< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دفاع ملا صدرا از قایلان به انطباع
و الجواب:
أما الأول: فهو ركيك جدا لأن الجسم الصغير كونه موافقا للجسم‌ الكبير في عدد التقسيمات لا يوجب أن يساويه في المقدار و لا في مقدار الأقسام؛
و أما الثاني: فالإبصار أمر دفعي ليس فيه مقايسة و استدلال.
و أما الثالث: فالقول بانطباع الصور في المرآة كالقول بانطباعه في الجليدية في البطلان و سبب الرؤية هناك شي‌ء آخر غير الانطباع كما ستعلم.
و أما الرابع: فهذه الصور الخيالية و التي يشاهدها الممرورون ليس في محل عندنا- حتى يلزم أن يكون محلها إما جزءا جسمانيا منا أو نفسا بل هي صور معلقة يقيمها النفس- و يحفظها ما دامت تشاهدها و الذي استدلوا عليه ليس إلا أن محل الصور الجزئية- لا يمكن أن يكون هو النفس و أن القوة العاقلة لا تدرك الجزئيات بذاتها المجردة.
و أما أن كل إدراك فهو بحلول الصورة في جوهر المدرك فلم يقم عليه برهان و لا حجة.
و قولهم إن انطباع المقدار العظيم في مقدار الصغير أقرب إلى العقل من انطباع المقدار العظيم فيما لا مقدار له مع أنه مجرد قياس تمثيلي بلا جامع غير وارد هاهنا إذ قد علمت أن المقيس عليه أعني النفس ليست محل الصور الخيالية.
ثم من المعلوم الواضح أن كل مقدارين فإما أن يتساويا أو يتفاضلا و متى تفاضلا كانت الفضلة خارجة فيمتنع انطباع المقدار العظيم في المقدار الصغير.
و أما الشي‌ء الذي لا مقدار له ففيه تفصيل ذهل عنه الأكثرون و لهذا اعترض صاحب المباحث على الشيخ و أصحابه بأنهم لما جوزوا أن يكون محل المقادير هو الهيولى التي لا مقدار لها في ذاتها فكيف يسع لهم أن يحتجوا على القول بالانطباع في باب الإبصار بأن الصورة الخيالية قائمة بالخيال أو النفس فإذا جاز انطباعها في النفس- فليجز انطباعها في البصر فإن انطباع العظيم في المحل الصغير أقرب إلى العقل من انطباعه فيما لا مقدار له.
أقول: فرق بين أن يكون الشي‌ء متعينا في الخارج بأنه لا مقدار له و ذلك كالنقطة و النفس مطلقا و كالخط و السطح باعتبار و بين أن يكون الشي‌ء في نفسه يمكن له أن‌ يتقدر بشي‌ء و أن لا يتقدر بأن يكون ذاته في ذاته بحيث لا يكون متقدرا و لا لا متقدرا- بل يقبل كلا من الأمرين من خارج و ذلك كالهيولى التي نسبتها إلى جميع المقادير على السواء و كذا نسبتها في ذاتها لأن يتكمم و أن لا يتكمم على السواء لأنها مبهمة الذات غير متحصلة و ذلك بخلاف ما إذا تحصل شي‌ء بأنه لا مقدار له كالنقطة أصلا- أو بأن له مقدارا من جهة كالخط أو بأن له مقدارا صغيرا كالخردلة فاستحال للنقطة أن يقبل مقدارا مطلقا و للخط أن يقبل مقدارا سطحيا أو جسميا و للخردلة أن يقبل مقدارا عظيما و ليس بمستحيل للهيولى أن يقبل المقادير كلها.

در اینجا ملا صدرا به اعتراضات وارده 4 گانه جواب می دهند و از دلیل اول منکران دفاع می کنند؛
-اعتراض نخست این بود که مردمک چشم انقسامات نا متناهی مثلا کوه هیمالیا را می پذیرد پس چرا شکل آن را نپذیرد؟ بلکه شکل آن را هم می پذیرد زیرا همان طور که این کوه قابل انقسامات نا متناهی است مردمک چشم هم قبول انقسامات غیر متناهی است و لذا شکل و صورت این کوه را هم می پذیرد
نقد ملا صدرا: ایشان می فرماید: این اعتراض بسیار رکیک و سست است زیرا درست است که مردمک چشم مانند کوه قابل انقسامات نا متناهی است چون هر دو جسم اند ولکن از این معنا لازم نمی آید مقدار مردمک چشم به اندازه کوه باشد و هم مقدار اقسام که در اقسامی که پیدا می کند مساوی و مانند هم باشد معترض می خواهد راه انطباع کبیر در صغیر را هموار کند که کوهی در مردمک چشمی که به اندازه عدس است را درست می کند از این روی که هر دو انقسامات غیر متناهی را می پذیرند
اما ملا صدرا می فرماید: از پذیرش انقسامات لازم نمی آید اندازه مردمک به اندازه کوهی باشد و نه هم اقسامی که مردمک چشم می یابد به اندازه اقسامی باشد که کوه می یابد
-اعتراض دوم این بود بر فرض قبول که از کوهی فقط یک نقطه در چشم نقش بندد ولکن با مقایسه و محاسبه اندازه واقعی کوه را در می یابیم اگر به اندازه یک نقطه از کوهی شبح آن به چشم بیاید با مقایسه اندازه و مقیاس دقیق را بدست می آوریم
نقد ملا صدرا: ابصار دفعی است و این طور نیست که ابتدا ابصار و بعد مقایسه و حساب و کتاب برای بدست آوردن مرئی و مبصر خارجی صورت گیرد
نقد علامه: ایشان در حاشیه بر ملا صدرا اعتراض می کند که؛ اتفاقا تجربه و بحث های دقیق دلالت بر همین دارد که با مقایسه و محاسبه صورت می گیرد.
-اعتراض سوم بر دلیل جالینوس هم این بود که در آینه صورت کبیر در صغیر انطباع می یابد اگر آینه را برابر کوه بگذارند تصویر کوه در آینه می افتد در چشم هم همین طور است.
نقد ملا صدرا: در مورد آینه هم انطباعی در کار نیست وقتی صورت شیئ را در آینه می بینی و انطباعی در کار نیست این مطلب را در فصل بعد بیان می فرمایند.
-اعتراض چهارم به دلیل این بود که صورت های خیالی که وجود خارجی ندارند مانند بحر من زیبق و صورت های بزرگ که ممرورین و مصروعین می بینند در خارج نیست پس باید در جایی از وجود شخص وجود داشته یا در بدن و یا در نفس او باشد
اما در بدن: اگر در بدن باشد انطباع کبیر در صغیر است و در ابصار هم همین طور است
اما در نفس: در نفس باشد به 3 دلیل باطل است؛
1-حکما گویند: نفس نمی تواند مدرک جزئیات باشد
2-اگر بگویی صور خیالی در نفس است با توجه به تجرد و بی مقدار نفس به طریق اولی می تون گفت جسم صغیر در مردمک چشم انطباع می یابد زیرا مردمک جسم است و اندازه و حجمی - هر چند اندک - دارد ولی نفس اصلا حجم و اندازه ندارد
نقد ملا صدرا بر اعتراض سوم: که خود دارای دو بخش بود؛
بخش نخست: اگر محل صورت در بدن باشد غلط است زیرا این صورتها به نظر ما تجرد برزخی دارند و نمی تواند در محلی باشند زیرا مادی نیست تا در بدن حلول کند و محل بخواهد
بخش دوم: که 3 دلیل داشت؛
نقد دلیل 1: درست است که حکما گفته اند نفس نمی تواند مدرک جزئیات باشد اما دلیلی بر این مطلب اقامه نشده که؛ ادراک جزئیات به حلول است. تنها استدلالی که شده این است که نفس مجرده مستقیم و بدون واسطه جزئیات را ادراک نمی کند ذات نفس همان مرتبه تعقل است اما حجتی و برهانی اقامه نشده بر این که ادراک جزئیات به حلول است تا ما برای صورت های بزرگ خیالی دنبال محل بگردیم که در بدن است یا در نفس؟ و نفس نمی تواند جزئیات را درک کند
نقد دلیل 2: ملا صدرا به این دلیل 4 جواب می دهد؛
جواب نخست: این قیاس مع الفارق و تمثیل بلا جامع و تشبیه بلا وجه شبه است که ابصار را به صورت های خیالی و مشاهد ممرورین تشبیه کنید و بگویی: اگر آن ها منطبع در نفس اند پس صورت کبیر در نفس هم منطبع می شود!
جواب دوم: قیاس بی مورد است و اصلا نمی توان این ها را با هم قیاس کرد زیرا نفس مجرد است و مردمک مادی است و باهم قیاس نشوند
جواب سوم: بطلان انطباع کبیر در صغیر ضروری است و اگر مقدار بزرگی بخواهد در حجم کوچکی انطباع یابد مقداری از آن بیرون می زند « گنجایش بحر در سبو ممکن نیست » و مثلا 5 لیتر آب را نمی توان در ظرف یک لیتری گنجانید اضافه اش بیرون می ریزد
جواب چهارم: آن چه مقدار ندارد دو گونه است؛
-لا مقدار دارد مانند نقطه و نفس
-مقدار و لا مقدار ندارد مانند هیولی
عدم توجه به این تفصیل و تقسیم که مبتلا به، بسیاری است و همین غفلت باعث شده فخر رازی بر شیخ الرئیس و پیروانش اشکال بگیرد؛
ابن سینا به همین دلیل به انطباع استدلال کرده است (اگر انطباع صورت های خیالیه و مشاهد ممرورین و صرعی ها در نفسی که مقدار ندارد جایز است به طریق اولی در مردمک که مقدار دارد، امکان دارد )
اشکال فخر رازی بر ابن سینا: وی اشکال کرده است؛ هیولا هم مقدار ندارد اما هر مقداری را می پذیرد
فخر اقربیت و اولویت را می خواهد برهم بزند که نقطه ثقل استدلال است
ملا صدرا گوید: این اشکال ریشه در غفلت از این تفصیل است که؛
-گاه چیزی که مقدار ندارد لا مقدار دارد یعنی اگر متقدّر نیست غیر متقدّر است مانند نقطه
-اما گاهی چیزی که مقدار ندارد لا مقدار هم ندارد یعنی نه مقدار دارد و نه لا مقدار مانند هیولی
اما نفس از قسم اول است که اگر مقدار ندارد لا مقدار دارد زیرا مجرد است یا مانند نقطه لا مقدار دارد و مقدار ندارد زیرا نقطه طول و عرض و عمق ندارد بنابرین نقطه و نفس لا مقدار دارند مطلقا
اما خط و سطح و خردل فقط از جهتی لا مقدار دارند؛
-خط از جهت عرض و عمق لا مقدار دارد
- و سطح از جهت عمق لا مقدار دارد
-و خردل لا مقدار دارد از جهت مقدار کثیر زیرا مقدار خردل خیلی اندک است
و ما نمی توانیم این ها را با هیولی مقایسه کنیم زیرا نفس اصلا نمی تواند مقدار داشته باشد چون لا مقدار دارد و خط نمی تواند سطح و عمق داشته باشد اما هیولی، مقدار و لا مقدار ندارد و لذا هر مقداری را می پذیرد.
را ملا صدرا متعرض جواب دلیل سوم- که صور مشاهد صرعی ها و صورت های بزرگ خیالی نمی تواند در نفس منطبع باشد - نشدند زیرا جواب آن از همین بحث دانسته می شود که در آنجا می گفتند: اگر انطباع صورت های خیالی بزرگ در نفس درست است پس اصل قول به انطباع درست می باشد
جواب: برهانی اقامه نشده که ادراک جزئیات به حلول و انطباع است و شما در بدن و نفس برایش دنبال محل می گردید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo