< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: واهمه و حافظه
و بالجملة:كل معنى معقول كلي إذا وجد في الأشخاص الجزئية فوجوده فيها إما باعتبار أن الذهن ينتزع منها ذلك المعنى كالعلية و المعلولية و التقدم و التأخر و سائر الإضافات كالأبوة و البنوة و غيرها و إما باعتبار أن لها صورة في تلك الأشخاص كالسواد و الرائحة و الطعم فإدراك القسم الأول إما بالعقل الصرف و ذلك إذا كان إدراكها مع قطع النظر عن متعلقاتها و إما بالوهم إذا أدركت متعلقة بشخص معين أو أشخاص معينة- و إدراك القسم الثاني بشي‌ء من الحواس أو بالخيال فالعداوة مثلا من قبيل القسم الأول- و إن كانت متعلقة بخصوصية فهي أمر كلي مضاف إلى تلك الخصوصية و ليس لها قيام بالأجسام و إدراكها بالوهم لا بالحس فالوهم يدرك الكلي المقيد بقيد جزئي‌
و أما القوة الحافظة:
فهي خزانة عندهم للوهم اختزنت فيها صور مدركاته كما أن الخيال خزانة للحس المشترك و قد يسمى أيضا ذاكرة و مسترجعة لكونها قوية على استعادتها و هذه الاستعادة تارة تكون من الصورة إلى المعنى و ذلك إذا أقبل الوهم مستعينا بالمتخيلة ليستعرض الصور الموجودة في الخيال إلى أن عرضت له الصور التي أدرك معها ذلك المعنى و حينئذ يلوح ذلك المعنى المحفوظ في الخزانة و تارة تكون المصير من المعنى إلى الصورة إما باستعراض المعاني التي في الحافظة إلى أن عرض له المعنى الذي أدرك معه الصورة التي تطلب و إن تعذرت من هذه الجهة لانمحاء الصورة عن الخيال بالنسيان أو لمانع آخر فيحتاج إلى إحساس جديد فحينئذ يورد الحس الظاهر تلك‌ الصورة و تصير مستقرة في الخيال فيعود بسببه المعنى المستقر في الحافظة.
و اعترض: بأن حفظ المعاني مغاير لإدراكها و إدراكها مغاير للتصرف فيها و استعراضها فالاسترجاع لا يتم إلا بحفظ و إدراك و تصرف فالمسترجعة لا تكون قوة واحدة فيزيد عدد القوى الباطنة على الخمسة المذكورة.
و الجواب: أن الإدراك للوهم و الحفظ للحافظة و التصرف للمتفكرة و بهذه القوى يتم الاسترجاع من غير حاجة إلى قوة أخرى غيرها فوحدة المسترجعة وحدة اعتبارية غير حقيقية و كذا الذاكرة مركب من إدراك و حفظ يتم بالوهم و الحافظة.

تفصیل برهان برای اثبات وجود واهمه: معانی کلیه ای که در اشخاص و محسوسات و جزئیات وجود پیدا می کند 2 دسته اند؛
1-ذهنی: معنای کلی در شخص است اما منتزع از ذهن و قایم بر ذهن اند مانند علیت و معلولیت و تقدم و تأخر و ابوت و بنوت و سایر نسبت ها و اضافات که در اشخاص وجود می یابند مثلا علیت در واجب و معلولیت در ممکن اما این طور نیست که علیت چیزی باشد که قایم به وجود واجب باشد بلکه ذهن است که از وجود واجب علیت و از وجود ممکن معلولیت و تأخر را انتزاع می کند یا ابوت و بنوت هم از ذهن انتزاع می شود و این معانی کلیه قیام به ذهن و تکیه بر آن دارند
2-شخصی: معانی کلیه ای در اشخاص وجود می یابد و بر اشخاص قایم و بر اشخاص تکیه دارند مثل سواد و طعم و رایحه که معنای کلی است که در افراد جسم وجود می یابد و سواد عرض است و قیام به شخص جسم دارد و طعم به غذا و رایحه به گل
-در دسته اول اگر معنای کلی من حیث هو مورد ادراک قرار گیرد یعنی با قطع نظر از تعلق و انتسابی که به شخص دارد در این صورت مدرَک عقل می شود
-و اگر از حیث تعلق و انتسابی که به شخص دارد ادراک شود مدرَک وهم خواهد بود
-دسته دوم را حس و خیال ادارک می کنند مانند سواد و طعم
عدوات یا محبت از معانی کلیه ای است که در اشخاص وجود می یابد مانند مهر مادری حیوانی به توله اش و عداوت گرگ به بره اما این از کدام دسته از معانی کلیه است؟ از منتزعات ذهن است یا قیام به شخص دارد؟
جواب: از دسته اول است و عداوت مانند علیت و معلولیت و تقدم و تأخر و ابوت و بنوت است و از معانی کلیه می باشد که در اشخاص وجود می یابد اما قایم به ذهن و نفس و عقل است منتهی اگر عداوت من حیث هی و با قطع نظر از اضافه ای که به گرگ دارد مورد ادراک قرار گیرد مدرَک عقلی می شود و اگر با اضافه و انتساب و تعلقی که به شخص گرگ دارد مورد ادراک قرار گیرد با وهم مورد ادراک قرار می گیرد بنابرین مدرَک وهم معنای کلی مقید به شخص و جزئی است و منتسب به شخص و جزئی و مضاف به آن است.
پس بنابرین تفصیل، وهم چیزی جدای از عقل نیست و مدرَک وهم همان معنای کلی است که مدرک عقل است اما با اضافه و انتساب و تقید به اشخاص و کلیات.
3-- قوه حافظه یا ذاکره یا مسترجعه: این قوه خزانه ی واهمه است کما این که خیال، خزانه حس مشترک است انبار نگهداری معانی جزئیه ای که واهمه آن ها را ادراک می کند به این قوه ذاکره گویند از این روی که یاد آوری معانی جزئیه می کند و استرجاع و استعاده معانی جزئیه که به واسطه قوه حافظه صورت می گیرد زیرا تذکر و یاد آوری معانی جزئیه استرجاع آنها توسط حافظه صورت می گیرد به آن ذاکره و مسترجعه گویند
البته بعدها روشن می شود که این استرجاع و تذکر و استعاده تنها به وسیله قوه حافظه صورت نمی گیرد بلکه قوای دیگر هم در آن دخیل اند
همین که بیان شد، دلیل اثبات وجود قوه حافظه است و اگر حافظه نبود تا نگهبان معانی جزئیه ای باشد که واهمه آن ها را ادراک کرده است تذکر و استرجاع امکان پذیر نبود
کیفیت استرجاع معانی جزئیه: استرجاع به یکی از دو صورت است؛
1-استعراض: این نیز خود دو صورت دارد؛
-استعراض صور موجود در خیال: که مسیر استرجاع از صورت به معنا است در این صورت واهمه به کمک متصرفه یا متخیله صور موجود در خیال را استعراض می کند یعنی طلب عرضه بر خود می کند از طریق متصرفه که با همه ی قوا سر و کار دارد یعنی طلب می کند که صورت هایی که در آن نگهداری می شود یکی یک به وهم عرضه شود و این صورت ها را بررسی می کند تا اینکه به صورتی برسد که معنای مورد نظر را با آن صورت ادراک کرده است و مسیر از صورت به معنا است مثلا علی دیروز محبتی به حسن کرده است حال می خواهد آن محبت را یاد آوری کند در صورت اول این است حسن که تمام صورت های موجود در خیال و تمام ملاقات های دیروز حسن را بررسی می کند تا برسد به محبتی که از علی دیده است و این گونه محبت او را یاد آوری کند و این سیر از صورت به معنا است.
-به استعراض معانی موجود در حافظه: که مسیر طی شده برای استرجاع از معنا به صورت است در این جا معانی را یکی یکی بررسی می کند تا به معنای مورد نظر برسد تا با یک صورتی آن معنا را ادراک کرده است مثلا در مثال بالا تمام روابطی که حسن در روز گذشته داشته است و دریافت و پرداخت ها و محبت ها و بی مهری هایی که دیده است را مرور می کند تا به صورت محبت علی به خود برسد که متوجه او شده است.
2-به احساس جدید: گاهی برای استرجاع معنای جزئی نیاز به احساس جدید است زیرا آن صورتی که آن معنای جزئی با آن صورت ادراک شده مورد فراموشی واقع شده است حسن می داند محبتی دیروز به شده اما فراموش کرده یا بر او مشتبه شده که محبت از جانب علی بود یا محمد. در این صورت نیاز به احساس جدید است تا علی را ببیند تا صورتش به خیال رود و بعد معنای جزئی او استرجاع شود و متذکر شود که علی بود که به ما محبت کرد.
اشکال: بر دلیل اثبات حافظه اعتراضی شده است که استرجاع به 3 چیز تمام می شود؛
1-ادراک:
2-حفظ:
3-استعراض: که تصرف و عمل می باشد و قوه متصرفه و متخیله صور خیال و معانی حافظه را بر وهم عرضه کند تا بررسی کند و به آن معنای مورد نظر برسد که قرار است آن را استعاده کند
و این ها غیر از هم اندو یک قوه نمی تواند متکفل هر سه کار باشد به حافظه که ذاکره و مسترجعه می گویندو این کار به توسط یک ققوه صورت نمی گیرد و قوای دیگر هم دخیل اند تغایر دلیل برای اثبات همه ی قوا بود و ادراک و حفظو تصرف غیر از هم اند بنابرین عدد حواس باطنه باید بیش از 5 تا باشد تا حالا 2 حس ادراک و 2 حس حفظ و 1 حس هم تصرف می کند استرجاع خود 3 کار می خواهد که هیچ کدام که یک کار انجام می دهد نمی تواند انجام دهد
همین طور تذکر به دو کار تمام می شود؛
1-ادراک:
2-حفظ:
و این دو غیر از هم اند و یک قوه نمی تواند متکفل هر دو فعل شود و لذا تعداد قوای باطنه باید بیشتر می باشد
جواب ملا صدرا: استرجاع با یک قوه تمام نمی شود بلکه برای آن 3 قوه دست اندر کار اند؛
1-واهمه: که ادراک میت کند
2-خیال و حافظه : که صور و معانی را حفظ می کند
3-متصرفه: که تصرف و استعراض را بر واهمه انجام می دهد
پس مسترجعه یک قوه نیست و وحدت آن نیز اعتباری است و اگر یک قوه دانسته می شود اعتبارا است در واقع 3 قوه در کار اند تااسترجاع انجام شود و اگر حافظه نباشد کار ناقص است باید معنا در جایی انبار شود تا استرجاع شود
و هکذا ذاکره هم یک قوه نیست هم واهمه است و هم حافظه و وحدت آن هم اعتباری است استرجاع و تذکر با یک قوه صورت نمی گیرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo