< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد دوم بر دلیل اطباء در اثبات روح بخاری
فالأول كما في العناصر حين بساطتها فالنار الصرف لا تقبل صورة النبات و الحيوان و كذا الأرض و الماء و الهواء و أما إذا انكسرت كيفياتها و ضعفت سورة صورتها استعدت المادة لقبول صورة أخرى فعلى هذا القياس القوة الغاذية التي في النبات لشدة فعليتها منعت عن قبول الحيوانية بخلاف الغاذية التي في الحيوان فإنها لضعفها تقبل قوة أخرى فوقها- و كذلك الإنسان لما كان ضعيف الحيوانية كما قال تعالى خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً صارت حيوانيته خميرة لفطرة أخرى و مادة قابلة لنشأة ثانية باقية.
و أما بيان الخلط و الالتباس: فقد علمت أن القوة الحيوانية ليست إلا مبدأ الحس و الحركة فإن الحياة الحيوانية تنوط بمبدإ هذين الأثرين فإذا لم يكن مبدؤهما موجودا في العضو المفلوج بل قد بطل و انفسخ فكيف يحكم «3» بأن القوة الحيوانية موجودة فيه مع بطلان هاتين القوتين فالحق أن الموجود في العضو المفلوج- من القوى النفسانية هي قوة التغذية و من الأرواح هي الروح الطبيعي الذي يسري من الكبد إلى سائر الأعضاء.
و أما القول: بأن الموجود هي قوة الحس و الحركة الإرادية لكن فعل الحس و الحركة الإرادية لم يوجد لمانع منع الفاعل الموجود عن فعله و ذلك المانع هو مادة الفالج لأنها قد منعت عن «1» أفعال قوى الحس و الحركة عنها و لا تكون مبطلة لذاتي القوتين.
فليس بشي‌ء لأن هذه القوى جسمانية و المادة داخلة في تعين وجودها فإذا كانت موجودة و كان وجودها لا محالة في مادة صالحة لقبولها فكيف صلحت تلك المادة لقبول وجودها و منعت عن صدور فعلها.
نعم لو قال: أحد بأن النفس الإنسانية ما دامت متعلقة بالبدن و هي تكون مبدءا لجميع القوى النطقية و الحيوانية و النباتية و الطبيعية لكن أجزاء البدن متفاوتة في قبول ذلك ففي بعضها يتعلق النفس بأكثر قواها كالدماغ و القلب ففيه القوة الإدراكية و التحريكية الإرادية و النباتية كلها و في بعضها يتعلق ببعض قواها كالطبيعة و شي‌ء ضعيف من النباتية كالأظفار و الأسنان و العظام و لذا يختلف تعلقها بالبدن في الأحوال ففي حالة النوم و السكر الشديد يرتفع بأكثر قواها القريبة من أفقها عن البدن كالشمس إذا غربت في الأفق و خفيت بجوهرها و ذاتها عن عالم الأرض و بقي بعض أضوائها و أظلالها في وجه الأرض إذ لو انقطعت بتمام قواها عن‌ البدن في النوم لبطل و مات البدن دفعة و لو تعلقت به بكليتها لصدر منها في النوم ما كان يصدر عنها عند اليقظة.
فقد علم من هذا أن وجودها لا يقتضي سراية قواها كلها في كل عضو من البدن و لا في كل وقت فالعضو المفلوج من شأنه أن يسري فيه بعض قوى النفس كالطبيعية و النباتية دون الحيوانية فظهر أن استدلالهم على وجود القوة الحيوانية من جهة العضو المفلوج ليس بصحيح فالمصير في ذلك إلى ما أحكمنا بنيانه و أوضحنا تبيانه‌.

تمثیل: ملا صدرا یک مثال برای تکمیل جواب بیان می کنند؛ عناصر قبل از اختلاط و امتزاج و ترکیب و تشکیل مزاج و جسم مرکب تام که معدن و حیوان و نبات است هر کدام در همان نوع خودشان متصلب اند مثلا آتش شدید در ناریت است و لذا هیچ وقت آتش به مرتبه نباتی نمی رسد و انسان و حیوان و نبات نمی شود چون شدید در صورت ناریه است و صلابت دارد اما بعد از آن که همین عناصر باهم اختلاط و امتزاج کردند و مزاج بوجود آمد بر اثر اختلاط، ثورت و شدت هر کدام از عناصر در هم شکسته و تعدیل می شود آتشی که در جسم مرکب تام مانند معدن و نبات و حیوان است با آن آتشی که در خارج جدا و مستقل است فرق دارد و مانند آن شدید در ناریت و حرارت نیست و الا باید بدن انسان آتش می گرفت آن حرارت آتش به واسطه برودت هوا شدت و ثورت آن در هم شکسته شده است لذا این آتشی که با سایر عناصر مختلط و ممتزج شده و مزاج که کیفیت متوسطه و معتدله ای است، را بوجود آورده اند، این آتشی که در جسم مرکب تام مزاج را بوجود آورده است می تواند از مرتبه ناریت بالاتر برود چون ضعف در قوه ناریت دارد و می تواند به مرتبه معدن و نبات و حیوان و انسان برسد.
بنابرین قوه نباتی که در نبات است نوع و ماهیتش با قوه نباتی که در حیوان متفاوت است و لذا آثارش هم متفاوت می باشد؛ قوه غاذیه در نبات مبدأ حس و حرکت در نبات نیست اما در حیوان باشد در مثلا عضو مفلوج این منشأ و مبدأ حس و حرکت نیست اما در عضو سالم هست.
چنان که قوه حیوانی و نفس حیوانی که در حیوان است نوع و ماهیت آن با قوه حیوانی در انسان متفاوت است این حیوانی که فرس و بقر باشد متصلب در حیوانیت است و در این مرتبه صورت و نفس حیوانی استحکام دارد و به مرتبه بالاتر نمی رسد و هرگز این فرس و بقر انسان نمی شود اما حیوانیت در انسان ضعف در مرتبه حیوانیت دارد چنان که قرآن می فرماید: « خُلق الانسان ُ ضعیفا » و این ضعف به لحاظ همین مرتبه حیوانیت انسان و به لحاظ بُعد انسانی و عنصری و مادی و جسمانی و طبیعی انسان است نه آن بُعد تجردی و روحی و امری انسان. چون این بُعد روحی ضعیف نیست زیرا وقتی موجود به نشأه تجرد رسید حرکت متوقف می شود و در آن جا ضعفی نیست تا بخواهد از آن مرتبه هم عبور کند حیوانیت در انسان بر خلاف حیوانیت در سایر انواع حیوان، غیر از انسان است؛ آن قوی است و این ضعیف است لذا انسان می تواند از مرتبه حیوانیت عبور کند و به مرتبه عقلانیت و تجرد و انسانیت دست بیابد.
اشکال دوم بر دلیل اطباء: این اشکال از جهت خلط و اشتباه و مغالطه ای است که صورت گرفته است که در دلیل گفته شد: در عضو مفلوج قوه نفسانیه هست اما این عضو حس و حرکت ندارد چطور قوه نفسانیه هست و حس و حرکت نیست؟ در حالی که قوه نفسانیه یا روح بخاری مبدأ حس و حرکت است و عضو را برای پذیرش حس و حرکت آماده می کند و این مغالطه است که از طرفی قوه نفسانیه در عضو مفلوج اثبات شده و از طرفی هم عضو مفلوج فاقد حس و حرکت است در حالی که با وجود قوه نفسانیه، عضو آماده پذیرش حس و حرکت می شود.
ملا صدرا می فرماید: بلکه قوه نفسانیه یا روح بخاری نفسانی دماغی در عضو مفلوج نیست و اعصاب که منبع این روح بخاری است از کار افتاده و در اعصاب عضو مفلوج نفوذ و جریان نیافته است و آن چه در عضو مفلوج است روح بخاری نباتی وکبدی و طبیعی است که منبع آن کبد است و از طریق ورید ها به اعضاء می رسد و در عضو مفلوج هم هست لذا این عضو تغذیه دارد و قوه غاذیه و نباتی در آن وجود دارد اما قوه نفسایه که روح بخاری نفسانیه باشد در عضو مفلوج نیست چون اعصاب عضو مفلوج از کار افتاده است.
اشکال حاجی سبزواری در حاشیه: بعد ملا صدرا ممکن است کسی بگوید:قوه نفسانیه در عضو مفلوج موجود است و در دلیل ادعا هم شده است ولیکن مرض فالج مانع از فعل و تأثیر این قوه نفسانیه شده است و نمی گذارد این قوه نفسانیه موجود در عضو مفلوج تأثیر گذار باشد و عضو را آماده پذیرش حس و حرکت کند.
جواب: این حرف درست نیست از این روی که،
-آیا مرض فالج مانع وجود قوه نفسانیه در عضو مفلوج است؟
-یا مانع فعل و تأثیر آن است
ملا صدرا شق اول را بر می گزیند زیرا تفکیک بین وجود و فعل قوه نفسانی معنا ندارد زیرا قوه نفسانی یک قوه مادی است و با ماده وجود می یابد مثل این است که بگویی آتش جایی وجود پیدا کند و حرارت و سوزندگی نداشته باشد قوه نفسانیه و روح بخاری مادی است و با ماده وجود پیدا می کند اگر با ماده عضو مفلوج وجود دارد معنا ندارد که بین فعل و وجودش تفکیک کنیم.
در سابق از راه افعال و آثار قوا وجود قوا را اثبات می کردیم اگر قوه ای فعل دارد پس وجود دارد و فعلش شاهد و گواه بر وجودش است و اگر فعل ندارد پس چطور وجودش را اثبات می کنید؟
نعم لو قال: به گفته حاجی سبزواری این شرط جواب ندارد اما این تحقیق ملا صدرا است که ایشان می فرماید: نفس مبدأ همه قوا است
النفس فی وحدته کل القوی****و فعلها فی فعله قد انطوی

نفس مبدأ همه قوای نباتی و حیوانی و انسانی است اما این نفس در برخی از اعضاء با تمام قوا سریان و ظهور پیدا می کند و در برخی از اعضاء با بعضی از قوایش ظهور می یابد مثلا در دماغ و مغز نفس با تمام قوا ظهور و تعلق می یابد اما در ناخن و مو و استخوان با بعضی از قوایش سریان و ظهور می یابد.
در حالات انسان هم همین گونه است در برخی از حالات مانند بیداری نفس با تمام قوا به بدن تعلق می یابد اما در خواب و مستی و بیهوشی نفس با بعضی از قوایش به بدن تعلق می یابد.
تمثیل زیبا: مَثَل نفس در حالات خواب و مستی و بیهوشی مَثَل خورشید در حال غروب است که دامنه خود را از گستره زمین بر می چیند و تتمه ای از نور خورشید به آن بخش از کره زمین باقی می ماند اما نفس در وقت بیداری با تمام قوا به بدن تعلق می گیرد در خواب قطع تعلق به تمامی نیست و الا انسان می مُرد.
پس بلحاظ اعضاء و حالات تعلق نفس به بدن از نظر این که با تمام قوا تعلق بیابد یا با بعضی از قوا فرق می کند در عضو مفلوج هم نفس با برخی از قوای خود که قوای نباتی و قوه غاذیه است تعلق می یابد و عضو مفلوج فقط حیات نباتی دارد نه حیات حیوانی که حس و حرکت باشد و قوه نفسانیه که مبدأ حس و حرکت باشد در آن نیست.
بعد ملا صدرا در پایان می فرماید: با این دو اشکالی که در قول جمهور اطباء وجود داشت این نظریه و دلیل تمام نیست و دلیل درست همان است که ما در آغاز فصل بیان داشتیم که عبارت از قاعده امکان اخسّ بود و در سلسله قوس صعودی جاری می شود و با این قاعده روح بخاری اثبات می شود؛ جسمی که به مرتبه انسانیت می رسد بدون عبور از مراتب قبلی که نفس حیوانی و قبل از آن روح بخاری است به مرتبه انسان نمی رسد این ها دو واسطه تعلق نفس ناطقه به بدن است و متعلق اولی نفس ناطقه نفس حیوانی و بدن مثالی است و متعلق دومی روح بخاری است و بعد از وساطت این دو، نفس ناطقه به این بدن کثیف و چگال و جسم عنصری زمینی تعلق گرفته است روح بخاری با لطافتی که دارد شبیه جرم فلک در لطافت است و بعد هم واسطه نفس حیوانی می شود که به نظر ملا صدرا تجرد مثالی و برزخی دارد.پس رسیدن جسم به مرتبه انسانیت بدون عبور از مراتب قبلی امکان ندارد و طفره محال است.
کسانی که مردان راه حق اند****خریدار بازار بی رونق اند
این جلسه پایانی بود انشاء الله در سال آینده درس ادامه می یابد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo