< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی تعریفات نفس
و أما من رأى منهم أن الشي‌ء إنما يدرك شبيهه‌:
و أن المدرك بالفعل شبيه بالمدرك فقوله حق و صواب و قد تكرر منا في هذا الكتاب أن المدرك دائما من جنس المدرك فاللمس يدرك الملموسات و هو من جنسه و كذا الذوق يدرك المذوقات و هو من جنسه و النور البصري يدرك المبصرات و الخيال يدرك المتخيلات و الوهم يدرك الوهميات و العقل للعقليات و بالجملة كل قوة إدراكية إذا تصور بصورة المدرك- يخرج ذاته من القوة إلى الفعل و لا شبهة «1» في أن القوة القريبة و الاستعداد القريب من الشي‌ء من جنس صورة ذلك الشي‌ء و فعليته ثم إنك قد علمت بالبرهان القطعي- اتحاد العقل بالمعقولات و الحس بالمحسوسات و الاتحاد أشد من الشبه و علمت أن النفس إذا صارت عقلا تصير كل الأشياء و هي أيضا الآن تتحد بكل من الأشياء التي تستحضرها في ذاتها أعني صور تلك الأشياء لا أعيانها الخارجة عنها و لا يلزم من ذلك تركيب النفس من تلك الأمور الخارجية و لا من صورها أيضا بل كلما صارت النفس أكمل صارت أكثر جمعا للأشياء و أشد بساطة إذ البسيط الحقيقي كل الأشياء كما مر برهانه.
و أما قول الجامعين بين الأمرين الإدراك و الحركة فإذا صح تأويل الكلام في كل واحد منهما صح في المجموع.
و أما المعتبرون أمر الحياة في سلوك معرفة النفس فمن قال إن النفس حرارة غريزية فالحار الغريزي قد ثبت أنها جوهر سماوي منبعث في البدن عن النفس و تفعل النفس به الأفعال الطبيعية و النباتية و الحيوانية و هذا الجوهر الحار هو الروح الحيواني- و هو عندنا بسيط غير مركب من الأسطقسات و قد مر أنه خليفة النفس و متصل بها.
و من قال إنها برودة:
فلعله تجوز بها عن كيفية حالها و علمها اليقيني أو راحة البدن بها و سلامته عن الآفات ما دامت النفس حافظة للمزاج.
و أما من قال إنها الدم‌:
فالدم لكونه مركب الروح البخاري و هو يجري في كل البدن و بتوسطه تسري الحياة في الأعضاء فأطلق اسم النفس عليه إما من باب الاشتراك أو التجوز و إطلاق النفس على الدم شائع في هذا الزمان أيضا.
و أما من قال إن النفس تأليف‌:
أراد به المؤلف بالكسر لأنها يؤلف بين عناصر البدن و أجزائها على نسبة وفقية فيها أحدية الجمع أو أراد به المؤلف بالفتح لأن جوهرها مؤلف من معان و صفات على نسبة معنوية شريفة نورية ينشأ منها النسبة الاعتدالية المزاجية في البدن و هذه كأنها ظل لها و حكاية عنها فإن جميع ما يوجد في العالم الأدنى الطبيعي من الصور و أشكالها و أحوالها توجد نظائرها في العالم الأعلى على وجه أشرف و أعلى.
و أما قول من قال إنها هو الإله‌:
فلعله أراد به الفناء في التوحيد الذي نقل عن أكابر الصوفية لا المعنى الذي ادعاه الفراعنة و الملاحدة تعالى عما يقوله الملحدون.
و أما من قال إنه تعالى في كل شي‌ء بحسبه:‌
و يكون في شي‌ء طبعا و في شي‌ء عقلا فلست أصحح كلامه حذرا عن سوء الأدب لكني أقول النفس الإنسانية في شي‌ء طبع و في شي‌ء حس و في شي‌ء خيال و في شي‌ء عقل فهي الجوهر العاقل المتخيل السميع البصير الشام الذائق اللامس الغاذي النامي المولد و هي مع ذلك جوهر بسيط غير منقسم جعلها الله مثالا له ذاتا و صفة و خليفة له في هذا العالم ثم في العالم الأعلى و جعل معرفتها سببا لمعرفته تعالى فهذا ما تيسر لنا في تأويل رموزهم- و إظهار كنوزهم.

گروه دوم: کسانی که از راه شباهت مدرِک و مدرَک برای شناخت نفس پیش رفته اند که چون بین مدرَک و مدرِک شباهت است نفس هم مرکب از عناصر است
توجیه ملا صدرا: این سخن هم درست است و ما هم مکرر در این کتاب گفته ایم که مدرک از جنس مدرَک است مثلا لمس ملموسات و ذوق مذوقات را ادراک می کند
حال چرا باید باید مدرِک از جنس مدرَک باشد؟
به این خاطر که مدرِک با ادراک از قوت به فعلیت می رسد یعنی اول مدرِک ادارک مدرَک است بعد فعلیت ادراک مدرَک را می یابد و در این صورت باید قوه از جنس همان فعلیت باشد تا به فعلیت تبدیل شود این دلیل این است که مدرَک باید از جنس مدرِک باشد پس شباهت مدرِک و مدرَک حرف درستی است
بعد ملا صدرا می فرماید: ما بالاتر از شباهت را قایلیم ما به اتحاد مدرِک و مدرَک قایلیم آن هم به اتحاد مدرِک با صورت مدرَک قائلیم یعنی؛
- هر چیزی که نفس ما الان ادراک می کند با صورت آن چیز در تمام مراتب ادراک اتحاد می یابد
-و هم به اتحاد خود اشیاء را قائلیم علاوه بر اتحاد با صورت اشیاء یعنی به اتحاد نفس با خود اشیاء قائلیم منتها آن نفسی که به مرتبه عقل ارتقاء یافته است که در این صورت عقل جامع همه ی اشیاء خواهد شد همان طور که عقل جامع همه ی اشیاء است
اما چه در اتحاد نفس با صورت اشیاء یا با خود اشیاء هیچ گونه کثرت و ترکیبی در نفس پیدا نمی شود زیرا اتحاد نفس با وجود صورت اشیاء است و با وجودات اشیاء است نه با مفاهیم و ماهیاتشان و هر چه نفس کمالش بیشتر شود جامعیتش نسبت به اشیاء بیشتر می شود و در مرتبه عقل جامع همه ی اشیاء می شود چنان که بسیط الحقیقة کل الاشیاء است که در جلد 6 اسفار بر آن برهان اقامه شد عقل هم بسیط الحقیقة نسبی است بنابرین جامع همه ی اشیاء است.
تا اینجا تأویل کلام کسانی که از راه حرکت و ادراک به معرفت نفس نائل شده بودند
گروه سوم: کسانی که از هر دو راه ادراک و حرکت به معرفت نفس رسیده بودند
ملا صدرا می فرماید: همان تأویلاتی که برای آن دو گروه ذکر شد برای این گروه هم هست
گروه چهارم: کسانی که از راه حیات پیش رفته بودند بدون این که حیات را به ادراک و حرکت تفصیل داده شود ایشان خود 4 دسته می شوند؛
1-نفس حرارت غریزی است
2-نفس برودت است
3-نفس خون است
4-نفس تألیف و نسبت بین عناصر است
دسته نخست: مقصود از حرارت غریزی بودن نفس روح بخاری است روح بخاری جوهر حارّی است و در صفا و لطافت شبیه جوهر سماوی و شبیه فلک است و نفس افعال طبیعی و نباتی و حیوانی خود را به واسطه روح بخاری انجام می دهد قبل گفته شد که روح بخاری خلیفه ی نفس و متصل به نفس است
نکته: مطلبی ملا صدرا درباره روح بخاری خاطر نشان می شود که بر خلاف نظر حکمای طبیعی است و آن بسیط بودن روح بخاری است بر خلاف طبیعیون روح بخاری، از نظر ملا صدرا بسیط است و حکمای طبیعی گویند: روح بخاری از لطیف اخلاط و عناصر متکون می شود و اعضاء از کثیف اخلاط و عناصر متکون می شود لذا حکمای طبیعی روح بخاری را مرکب می دانند.
توجیه حاجی سبزواری: وی برای سخن ملا صدرا در بساطت روح بخاری توجیهی می آورد که سخن ایشان نظیر همان مطلبی است که درباره غذا در این جلد اسفار فرمودند ملا صدرا می فرماید: آن چه می خوریم غذا نیست و جایگزین تحلیل رفته از بدن نیست بلکه غذای خورده شده زمینه را فراهم می کند تا نفس در مرحله طبیعت بدل ما یتحلل را به اذن الله تعالی ایجاد کند و بسازد این هم که گوید: روح بخاری بسیط است شبیه همان مطلب است یعنی روح بخاری از عالم نفس است یا طبیعت مجبوله بر طاعت نفس است نه طبیعت متأسیه که اعیاء و خستگی برایش پیدا می شود خلاصه این روح بخاری که ملا صدرا آن را بسیط می داند نه این بخاری است که از گردش خون در بدن حاصل می شود بلکه آن روح بخاری است که اتصال با نفس دارد و به تعبیر ایشان خلیفه و جانشین نفس است
دسته دوم: نفس برودت است
توجیه ملا صدرا: مراد ایشان از برودت؛
- یا یقین و علم یقینی است و علم یقین ویژگی نفس است
-و یا مرادشان راحت بدن و سلامتی آن از آفات است زیرا تا نفس حافظ مزاج بدن است این بدن هم سلیم از آفات است
راجع به این که برودت مجاز از علم و یقین باشد توضیحی لازم است زیرا در مجاز باید تناسبی باشد
توضیح: گمان عرب بر این است که اشک کسی که از شدت سرور می گرید سرد است و کسی که از سر حزن می گرید اشکش گرم است به تعبیری اشک شوق سرد است و اشک اندوه گرم، لذا قُرّة العین کنایه از فرح و سرور و ظفر به مطلوب است و هر محبوبی در نزد اعراب بارد است و تمام چیز های لذت بخش را به برودت وصف می کنند لذا از علم یقینی به بردالیقین تعبیر می کنند در حدیث هم آمده: « من وجد برد حبنا علی قلبه فلیحمد الله » و در دعا آمده است؛ « اللهم واجمع بیننا و بین محمد ص فی برد العیش » برد العیش یعنی عیش هنیئ و زندگی گوارا
دسته سوم: نفس دم و خون است
توجیه ملا صدرا: دم مرکب روح بخاری است و در تمام بدن ساری است و به واسطه دم است که حیات در همه ی اعضاء جریان می یابد لذا یا به اشتراک و یا به تجوز اسم نفس را بر دم اطلاق کرده اند و می فرماید: در زمان ما این اطلاق شایع هم هست در فقه هم به حیوانی که خون جهنده دارد نفس سایله می گویند
دسته چهارم: کسانی که نفس را تألیف بین عناصر می دانند
توجیه ملا صدرا: این مصدر"تألیف" می تواند ؛
-به معنای اسم فاعل باشد: مؤلِّف و مرکِّب یعنی نفس است که این عناصر را دور هم جمع کرده و جامع و حافظ مزاج و ترکیب بدن نفس است
-به معنای اسم مفعول باشد: مؤلَّف و مرکَّب یعنی نفس مرکب از صفات معنوی است که صفات جسمانی مظهر آن صفات معنوی نفس است زیرا موجودات مظهریت نسبت به موجودات بالاتر دارند مثلا صفت معنوی نفس تغذیه به علوم و معارف است و تغذیه بدن هم که صفت جسم است مظهر تغذیه روح و نفس است یا صفت روح رشد و نمو معنوی است و در راه کمال تا بی نهایت به سوی نفس باز است و نمو ظاهری و بدنی هم صفت معنوی نفس است
دسته پنجم: در آخر سخن ابن سینا از برخی نقل شده بود که نفس خدا و الاه است
توجیه ملا صدرا: شاید مراد ایشان فنا باشد یعنی نفسی که فانی در توحید باشد
و بعد این دسته نقل کردند که نفس در هر چیزی مطابق با همان است و در جایی به معنی طبع و گاهی به معنای نفس و گاه عقل است
ملا صدرا می فرماید: من نمی خواهم اسائه ادب ایشان را توجیه کنم اما به هر حال نفس ذاتا و صفةً آیت و مظهر حق تعالی است زیرا نفس مراتبی دارد و در هر مرتبه ای به صورت آن مرتبه ظهور می کند در جایی به صورت طبع و گاه به صورت حس و در جای دیگری به صورت خیال و عقل ظاهر می شود خداوند هم در مراتب موجودات ظهور یافته است و صورت موجود در هر مرتبه ای مظهر حق تعالی است لذا فرمودند:« من عرف نفسه فقد عرف ربه »
و به این ترتیب توجیه سخنان اقدمین درباب تعریفات نفس تمام می شود و بعد ملا صدرا 5 مطلب و نقطه نظر نسبت به اشکالاتی دارد که ابن سینا به ایشان کرده است و این مطلب تا پایان فصل ادامه می یابد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo