی زدوده می شود.حال در صورت سهو که نیاز به کسب جدید نیست نفس در کمال خود مکتفی به ذات است و در استرجاع آن کمال به ذات خود مراجعه می کند و نیاز به اعاده ی سببب نیست که یا فکر خود و یا تعلیم معلم باشد
نه تنها در مطلب عقلی چنین است بلکه در صورت خیالی هم چنین است؛کسی که صورت شخصی در خیال او پیدا شده و بعد آن صورت از خیال رفته است که گاه تا دوباره آن شخص را نبیند آن صورت بر نمی گردد و گاه هم با کمی تلاش دوباره آن صورت شخص به یادش می آید نفس در کمال مکتفی به ذات خود است اما جسم هیچ گاه چنین نیست مثلا اگر آبی به وسیله ی حرارت آتشی گرم شد حال یا سبب که آتش باشد از بین می رود و یا سببیت از بین رفته و تأثیر نابود شده و مانع بر سر راه سببیت پیدا شده است مثلا رطوبت مانع حرارت و احراق است و سببیت آتش را از آن می گیرد چوب تر نمی سوزد تا وقتی که رطوبت هست و تا چوب خشک نشود چوب نمی سوزد.
آبی که به سبب آتش گرم شد بعد یا سبب از بین رفت یا سببیت آن، این آب کم کم سرد می شود و صفت حرارت را از دست می دهد و گرمایش زایل می شود و این آب نمی تواند به خودی خود این گرما را استرجاع کند و بر گرداند بلکه آب برای گرم شدن نیاز به استیناف سبب و سببیت دارد باید آتشی باشد و مانعی هم نباشد تا آب دوباره گرم شود
اشکال: مثالی می زنیم که جسم هم در صفات خود مکتفی به ذات است؛ مانند برودت آب که صفت آن است و با آتش گرم می شود بعد که سبب و سببیت زایل شد دوباره برودت باز می گردد بدون استیناف سبب. پس جسم هم در استیناف کمالاتش مکتفی به ذات است
جواب: سخن ما در برهان در صفات عارضی است که پای سبب خارجی در میان است نه در صفات ذاتی که مستند به ذات و طبیعت است حرارت که بر آب عارض می شود و سببی غیر از آب دارد که آتش است بدون استیناف سببب امکان استرجاع و اعاده ندارد برودت برای آب ذاتی است و به طبیعت آن مستند است و صورت نوعیه آب علت برودت است
اشکال: اگر برودت صفت ذاتی آب است پس چرا از آب گرفته می شود؟ طبیعت آب هنگامی که گرم هم می شود از بین نمی رود و علت بر جاست
جواب: در این جا مانعی بر سر راه صفت ذاتی پیدا شده است و عائق و قاسری در کار است که برودت آب را گرفته و جلوی تأثیر طبیعت را گرفته است وقتی آن قاسر زائل شد و آن آتشی که آب را گرم کرده بود وقتی از بین رفت باز طبیعت بدون قاسر و مانع می ماند و آن صفت ذاتی عود می کند اما در این جا بحث ما در صفت عارضی است که به خاطر سبب خارجی و غیر از خود شیئ برای آن صفت عارض و پیدا می شود مانند نفس که وقتی مطلبی را انسان با فکر و تلاش خود یا با تعلیم معلم کسب می کند این کمال عارضی و خارجی است یعنی کمال علمی که در اینجا پیدا می شود با توجه به سبب خارجی است سببی غیر از خود نفس وقتی این کمال زایل می شود در اعاده ی این کمال خود کفاست ولی جسم هیچ گاه نمی تواند در استرجاع صفت عارضی که به خاطر سبب خارجی غیر از جسم است بدون استیناف سبب جسم مکتفی به ذات نیست.
به این ترتیب 11 برهان بر تجرد نفس ناطقه تمام شد و اکنون ملا صدرا می فرماید: این 10 برهان! اثبات تجرد نفس می کند با آن که 11 برهان بوده است حاجی سبزواری در حاشیه می فرماید: همه ی نُسَخ اسفار "عشر" دارد که غلط است باید "احد عشر" باشد
اما امکان دارد که ملا صدرا از سر عمد "عشر" و ده برهان فرمودند زیرا برهان 5 از نظر ایشان برای اثبات مطلوب تمام نبوده است. البته در برخی از براهین دیگر ایشان اشکال بدون پاسخی را مطرح کردند مانند برهان 7 که گفته شد: «کلال جسمها کمالها الفِکَر» فکر زیاد باعث خشک شدن مغز و کاهیده شدن بدن می شود و از طرف دیگر سبب کمال نفس می شود و نفس کمال علم و دانش می یابد و اگر نفس و بدن یکی باشند و مجرد نباشد چطور یک چیز هم کمال نفس باشد و هم موجب ذبول و نقص همان باشد
ملا صدرا از مباحث مشرقیه اشکالی نقل کرد که شیئ واحد می تواند سبب کمال و سبب نقص یک شیئ باشد به دو اعتبار و در دو زمان. و این اشکال را جواب ندادند اما صراحتی که در برهان 5 داشتند که این فرمودند: «هذه الحجة مقدوحة عندنالأجل اختلال المقدمة» این صراحت در ناتمامی برهان را در هیچ کدام از برهان ها نداشتند لذا در این پایان بحث هم بدون شمارش برهان 5 تعداد براهین اثبات تجرد نفس ناطقه را 10 عدد دانستند.
بعد می فرمایند: این براهین دو منظوره است؛
1-اثبات تجرد نفس ناطقه عاقله می کند
2-و اثبات می کند تجرد نفس در مرتبه ی خیال را یعنی تجرد خیال را هم اثبات می کند
لذا تجرد نفس در مرتبه ی تعقل و تخیل را اثبات می کند و نفس ناطقه ی عاقله ذاتا و فعلا ( در برخی از افعال مانند درک ذات و درکِ درک ذات و درک آلات درک) فی الجمله مجرد از ماده و تجرد از اوصاف و عوارض ماده دارند منتها با این تفاوت که نفس در مرتبه ی خیال تجرد از مقدار و شکل ندارد اما نفس ناطقه تجرد از مقدار و شکل هم دارد
اشکال: مقدار و شکل هم که از عوارض و اوصاف مادی است پس چطور می گوئید: نفس در مرتبه ی خیال هم مثل نفس در مرتبه ی تعقل، تجرد از عوارض ماده دارد
جواب: آن مقدار و شکلی که موجود مثالی و خیالی دارد غیر مقدار و شکلی است که موجود مادی دارد
اشکال: غیر است یعنی شکل و مقدار عوض می شود؟
جواب: خیر مقدار و شکلی که موجود مثالی دارد هماهنگ و منطبق با مقدار و شکل موجود مادی است حاجی سبزواری در بحث معاد شرح منظومه فرمودند: کسی زید مثالی و برزخی را ببیند می گوید: هو هو این همان زید در دار دنیا است
این غیر بودن به این خاطر است که مقدار و شکل موجود مادی در محدوده ی عرض جسم است اما مقدار و شکل موجود مثالی ذاتی آن است یعنی ذات موجود مثالی چیزی جز مقدار و شکل نیست اما موجود مادی یک ذات و جوهری دارد که جسم است و مقدار و شکل به عنوان عرض و وصف برایش ثابت می شود
لذا می توان گفت: موجود مثالی مانند موجود عقلی مجرد از عوارض ماده است زیرا عوارض ندارد و اگر هم موجود مثالی مقدار و شکل دارد نه به عنوان عوارض بلکه به عنوان ذات و ذاتی آن است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo