< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نفس تمام قوا است
فصل (4): في بيان أن النفس كل القوى‌
بمعنى أن المدرك بجميع الإدراكات المنسوبة إلى القوى الإنسانية هي النفس الناطقة و هي أيضا المحركة «1» لجميع التحريكات الصادرة عن القوى المحركة الحيوانية و النباتية و الطبيعية و هذا مطلب شريف و عليه براهين كثيرة بعضها من جهة الإدراك و بعضها من جهة التحريك‌
و التي من جهة الإدراك نذكر منها ثلاثة؛
البرهان الأول‌:
من ناحية المعلوم أنه يمكننا أن نحكم على شي‌ء بأحكام المحسوسات- و الموهومات و المعقولات فنقول مثلا إن الذي له لون كذا له طعم كذا و ما له صوت كذا له رائحة كذا و الحاكم بين الشيئين لا بد و أن يحضرهما و المصدق لا بد له من تصور الطرفين فلا بد لنا من قوة واحدة ندرك لكل المحسوسات الظاهرة حتى يمكننا الحكم بأن هذا اللون هو هذا المطعوم و أن الذي له الصوت الفلاني له الرائحة الفلانية و كذا إذا تخيلنا صورة ثم أدركناه بالبصر نحكم بأن تلك الصورة هي صورة زيد المحسوس مثلا فلا بد من قوة واحدة مدركة للصورة الخيالية و الصورة المحسوسة حتى يمكننا الحكم بأن هذه الصورة الخيالية مطابقة لهذا المحسوس فإن القاضي بين الشيئين- لا بد و أن يحضره المقضي عليهما و كذا إذا أدركنا عداوة زيد و صداقة عمرو فقد اجتمع‌ عندنا صورة المحسوس و صورة الموهوم ثم لنا أن نتصرف في الصور الخيالية و المعاني الجزئية المدركة بالتركيب و التفصيل و الجمع و التفريق و نحكم بإضافة بعضها إلى بعض إيجابا أو سلبا و الحكم لا يتم إلا بحضور المحكوم عليه و المحكوم به جميعا- فإذن المتولي لهذا التركيب بين المعاني و الصور أو التفصيل قوة واحدة مدركة للمعاني و الصور ثم نقول إذا أحسنا بزيد أو بعمرو و حكمنا بأنه إنسان أو حيوان و ليس بحجر و لا شجر فحكمنا على المحسوس الجزئي بالمعقول الكلي و إذا أدركنا فرسا شخصيا حكمنا بأنه حيوان و ليس إنسان فحكمنا بأن هذا المحسوس هو جزئي ذلك المعنى المعقول و ليس جزئي ذلك المعقول الآخر فإذن فينا قوة واحدة مدركة للكليات المعقولة و للجزئيات المحسوسة فثبت أن النفس قوة واحدة مدركة لجميع أصناف الإدراكات.
ثم نقول: الحركات الإنسانية اختيارية فيكون محركها مختارا و كل مختار فمبدأ حركته شعوره بغاية الحركة سواء كانت حركة عقلية أو حسية شهوية أو غضبية- و الإنسان يتحرك أقسام الحركات الاختيارية بعضها للحكم بالعقل و بعضها بالوهم- و بعضها لجلب الملائم الحسي و بعضها لدفع المنافر الحسي فإذن في الإنسان شي‌ء واحد هو المدرك بكل إدراك و هو المحرك بكل حركة نفسانية و هذا هو المطلوب

فصل 4: ذات نفس کل قوا است
ملا صدرا ارجاع تمام قوای ادراکی به یک قوه را مطرح کردند که در حیوان قوه وهم و در انسان قوه عقل است عقل در انسان کار احساس ظاهری و باطنی را انجام می دهد و ادراک جزئیات و کلیات می کند سپس مؤیداتی از سخنان شیخ الرییس را نقل فرمودند. اما ملا صدرا در این مطلب مانند ابن سینا به قوای ادراکی تنها بسنده نکرده و به قوای تحریکی هم تعمیم دادند بعد فرمود: همان طور که وحدت قوه ذاکره که از دو قوه تشکیل شده و مسترجعه که مجموع 3 قوه است، اعتباری است وهم و عقل هم در انسان و حیوان، غیر حقیقی است یعنی واهمه یک قوه که مدرک معانی جزئیه باشد نیست چند قوه است ادراک ظاهری و باطنی را دارد عقل هم چند قوه است و ادراک معانی کلیه و جزئیه را دارد زیرا تمام قوا آلات و ابزاری برای عقل و وهم اند و فعل صادر از آلت مربوط به ذی الآلة است لذا وحدت وهم و عقل هم اعتباری است.
تا اینجای سخن ملا صدرا همراهی با مشهور و مشائیان است بعد فرمودند: « و فوق هذا کلام موعود بیانه » که در این فصل این مطلب بیان می شود؛ به طور خلاصه کلام و فوق نظر مشهور را بیان کردند نظریه ملا صدرا این است که وحدت واهمه در حیوان و وحدت عاقله در انسان وحدت حقیقی و آن هم وحدت شخصی است و واهمه و عاقله مجموع چند قوه نیستند واهمه، یک شخص قوه است و عاقله، یک شخص قوه است ولکن این وحدت حقیقی شخصی نباید با وحدت عددی اشتباه گرفته شود وحدت شخصی که عاقله و واهمه دارد عددی نیست یعنی واهمه و عاقله یک قوه باشند که ثانی و ثالث هم در مقابل آن ها وجود داشته باشند و این وحدت جمعی است یعنی وحدت جامعه کثرات است و کثرت را در خود هضم می کند یک شخص قوه است که جامع همه قوای مدرکه و محرکه است به طوری که سایر قوا ظهورات و تعینات و شوؤنات و بروزات همین قوه واحده شخصیه اند وحدت قوه واهمه و عاقله مظهر وحدت وجود در نزد عرفا است همان طور که عرفا به وحدت شخصیه در وجود قایل اند که وجود یک شخص بیشتر ندارد و آن واجب تعالی است واجب شخص شخیص وجوب است و همین یک شخص را بیشتر ندارد و تمام موجودات و کثرات و تعینات و ممکنات تجلیات و ظهورات و شوؤنات همان وجود واحد شخصی اند
این که فرمود: این مطلب از اسرار است و باید آن را از اغیار حفظ کرد و در اختیار ایشان قرار نداد به خاطر همین مظهریتی است که وحدت شخصیه واهمه و عاقله نسبت به وجود دارد که در حقیقت چون این مطلب کشیده و منجر به وحدت شخصی وجود می شود که عرفا به آن قایل اند، لذا فرمود: از اسرار است تمام ادراکاتی که از قوای مدرکه و تمام تحریکاتی که قوای محرکه صادر می شود همه منسوب به یک چیز است که در انسان عقل و یا همان ذات نفس ناطقه است ادراکات محسوس و خیالی و وهمی که جزئی اند و ادراک کلی و معقولات، همه به عقل منسوب است و تحریکات قوای محرکه حیوانی و نباتی و انسانی همه به عقل منتسب می باشد حرکات و جابجایی در حیوان و حرکات نباتی مانند جذب غذا و احاله و دفع زواید غذا و حرکات طبیعی که از انسان صادر می شود مانند قبض و بسط شرائین و رگها هم به عقل و ذات نفس ناطقه مربوط است
برهان بر النفس کل القوی:
الف- گاهی از ناحیه ادراک: که خود از چند جهت اقامه برهان می شود
1-از ناحیه عالم یا مدرِک:
2-از ناحیه معلوم یا مدرَک:
3-از ناحیه ادراک:
ب‌-و گاهی از ناحیه تحریک: بر آن برهان اقامه می شود
برهان نخست: این برهان از ناحیه ادراک و تحریک و از ناحیه معلوم ادراکی اقامه می شود و از این قرار است؛
صورت اول: گاهی ما از یکی از محسوسات ظاهره به محسوس دیگری حکم می کنیم محسوسی که؛
- محکومٌ به در حکم ی
-یا محکومٌ علیه در حکم
قرار می گیرد و برهان از ناحیه محکوم است
مثال:
- مثل این که از یک شکر خاص جزئی سفید در خارج به شیرینی آن حکم کنیم یعنی از ملوّن، به مطعوم حکم می کنیم.
- یا از جسمی که صدای مخصوصی دارد به داشتن رایحه خاص حکم می کنیم که در این جا بر مصوّت، حکم بر مشموم می کنیم.
صورت دوم: بر محسوس به صورت خیالی حکم می شود که محکومٌ علیه محسوس است و محکومٌ به صورت خیالی است مثال این که زید را قبلا دیدی و صورتش در ذهن موجود است حالا دوباره زید را می بینی و حکم می کنی که آن صورت از آنِ زید است
صورت سوم: بر محسوس به موهوم یعنی معنای جزئی حکم می کنیم مثل حکم به صداقت زید و عداوت عمرو
صورت چهارم: تصرف در صور و معانی کرده و حکم و ادراک صادر می کنیم و مدرَک و معلومی پیدا می شود -زیرا برهان از ناحیه ادراک معلومی است - مثل تصرف در صور و معانی به ترکیب و تفصیل بعد هم حکم صادر می کنیم تا ادراک صورت بگیرد و ما حصل این تصرف یک مدرک و معلوم است مثلا می گویی صاحب این رنگ صاحب این محبت است یا بگویی فرد سفید پوست مهربان است
صورت پنجم: حکم بر محسوس بر معقول و کلی می کنیم مثل اینکه زید انسان است زید فرس نیست و فرد برای کلی فرس نیست
در ادامه ی برهان، ملا صدرا سراغ تحریک می رود که حرکات اختیاری از ما صادر می شود و از راه حرکت برهان بر مطلوب اقامه می شود.
کیفیت استدلال: اگر یک قوه نباشد که هم این محسوس را ادراک کند و هم محسوس دیگری را، چطور از یکی بر دیگری حکم می کند؟ در حالی که باید دو طرف حکم و تصدیق مورد تصور حاکم و مدرِک قرار گیرد. تصدیق فرع تصور طرفین است اگر یک قوه نباشد که هر دو محسوس را ادراک کند و بعد حکم از آن صادر شود در این صورت چطور این تصدیق و ادراک از او صادر می شود؟ این قوه عقل است یک قوه است که هم محسوس را ادراک می کند و هم صور خیالی، لذا بر محسوس بر صور خیالی حکم می کند و یک قوه است که هم محسوس را ادراک می کند و بر محسوس به موهوم حکم می کند و هکذا بقیه صورت ها...
وجه استدلال: وجهش این است که حاکم و مصدِّق باید طرفین حکم را ادراک و تصور کند و آن یک قوه عقل است که همه ی این ادراکات را انجام می دهد و همه ی این معلوم ها از محسوس تا معقول مدرَک یک قوه است که عاقله باشد
ب- گاهی از ناحیه تحریک: حرکات اختیاری که از انسان صادر می شود مبدأ و منشأ آن ها ادراک است و تصدیق به غایت و فایده ی آن حرکت است تصور و تصدیق از مبادی فعل اختیاری است البته فواید گوناگون است؛
-گاهی غایت عقلانی است مانند ثواب اخروی مثل عیادت مریض به خاطر خدا
-گاهی غایت خیالی است مانند شهرت و ریاست مثل عیادت ریس اداره برای پاچه خواری
-گاهی غایت حسی است که خود دو گونه است؛
1-لذت و به جلب موافق: مثل عیادت مریض برای خوراکی خوردن و سور چرانی
2-دفع الم و منافر: مثل عیادت مریض برای امنیت یابی از دعوا و کتک کاری
از خیالی جنگشان و صلحشان****و ز خیالی نامشان و ننگشان

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo