< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه سخن ابن سینا
و أما الثاني: فإذا غاب الزائد بقي الباقي ناقصا فيجب عند التحلل أن لا يبقى المتخيلات تامة بل ناقصة على أن ذلك من الممتنع و إما أن اتحد الزائد بالأصل‌ فيكون حكم جميع الأجزاء المفترضة فيه بعد ذلك الاتحاد في التحلل و التبدل واحدا- فحينئذ يكون الأصل في معرض التحلل كما أن الزائد في معرض التحلل‌
فظهر مما قلناه: أن محل المتخيلات و المتذكرات جسم يتفرق و يزيد بالاغتذاء و إذا كان كذلك- فمن الممتنع أن يبقى صورة خيالية بعينها لأن الموضوع إذا تبدل و تفرق بعد أن كان متحدا فلا بد و أن يتغير كل ما فيه من الصور
ثم إذا زالت الصورة المتخيلة الأولى- فإما أن يتجدد بعد زوالها صورة أخرى تشابهها أو لا يتجدد و باطل أن يتجدد لأنه إذا حدث موضوع آخر كان حاله عند حدوثه كحال الموضوع الأول عند حدوثه و كما أن الموضوع الأول عند حدوثه كان محتاجا إلى اكتساب هذه الصورة من الحس الظاهر- فكذلك هذا الموضوع الذي تجدد ثانيا وجب أن يكون محتاجا إلى اكتساب هذه الصورة و يلزم من ذلك أن لا يبقى شي‌ء من الصور في الحفظ و الذكر لكن الحس تشهد بأن الأمر ليس كذلك فإذن الحفظ و الذكر ليسا جسمانيين بل إنما يوجدان في النفس و النفس إنما يكون لها ملكة الاسترجاع للصور المنمحية عنها بأن يتكرر عليها جميع تلك الصور فيصير استعداد النفس بقبولها لتلك الصور راجحا و يكون للنفس هيئة بها أمكنها أن يسترجع تلك الصورة متى شاءت من المبادي المفارقة و حينئذ يكون الأمر في المتذكرات و المتخيلات على وزان المعقولات من جهة أن النفس إذا اكتسبت ملكة الاتصال بالعقل الفعالفإذا انمحت الصور المستحصلة تمكنت من استرجاعها متى شاءت من العقل الفعال كذا هاهنا إلا أن المشكل أنه كيف ترتسم الأشباح الخيالية في النفس
ثم قال: في آخر هذا الفصل و بهذا و بأمثاله يقع في النفس أن نفوس الحيوان غير الناطق أيضا جوهر غير مادي و أنه هو الواحد بعينه المشعور به و أنه هو الشاعر الباقي و أن هذه الأشياء آلات متبدلة عليه فهذا جملة ما يدل على صحة ما ادعيناه‌.

ابن سینا می فرماید: بر فرض اتحاد اجزای اصلیه و مُضافه اجزای اصلیه و کل بدن تحلل و تبدل می یابد پس باید صورت خیالی هم که منطبع در آن حالّ در بدن است نباید باقی و محفوظ باشد در حالی که باقی می ماند پس معلوم می شود که این صور و معانی جزئیه نباید در بدن و یا بدنی باشند بلکه باید در نفس باشند و صور خیالیه در نفس باقی و محفوظ می ماند نه در بدن. صور خیالیه که به شهادت حس باقی اند اما در نفس مجرد باقی و محفوظ اند
گاهی اوقات صور خیالیه و به طور کلی مدرکات جزئیه اعم از صور و معانی که در خیال و حافظه محفوظ اند، از نفس محو می شوند مثلا یک صورت جزئی و یا یک معنای جزئی از خیال از حافظه محو می شوند در اینجا شیخ می فرماید: نفس این اقتدار و این ملکه و قدرت برایش ثابت است که این صور را از نفس منطبعه فلک استرجاع بکند نفس انسان این صفت و ویژگی و هیأت و صفت و ملکه و این صفت راسخ را دارد تا این صور و معانی پاک شده از نفس را که در نفس منطبعه فلک است را استرجاع بکند و دوباره معنای جزئی و صورت خیالی را برگرداند همان طور که اگر نفس به مرتبه عقل بالفعل رسید ملکه اتصال به عقل فعال را می یابد که با آن ملکه می تواند معقول و مدرک کلی که از نفس محو و زایل شده را استرجاع کند و بر گرداند معقولات در خزانه قوه عاقله و نفس که عقل فعال است محفوظ است و نفس رسیده به عقل بالفعل با اتصال و ارتباط با عقل فعال می تواند آن مدرک کلی را استرجاع کند لذا وزان متذکرات و متخیلات وزان معقولات است متذکرات معانی جزئیه ای است که یاد آوری می شود همان طور که معقولات را نفس می تواند از عقل فعال استرجاع کند همین طور نفس می تواند متذکرات و متخیلات یعنی معانی و صور جزئی را در صورتی که از نفس زایل شود را از نفس منطبعه فلک استرجاع کند نفس فلک هم نفس کلیه است
در پایان شیخ می فرماید: با این برهان و امثال آن این نظر برای انسان پیدا می شود که نفوس حیوانی هم مانند نفوس انسانی مجرد اند زیرا اگر تجرد خیال به معنی تمام حواس باطنه ثابت شد تجرد نفس حیوانی ثابت می شود که مانند نفس انسان مجرد است و خود آگاهی و شعور به خود دارد و باقی هم هست از این جهت که مجرد است گرچه بدن حیوان به طور دایم در تبدل و تغییر است.
بعد ملا صدرا می فرماید: براهین اثبات کننده النفس کل القوا آن هایی است که در این فصل بیان شد.
تکمیل بحث: شیخ الرییس در جواب اشکال فرمود: آیا اجزاء مضافه با اجزای اصلیه اتحاد دارند یا خیر؟
-اگر اتحاد ندارند؛
- آیا در هر کدام از اجزای اصلیه یک صورت خیالی منطبع می شود؛ این صورت باطل است زیرا لازم می آید از هر شیئ دو صورت خیالی داشته باشیم که نداریم
- یا در هر دو یک صورت است که گسترده شده است؟ این نیز باطل است زیرا لازم می آید با از بین رفتن اجزای مضافه نیمی از صورت خیالی از بین برود
احتمال سوم: یک صورت باشد اما در اجزای اصلیه باشد
ردیه حاجی سبزواری: ایشان در تعلیقه اسفار این احتمال سوم را این گونه ابطال فرموده است؛ اجزای مضافه خلیفه و جانشین آن چیزی اند که از اجزای اصلیه تحلُّل می یابد در این صورت خلیفه باید به صفت مستخلف، در انطباع صورت باشد یعنی همان طور که صورت در اجزای اصلیه انطباع می یابد در اجزای مضافه هم انطباع یابد زیرا اجزای مضافه خلیفه آن چیزی اند که از اجزای اصلیه تحلل می کند و باید به صفت همان باشد
جواب: مرحوم آشیخ محمد تقی آملی در دُرَر الفواید اشکال بر این تعلیقه حاجی سبزواری 2 اشکال می کند؛
اشکال نخست: مگر بنا است از اجزای اصلیه چیزی تحلل بیابد؟ بنا بر اشکال اجزای اصلیه نباید تحلل بیابد و اجزای مضافه سپر بلا و سپر تحلل اجزای اصلیه است.
اشکال دوم: لازم نیست خلیفه به صفت مستخلف حتی در انطباع صورت باشد
لذا آن احتمال سوم به قوت خود باقی است و با تعلیقه حاجی سبزواری باطل نمی شود پس در عبارت علی ان ذلک ممتنع در سخن شیخ بود که مورد توجه است.
نکته اول: شیخ می گوید: اگر صور خیالی و جزئیات در بدن باشند با نابودی بدن از بین می روند آیا این صورت خیالی تجدید می شود یا خیر؟
-اگر بگویی: خیر تجدید نمی شود؛ پس این صورت خیالی که در ذهن ماست از کجاست؟
-اگر تجدید شود؛ کسب جدید از حس ظاهر لازم دارد مانند صورت اولی که از حس ظاهر کسب و پیدا شد و در بدن حلول و انطباع یافت با از بین رفتن بدن آن صورت هم از بین رفت اگر صورت خیالی تجدید می شود تجدیدش کسب جدید از حس ظاهر می خواهد و این بر خلاف شهادت حس است که صورت خیالی بدون کسب جدید از راه حس ظاهر در خیال محفوظ است.
نکته دوم: بعد از آن که ابن سینا فرمود: اگر صورت خیالی مدرَک جزئی و از نفس از خیال و حافظه هم پاک و محو شد نفس این ملکه و اقتدار را دارد که آن صورت و جزئی را از نفس منطبعه فلک که صور جزئیات در آن است استرجاع کند و وزان متخیلات و متذکرات وزان معقولات است همان طور نفسی که به مرتبه عقل بالفعل رسیده می تواند معقول و مدرک کلی را از عقل فعال با ملکه اتصالی که کسب کرده استرجاع کند بعد از این همان تشکیک ابن سینا مطرح می شود که می فرماید: اما مشکل این است که چطور در نفس مجرد مدرکات جزئیه و صور خیالیه پیدا می شود و چگونگی ارتسام صور و اشباح خیالیه در نفس مجرد به تجرد عقلی است زیرا مبانی ملا صدرا را شیخ ندارد و نفس را ابن سینا مجرد تام نمی داند لذا مشکل می داند اما در نفس منطبعه فلک (نه نفس کلیه فلک) که جزئی است اشکالی نیست لذا ابن سینا فرمود: در صورتی که صورت خیالی از نفس پاک شود این ملکه را دارد تا از نفس منطبعه فلک استرجاع کند و آن نفس جزئیه است که در آن صور است اما در نفس انسان که تجرد تام عقلی دارد چطور محل جزئیات است؟ لذا شیخ شک دارد و با تشکیک این مطلب را بیان می دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo