< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نسبت قوا به نفس با توجه به مرابت عالم و کارگزاران خداوند در هستی

أ لا ترى إلى عزرائيل و قيام حقيقته الكلية بين يدي الله و حمله لأحد أركان عرش الله الأعظم و عظم منزلته و حضرته لا يبرح عن مقامه و لا يتزحزح و لكن رقائقه و جنوده بحكم إحاطته و تنزلاته و تصرفاته فيما تحته قائمة بأنفس الخلائق فلكل نفس منفوسة رقيقة من حقيقته الكلية هي المباشرة لقبض العمالة لأجلها على شاكلة عمله من جذب الأغذية و تجريد العلوم من محسوساتها و تجريد المحسوسات عن موادها الجزئية و هو في مقامه الأصلي بين يدي الله تعالى لا يشغله شأن عن شأن و كذلك الحقيقة الكلية الجبرئيلية من عالم أمر الله واقفة بين يدي الله و كل من كان في ذلك فهو مضاف إليه تعالى إذ لا يتشرف بتشريف هذه الإضافة إلا من كان من أهل القدس و التجرد و حقيقة جبرئيل من هذا القبيل و لذلك يتلقى من ربه ما ينزل بواسطة رقائقه الممثلة المتصلة بسائر من يتصل به باطنهم من نبي و رسول وحيا كفاها و صراحا أو وارث و ولي إلهاما و تعليما بأنواع التمثيلات و التعليمات كما قال الله تعالى وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً- أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا و قال عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌ فالشديد القوى إشارة إلى جبرئيل و قواه إشارة إلى رقائقه الممثلة للأنبياء كتمثله في صورة دحية الكلبي للنبي ص و كذلك إسرافيل مع عظم وجوده عند الله و حمله العرش على كاهله- و نفخه في الروح الكلي الفلكي الجامع لتفاصيل أرواح الخلائق يتولى النفخ الروحي التفصيلي بكل روح بواسطة رقائقه المتصلة بالأرواح الجزئية و هو في أفقه الأعلى بين يدي ربه لا يشغله شأن عن شأن لأن عامله الذي فيه نحو وجوده الكلي فوق عالم التغيرات الزمانية و التجددات المادية و كذلك الميكائيل ع قائم بين يدي ربه يتلقى منه ما صرف فيه من إنزال الغيث و إعطاء الأرزاق في كل وقت و زمان لتنزيل تنوعات ما به يحصل أرزاق الخلائق من حجاب إلى حجاب إلى أن يظهر بواسطة ما صرف فيه من قوى عماله من الآدميين و غيرهم في تصوير أنواع الأرزاق البدنية- فرقائقه موصلة لذلك و حقيقته الكلية لم يبرح من مقامها و لم يتغير عن حالها و لا يشغله شأن عن شأن و هكذا قياس جميع القوى المدركة و المحركة في أن لكل نوع منها مقامات متعددة متفاوتة في العلو و الدنو و الشرف و الخسة بعضها عقلي صرف و بعضها مثالي و بعضها حسي و بعضها جسماني صرف و أكثر الناس إنما وقعوا في الأغلاط و الشبه العظيمة لعدم مراعاتهم حقوق كل مرتبة و مقام و نظرهم إلى الأشياء بعين العوراء مثال ذلك اختلافهم في فعل المصورة فطائفة نسبوا هذه الأفاعيل إلى قوة جسمانية عديمة الشعور فأبطلوا حق الله و حق ملائكته المقربين فعميت بصرهم اليمنى و نظروا بالعين العوراء إلى عالم الخلق دون عالم الأمر و طائفة أخرى نسبوا أفعال المصورة من التشكيل و التخليق المتغير الفاسد المتجدد و الهابط في مهوى النزول إلى ذات الله فهؤلاء أبطلوا حق عباد الله و عزلوا عن الأفعال من نصبهم الله لها فعميت بصيرتهم اليسرى و أرادوا أن ينظروا بالعين العوراء إلى الحق دون الخلق‌ ففات عنهم الحق و الخلق جميعا إذ الخلق طريق إلى الحق فمن أبطل الطريق و ضل عن سواء السبيل فكيف وصل إلى الحق فلا جرم قد حشروا أعمى العينين مطلقا- بعد ما كان لهم قوة البصر و إمكان النظر إذ لم ينظروا في آيات الله و حكمته و لم يتفكروا في صنع الله و عنايته فيكون حالهم يوم القيمة كما حكى الله بقوله وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‌ قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‌ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى‌.

بخش پایانی این فصل در 4 مطلب بیان می شود:
مطلب نخست: حاملان عرش خدا که 4 فرشته مقرب اند کارگزاران او در عالم اند و هر کدام موکل بر کاری می باشند
-عزرائیل موکل اماته و میراندن
-جبرئیل فرشته وحی و الهام و تعلیم است
-اسرافیل موکل بر حیات بخشی است
-میکائیل هم ملک ارزاق است
هر چند قرآن می فرماید: « و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیه » حاملان عرش در روز قیامت 8 فرشته اند اما بنا بر روایات در دنیا 4 فرشته حامل عرش اند. فرشتگان مقرب این کار ها را در عالم به وسیله رقایق و تمثلات و ظهورات خود انجام می دهند.
مثلا عزرائیل؛
-کار قبض ارواح از ابدان
-و ابدان از اغذیه
-و اغذیه از خاک را انجام می دهد
-یا کار جذب غذا
-و یا تجرید علوم از محسوسات
-و یا تجرید محسوسات از مواد جزئیه خود.
همه اینها قبض و گرفتن و کارهای عزرائیل است اما این کارها را این فرشته خود انجام نمی دهد بلکه توسط رقایق خود انجام می دهد بدون این که از مقام و جایگاه اصلی خود تجافی بیابد و جدا شود.
یا جبرئیل که؛
- کار وحی به انبیاء
-و الهام
-و تعلیم را به وارثان انبیاء و اولیاء
انجام می دهد این افعال را در این عالم با تمثلات و ظهورات و رقایق خود انجام می دهد « و علّمه شدید القوی » مراد از قوا در این آیه تمثلات و رقایق جبرئیل در این عالم است و به وسیله آن ها به انبیاء وحی و یا به ورثه انبیاء و اولیاء و مومنان الهام و تعلیم می کند « و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه و اذا خفت علیه فالقیه فی الیم » یا « و اوحینا الیهم فعل الخیرات » و « اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا » این ها را با رقایق خود انجام می دهد.
و یا حضرت اسرافیل که مأمور احیاء است کار نفخ روح را خودش در همه موجودات انجام نمی دهد البته فقط نفخ در روح کلی را خود انجام می دهد؛ روح کلی را روح فلک می دانند اما علی التحقیق نفس کلیه، نفس امام و نفس ولوی مانند نفس امیرالمومنین ع است که مستقیما خود اسرافیل به آن روح می دمد اما ارواح جزئیه را به وسیله رقایق خود احیاء می کند. او مظهر اسم لا یشغله شأن عن شأن خداست.
میکائیل کار فرستادن باران و اعطای ارزاق را به عهده دارد اما این کار ها را بوسیله وسایط خود انجام می دهد مرتبه ای بعد از مرتبه ای و عالمی پس از عالمی تا این که به انسان ها و زارع و کشاورز برسد « افرأیتم ما تزرعون أآنتم تحرثونه ام نحن الحارثون » کشاورز آخرین حلقه از وسایط رزق میکائیل است.
مطلب دوم: درباره راه های سه گانه تکلم خدا با بشر است « و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا » خدا منحصرا از یکی از این سه را با بشر تکلم می کند؛
1-وحی: یعنی بدون واسطه مانند آیات آخر سوره بقره و سوره حمد
2-از پس حجاب: چنان چه خدا با از طریق درختی موسی چنین سخن گفت
3-با فرستادن فرشته وحی: که جبرئیل است
مطلب سوم: نسبت قوا به نفس چگونه است؟ از قوه عاقله گرفته تا مرتبه طبع و جسم که در میان آن ها وهم و خیال و حس است، نسبت قوا به نفس مانند نسبت ملائکه به حق تعالی است پس همان طور که ملائکه مراتبی دارند قوا هم مراتبی دارند عاقله، واهمه، خیال، حس، طبع و جسم انسان که مرتبه نازله نفس است.
مطلب چهارم: شبستری در گلشن راز می گوید:
هر مرتبه از وجود حکمی دارد****گر حفظ مراتب نکنی زندیقی

پس در این مطلب بحث حفظ همه مراتب و ادای حقوق مراتب می باشد کمال این است که؛
-نه خلق حاجب حق باشد و تمام توجه به کثرات و خلق نباشد و از حق غافل گردند
-و نه حق حاجب انسان از خلق باشد مانند اهل جذبه که سراسر توجه به حق است و خلق را نمی بیند.
هر دوی این ها نقص است حاجی سبزواری گوید: این "جمع مکسر" است نه "مقام جمع سالم" بلکه کمال این است که انسان هم حق راببیند و هم خلق را یعنی وحدت و کثرات ر ابا هم بنگرد و همه مراتب را دیده و حق همه را ادا کند.
فرمایشی منسوب به پیامبر ص است: « کان اخی موسی عینه الیمنی عمیاء و اخی عیسی عینه الیسری عمیاء و انا ذو العینین » یعنی موسی دنیا را می دید و عیسی آخرت بین بود و من دنیا و آخرت را می بینم. البته این حدیث نشان گر درجات معرفت امت این پیامبران است نه نقصی برای این رسولان اولوالعزم. این که موسی چشم چپش نابینا بود اشاره به غلبه کثرت بر وحدت دارد کثرت، عالم خلق است و وحدت هم عالم حق است چشم راست به این جهت که یمین از یُمن است و عالم غیب و تجرد و مرتبه حق یُمن و میمنت و برکت دارد عالم تجرد دارای برکات و خیرات اند اما عالم طبیعت که گاهی در قرآن به جای شِمال، مشئمة هم تعبیر می شود از این روی است که دنیا و خلق شومی و نقص وجودی دارد. اما پیامبر خاتم ص دو چشم دارد حاجی سبزواری می فرماید: خاتم کسانی که به جمع سالم رسیده اند مقام جمع الجمع و منتهی الجموع دارد. حاجی در آن حاشیه از اصطلاحات نحوی و ادبی استفاده کرده است.
حال برخی تشکیل اعضاء را فقط به قوه مصوره که قوه ای جسمانی است نسبت می دهند ایشان چشم راستشان کور است و فاعل های الهی را که در پشت پرده اند را نمی بینند.
در مقابل عده ای هم فقط فاعل را خدا می دانند ایشان هم حق فاعل های طبیعی را ادا نمی کنند قوه طبیعی هم فاعلیت و وساطتی دارد که ایشان نمی بینند و چشم چپ آن ها کور است و این هم بد است.
اما کدام بدتر است؟ جبر و تفویض هر دو بد و زشت است اما کدام بدتر است؟ مولوی در پاسخ می گوید:
در خرد جبر از قدر رسوا تر است****چون که جبری حُسن خود را منکر است

چون جبری فاعل همه را خدا می داند و هم مُحسنات خود را انکار می کند و گوید: من هیچ حُسن و زیبایی ندارم.
در این جا هم هر دو بد است چه چشم راست کور باشد و چه چشم چپ، اما کدام بدتر است؟ ملا صدرا می فرماید: این که چشم چپ کور باشد و انسان خلق را نبیند بدتر است چون این کوری یک چشم سر از کوری هر دو چشم در آخرت در می آورد چون خلق طریق معرفت حق است و از راه توجه به خلق می توان معرفت به حق پیدا کرد و جاده عبور و رسیدن به حق، خلق است و کسی که خلق را نبیند حق را نیز نمی بیند « و من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة اعمی » و یا « یوم نحشرهم اعمی قال رب لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا قال کذالک اتتک آیاتنا فنسیتها کذالک تُنسی» چون به آیات ما توجه نکردی و این گونه فراموش می شوی.
و هر چه جلوتر بیاییم معرفت بشریت بیشتر می شود به قول مولوی:
مصلحت در دین عیسی غار و کوه****مصلحت در دین ما جنگ و شکوه
احمدا! خود چیست اسپاه زمین****ماه بین بر فرق و بشکافش جبین
تا بداند سعد و نحس بی هنر****دور، دور توست نی دور قمر
چون که موسی شوکت دور تو دید****اندر آن نور تجلی می دمید
گفت: یارب کاین چه دور رحمت است****در گذشت از رحمت این جا رؤیت است

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo