< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وحدت نفس، اساس وجود متکثره قوا
فهذه القوى كلما ارتفعت- يتحد ضربا من الاتحاد و الجمعیة بعد ما کانت متکثرة متفرقة کما ان العناصر تتحد مزاجا واحدا و الاخلاط یتحد عضوا واحدا و الاعضاء تتحد بدنا واحدا له ذات واحدة و هوية نفسانية و هكذا حتى يصير إنسانا كبيرا فيه كل الموجودات بحيث يرى فيه جميع الأشياء كأجزاء ذاته و ينكشف لك هذا المعنى زيادة انكشاف إذا نظرت إلى ذاتك مجردة عن الأغيار فتراها عاقلا مدركا للكليات و الجزئيات- متوهما حساسا سميعا بصيرا ذا شهوة و غضب و محبة و فرح و إرادة و غير ذلك من الصفات التي لا تعد و لا تحصى و قد عرفت أن الصورة قد تكون بسيطة و قد تكون مركبة و أن المادة ق د تكون بسيطة و قد تكون مركبة لكن في المركب الموجود لا بد أن يتحد ضربا من الاتحاد إذ ما لا وحدة له لا وجود له فالكثرة معلولة للوحدة لأنها مبدأ الكثرة- و أصلها و مرجعها و غايتها فبالوحدة الإلهية قامت السماوات و الأرضون و بالوحدة النفسانية قامت البنية الحيوانية و نحن إنما توصلنا إلى معرفة النفس و قوتها بالفعل- كما توصلنا إلى إثبات صور العناصر في الهيولى و الأخلاط في البدن بأنا رأينا كيفيات و كميات في هيولى فعلمنا أن صورها غيرها و رأينا آثارا مختلفة في البدن فأثبتنا أخلاطا- فكذلك رأينا أفعالا نفسانية في بعض الأجساد فأثبتنا من جهتها أن لها مبادي أخرى غير الأجسام و عوارضها ثم توصلنا بواسطة تلك المبادي و ارتباط بعضها إلى بعض و احتياج بعضها لبعض إلى أن لتلك المبادي مبدأ جامعا هو بالحقيقة فاعل تلك الأفعال‌ و الآثار و هو أصل حقيقتها و صورة صورها و نفس جميعها و هوية كلها ثم لاح لنا بواسطة أنها تدرك المعقولات و تحضر ذاتها و تدرك هويتها أنها جوهر قدسي لا تقبل الموت و الفساد فهي باقية عند الله محشورة مع الملائكة و النبيين ع إذا استحكمت علاقتها معهم و حسن أولئك رفيقا.


باقی مانده این فصل را می توان در سه مطلب بیان کرد؛
مطلب نخست:
-همان طور که عناصر در مزاج اتحاد دارند و یک مزاج واحدی از آن ها تشکیل می شود
-و همان طور که اخلاط (دم و صفرا و بلغم و سودا) در یک عضو که قلب باشد به اتحاد و وحدت می رسند
-و همان طور که اعضاء در بدن به وحدت می رسند و یک بدن واحد از آن ها تشکیل می شود
همان طور هم قوا در یک نفس واحد به وحدت می رسند یعنی یک نفس واحدی است که جامع همه قواست.
نکته: این اتحاد های چهار گانه ای که بیان شد در یک مرتبه بالاتری صورت می گیرد لذا اگر انسان کتاب ذات خود را مورد مطالعه قرار دهد همه عالم را در ذات خود جمع و موجود می بیند؛
-ذات انسان عاقل است مانند فرشتگان
-و متوهم است مانند شیطان
-و ذات انسان حاس و متحرک است مانند حیوان
-مولد و نامی و غاذی است مانند نبات
-و ذات انسان حرارت و برودت دارد مانند اجسام و ...
هر آن چیزی که در عالم هویداست****نشانش در تن و جان تو پیداست
جهان انسان شد و انسان جهانی****از این پاکیزه تر نبود بیانی

ای نسخه نامه الهی که تویی****وی آینه جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست آن چه در عالم هست****از خود بطلب هر آن چه خواهی، که تویی

لذا عرفا انسان را عالم صغیر می دانند در شعر منسوب به امیر المومنین ع آمده:
أتزعم انک جرم صغیرُ****و فیک انطوی عالم اکبرُ

عالم کبیری در وجود انسان نهفته شده است.
مطللب دوم: صورت یا:
1-بسیط است مانند عناصر (آب و خاک و هوا و آتش)
2-و یا مرکب است مانند موالید (معدن، نبات، حیوان و انسان)
ماده هم که هیولا است یا:
1- بسیط است مانند هیولای اولی که صورت جسمیه روی آن می آید
2-و یا ماده مرکب است مانند هیولای ثانیه. هیولای اولی با صورت جسمیه هیولای ثانیه می شود برای صورت نوعیه مانند صورت نوعیه عناصر مثل صورت ناریه و هوائیه و ... و باز هر سه هیولای ثانیه برای صورت نوعیه معدنیه و این ها خود ماده برای صورت نوعیه نباتیه و بعد برای صورت نوعیه حیوانیه و بعد برای انسان ماده اولی می شود
حال نکته قابل دقت و مهم این است که اجزاء مرکب که کثرات اند و با ترکیب باهم مرکب را می سازند این ها باید به وحدت و اتحاد برسند تا مرکب وجود داشته باشد و تا کثرات به وحدت و اتحاد نرسند مرکبی بوجود نمی آید زیرا وحدت و وجود مساوق هم اند؛ «ما لا وحدة له لا وجود له» چیزی که وحدت ندارد وجود ندارد اگر مرکب وجود نداشته باشد اجزاء و کثرات وجود نخواهند داشت چون مرکب مجموع از ترکیب اجزاء و کثرات است و این به این معنا است که کثرت معلول وحدت است و تا وحدت نباشد کثرتی نیست و وحدت منشأ کثرت است و کثرت متکی به وحدت است لذا به برکت وحدت ذات حق تعالی است که عالم سر پا است و به برکت نفس واحده انسان است که بنیه و بدن حیوانی او سر پاست و موجود است همه موجودات متکثره عالم در ذات واحد حق تعالی جمع اند و این اجزاء و قوای پخش در بدن و بنیه انسان در ذات واحد نفس انسان جمع اند. این مطلب بسیار مهمی است و دقت ویژه می طلبد.
مطلب سوم:
-همان طور ما که از آثار صور عناصر معرفت به صور آن ها می یابیم؛ از راه حرارت که اثر عنصر آتش است به آن معرفت می یابیم و در کل آثار کیفیات و کمیات است که راه علم یافتن به عناصر می شود این آثار نمی تواند به هیولا و ماده عنصر مستند باشد زیرا ماده مجرد قابلیت است و فعل و اثر ندارد پس باید یک صورتی در آتش غیر ماده آتش در آن باشد تا اثر کیفیت حرارت به آن مستند باشد،
-همان طور که ما از راه آثار اخلاط، معرفت به اخلاط پیدا می کنیم مثلا کسی که آثار غلبه دم بر مزاجش ظاهر است و مزاجش دموی است یا کسی که آثار غلبه بلغم از مزاجش پیدا است یا آثار سودایی دارد از این رو که رنگش کبود و سیاه و گرفته است با این آثار علم به وجود کیموسات اربعه و یا این اخلاط پی می بریم،
-همان طور که ما از راه آثار قوای نفس به قوا پی می بریم؛ از اثر تحریک به قوه محرکه و از اثر غضب به قوه غضبیه پی می بریم،
مانند این سه صورت، ما از طریق قوا معرفت به نفس ناطقه پیدا می کنیم یعنی از وجود این قوا می فهمیم یک نفس ناطقه ای که منشأ و جامع و اصل و اساس این قواست، وجود دارد و بدون نفس ناطقه واحده این قوای متکثره به عنوان معلولی که نفس ناطقه علت آن است محقق نمی شود و امکان وجود نمی آید.
از ادراک معقولاتی که نفس دارد و ادراک حضوری ایی که نفس نسبت به خود دارد د و ویژگی را درباره نفس پی می بریم؛
1-جوهریت
2-تجرد
و می فهمیم نفس ناطقه جوهر مجرد است از این راه که؛
جوهریت: از طریق ادراکی که نسبت به خود و معقولات به صورت حضوری دارد پی می بریم که نفس جوهر است زیرا این مدرَکی که نفس دارد اگر عَرَض باشد باید وجود فی نفسه آن عین وجود لغیره آن باشد در حالی که نفس برای خودش وجود دارد چون ادراک نفس نسبت به خودش ادراک حضوری است و خود برای خود حضور و وجود دارد نه برای موضوع دیگری پس معلوم می شود نفس جوهر است.
تجرد: از این راه که این مدرَکی که خود نفس است اگر مجرد نبود باید وجودش برای ماده می بود در حالی که وجود نفس برای خودش است چون ادراک نفس حضوری است و خود برای خود وجود و حضور دارد پس نفس ناطقه جوهر مجرد است لذا فساد و فنا نخواهد داشت و بعد از مفارقت از بدن باقی خواهد بود و محشور با ملائکه خواهد شد و با نبیین و شهدا و صدیقین حشر و نشر خواهد داشت.
ان الذی بالعقل بالفعل اُنتقی****فهو لعالم العقول مرتقی


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo