< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله عمومی در انکار ادراک جزئیات توسط نفس
و الثالث: أن هذه الإدراكات الجزئية حاصلة لسائر الحيوانات‌ فيجب أن يكون لها نفس ناطقة مجردة و ذلك بعيد.
و الجواب: أنه أي محال يلزم من ذلك و أقول التحقيق أن الحيوانات التامة التي لها قوة الحفظ ذوات نفوس مجردة عن عالم الطبيعة لا عن عالم الصورة المقدارية فليس لها الارتقاء إلى عالم المفارقات العقلية.
و أيضا: فإنا لا نقول بأن إدراك الجزئيات يجب أن يكون بقوة مجردة بل ندعي أن نفوسنا تدرك الجزئيات بذاتها ثم لما ثبت إدراكها للكليات و ثبت أن مدرك الكليات أمر مجرد فيحكم بأن قوة واحدة فينا مجردة تدرك الجزئيات و الكليات و أما في سائر الحيوانات فلم نجد فيها هذه الحجة فلا جرم بقي الأمر فيها مشكوكا فيه.
و الرابع: أنا إذا أدركنا هذه الكرة فلا بد و أن يرتسم في المدرك صورة الكرة
و من المحال أن يرتسم صورة الكرة فيما لا وضع له و لا حيز و لا يكون إليه إشارة.
أقول: في الجواب أن هذا الإشكال إنما يرد على مذهب من يكون الإدراك عنده بانطباع صورة المدرك في ذات المدرك و ليس عندنا كذلك بل بقيام صورته بالمدرك و القيام لا يستلزم الحلول بل المثول فقط.
و أما الجواب: بأنكم و إن أنكرتم إدراك النفس للجزئيات فلا تنكرون إدراكها للكليات فإذا أدركت الكرة الكلية فلا بد أن يرتسم فيها صورة الكرة فيعود الإشكال الذي ذكرتم بأن ما لا وضع له كيف ينطبع فيه ذو وضع.
فباطل لأنك قد علمت في مباحث الوجود الذهني أن المعقول من الكرة يحمل عليه الكرة بالحمل الأولي لا بالحمل المتعارف و أن مثل هذه الأشياء إذا حصلت صورها عند العقل يصدق عليها نقائضها فالكرة العقلية الكلية ليس كرة و لا ذات مقدار بخلاف صورة جزئية خيالية منها فإنها كرة ذات مقدار شخصي لكن ليس لها وضع في جهات هذا العالم- و قد مر هذا في مباحث مقولة الوضع.
و أما الوجوه الخاصة:
فقد احتجوا: على أن الإدراكات الظاهرة جسمانية بأن قالوا- لو كان المدرك للمحسوسات هو النفس وجب أن لا يتوقف إحساسنا على حضورها و كان يجب أن يكون إدراكها للقريب و البعيد و الحاضر و الغائب واحدا لأن النفس جوهر غير جسماني فيمتنع أن يكون لها قرب و بعد من الأجسام.

لا يقال: إنما تدرك هذه المحسوسات بمعاونة هذه الآلات التي يصح عليها القرب و البعد.
لأنا نقول: العين إذا لم يكن فيها قوة باصرة لم يكن القرب و البعد بالنسبة إلى الرائي- بل بالنسبة إلى غيره فيكون ذلك مثل حضور المرئي عند زيد فإنه لا يكفي ذلك في حصول الإبصار لعمرو.
و الجواب: أن النفس و إن كانت هي المدركة للمحسوسات لكن إدراكها لها موقوف على شرائط- منها كون الآلة سليمة و المحسوس حاضرا عند الآلة على نسبة مخصوصة و إذا كان إدراكها للمبصرات موقوفا على حضورها عند هذه الآلات لا جرم اختلف الحال بالغيبة و الحضور و البعد و القرب.

دلیل عام سوم: اگر بنا باشد نفس مجرد مدرک جزئیات باشد باید حیوانات هم نفس مجرد داشته باشند زیرا حیوانات هم ادراک جزئیات می کنند و این که حیوانات دارای نفس مجرد باشند بعید است
ملا صدرا از این دلیل دو جواب می دهند؛
جواب نخست: حیوانات هم نفس مجرد دارند منتها نفس مجرد به تجرد مثالی و برزخی و این که ما گوییم: نفس جزئیات را ادراک می کند در مرتبه مثالی ادراک جزئیات می کند
جواب دوم: ما ادعا نکردیم که نفس مجرد مدرک جزئیات است بلکه ما ادعا کردیم نفس مدرِک جزئیات است بعد ها که ثابت شد که نفس انسان مدرِک کلیات است و شاهد ادراک کلیات انسان هم تدوین کتب مدوّنه است و ادراک کلیات دلیل بر تجرد نفس است زیرا کلیات مجرد اند لذا؛
-از طرفی، نفس انسان ادراک کلیات می کند
-از طرف دیگر، ادراک کلیات دلیل بر تجرد نفس است
-در نتیجه، نفس انسان مجرد است
-و در نهایت، نفس مجرد انسان مدرک کلی و مدرک جزئی است
اما در مورد حیوان ما این مقدمات را نداریم و فقط می گوییم: نفس مدرک جزئیات است اما آیا نفس مجرد در حیوان مدرک جزئیات است یا خیر؟ این مشکوکٌ فیه است زیرا برهان ادراک کلی انسان را، در حیوان نداریم تا بگوییم نفس مجرد حیوان ادراک جزئیات بکند خیر فقط ادعا می کنیم: نفس مدرک جزئیات است نه نفس مجرد
دلیل عام چهارم: اگر نفس مدرک جزئیات باشد وقتی ما تصور شکل کره ای می کنیم مانند توپ، در این صورت این شکل کره باید در نفس انطباع و ارتسام و حلول بیابد در حالی که نفس مجرد است و چطور می تواند محلی برای شکل و صورت کره شود پس نفس مدرک جزئیات نیست
جواب: ملا صدرا می فرماید: این دلیل در مقابل کسانی مفید و قابل اقامه کردن است که ادراکات جزئی را به حلول و انطباع و ارتسام می دانند یعنی در مقابل مشائیان که ادراک جزئیات را به ارتسام و حلول و انطباع مدرَک در مدرِک می دانند مثل کسی که صورت کره را ادراک می کند صورت در نفس او انطباع و چاپ می شود
ولکن ملا صدرا ادراک کلی را به ارتسام و انطباع نمی داند و قیام مدرَکات جزئیه به مدرِک را مانند مشاء قیام حلولی و انطباعی نمی دانند بلکه ایشان قیام مدرِک را به انشاء و خلاقیت نفس می داند که نفس در صقع و در عالم خود، یک صورت مثالی که مطابق با مدرَک خارجی است را باذن الله تعالی ابداع و انشاء می کند البته نفس در مرتبه خیالی نه نفس در مرتبه عقلی
لذا جواب این دلیل این است که؛ قیام مدرکات جزئیه قیام حلولی و انطباعی و ارتسامی نیست بلکه قیام صدوری است و نحوه قیام عرض به موضوع نیست بلکه نحوه قیام فعل به فاعل است لذا لازم نیست با ادراک کره نفس و ذهن به شکل کره در آید تا بگویی: نفس مجرد است و چطور به شکل کره در آمده است فقط صورت مثالی کره در نفس حاصل شده است و در صقع و محیط و عالم خود آن صورت را می آفریند
جواب فخر رازی: وی جوابی از دلیل 4 داده که مورد اشکال ملا صدرا است فخر می گوید: مستدل ادراک کره کلی را توسط نفس قبول دارد که مفهوم کره است زیرا مستدل گوید: نفس مدرِک جزئیات نیست و این شکل کره و توپ خارجی را نفس ادراک نمی کند اما قبول دارد که نفس کره کلی را که مفهوم کره است، ادراک می کند و فخر می گوید: در ادراک کره کلی همین چیزی که در دلیل مطرح شد لازم می آید که چطور نفس مجرد صورت مجرد و صورت کره در آن ارتسام و انطباع می یابد همین اشکال در مورد ادراک نفس نسبت به کره کلی هم می آید وقتی که نفس کره کلی را ادراک می کند چطور این مفهوم کره انطباع در نفس می یابد؟ هر چه در آنجا گفتید ما هم در اینجا در ادراک کره جزئی می گوییم
ردیه ملا صدرا بر فخر: این جواب درست نیست زیرا در مباحث وجود ذهنی بیان شده است که کره کلی که همان مفهوم کره باشد به حمل اولی ذاتی کره است نه به حمل شایع صناعی مانند الانسان انسان که حمل اولی ذاتی است زیرا هر مفهوم خودش است نه به حمل شایع صناعی که الانسان حیوان که انسان فرد و مصداقی از حیوان باشد کره کلی که مفهوم کره است به حمل اولی ذاتی کره است نه به حمل شایع صناعی و یک فرد و مصداقی از کره نیست مانند این توپی که در خارج است زیرا برای تحقق حمل شایع صناعی دو شرط لازم است؛
1-مفهوم حیوان باید بر انسان صادق باشد در الانسان حیوان و انسان فرد و مصداقی از مفهوم حیوان باشد
2-آثار حیوانیت بر انسان صادق باشد مانند احساس و حرکت ارادی
اما در الکرة کرةٌ که مفهوم کلی کُره است و به وزان الانسان انسانٌ می باشد این 2 شرط صادق نیست و نه مفهوم صدق بر کلی صدق می کند تا مصداقی از آن باشد و نه آثار کره بر آن بار می شود یعنی با مفهوم کلی کره که نمی شود در خارج توپ بازی کرد با فرد و مصداق کره می شود در خارج بازی کرد یا مثلا با مفهوم آتش نمی توان خود را در خارج گرم کرد زیرا مفهوم آتش از مصادیق آن در خارج نیست تا بتوان آثار خارجی آتش را بر آن بار کرد مفهوم کره هم کره نیست بلکه نقیض آن بر آن صادق است و مفهوم کره لیس بکرةٍ و مقدار هم ندارد
اما صورت جزئی کره مقدار دارد مانند این توپ خارجی مقدار دارد ولکن مقدار مجرد دارد و مادی نیست بنابرین جواب فخر باطل است.
دلیل های خاص: و به این ترتیب ادله عامه کسانی که بر این باور اند که نفس مدرِک جزئیات نیست تمام شد ایشان 3 دلیل خاص هم بر مدعای خود اقامه کرده اند؛
دلیل خاص نخست: این دلیل به ادراکات ظاهره اختصاص دارد؛ در احساسات ظاهری هم حضور مدرَک لازم است و هم قرب مدرَک لازم است مثلا در ابصار هم باید جسمی در خارج حضور داشته باشد و هم باید نزدیک باشد اگر نفس مدرِک جزئیات باشد دیگر حضور و قرب مدرَک خارجی لازم نیست زیرا نفس مجرد است اگر قرار است نفس ببیند نه چشم، دیگر لازم نیست مدرَک حضور و قرب داشته باشد حضور و غیاب و قرب و بعد نسبت به اجسام است و نسبت به مجردات بی معناست.
بعد خود مستدل اشکال و جوابی مطرح می کند؛
اشکال: لزوم این حضور و قرب به جهت آلت و وسیله بودن عضو است درست است که نفس مدرِک جزئی است اما به وسیله چشم می بیند و از این روی، باید مدرَک خارجی در پیشگاه چشم حضور و به آن قرب داشته باشد
جواب: اگر قرار است خود آلت مدرِک نباشد مثل این است که ما برای ابصار زید بگوییم: حضور و قرب مبصر برای عمرو لازم است! زید مثَل نفس و عمرو مثَل آلت و چشم است اگر قرار است خود آلت نبیند چرا مبصر خارجی برای آلت حاضر باشد و قریب به آن باشد؟
جواب دلیل نخست: درست است که در احساسات ظاهری از قبیل ابصار نفس مدرِک است اما این ادراک نفس شرایطی دارد از آن جمله؛
1-آلت- مانند چشم- سالم باشد
2-مُبصر برای وسیله ای که چشم است حضور داشته باشد
3-قرب مُبصر به آلت باید محقق باشد
نفس هم با این شرایط ادراک مبصرات می کند.
بعد ملا صدرا با اقول تحقیق خود را بیان می دارند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo