< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه توضیح سخن بهمنیار

و قوله: لكن النفس لها آلات و لوازم و قوى متخالفة تتحد نوعا من الاتحاد أراد به اختلاف درجات النفس و مقاماتها- فكل ما يعد من آلات النفس و قواها كان تلك الآلة و القوة تفعل فعلها قبل حدوث مستعملها على وجه يصلح أن تصير معدة لفيضان صورة أخرى مستعملة إياها قاهرة عليها من غير تمرد و عصيان في جبلتها و هكذا إلى آخر مرتبة من مقامات النفس و هذا هو الدين الإلهي الفطري الذي جبل عليه كل قوة أنها تفعل فعلها على وجه يكون مطلوبها- لا يناقض مطلوب ما هو فوقها بل ينحو نحوه و يؤم قصده و يجري في طريقه.
و بهذا يندفع الإشكال: بأن المصورة لو كانت من قوى النفس يلزم أن يفعل الآلة قبل حدوث مستعملها أعني النفس و ذلك لأن تلك القوة قبل فيضان النفس لم تكن‌ موصوفة بأنها آلة للنفس بل كانت بمنزلة صورة أو كمال أول كسائر القوى الحيوانية أو النباتية التي تحدث قبل النفس الإنسانية فإن الصورة الحيوانية بل التي قبلها- أي الصورة النباتية إذا حدثت في مادة البدن لا شبهة في أنها تفعل أفاعيلها لا على سبيل التوسيط بل على وجه الاستقلال و الرئاسة ثم إذا اشتد كماله و قويت ذاته و بلغت إلى مقام الناطقة متحدة معها استحالت ذاتها مقهورة مطيعة لأمر الله و فعلت ما كانت تفعل خدمة و طاعة لهذا الجوهر العالي و هو المراد بقوله يتحد نوعا من الاتحاد- لأن النفس الإنسانية هي بعينها تدرك الكليات و الجزئيات و تحس و تحرك و تغذو و تنمو و تولد و تحفظ المزاج و بالجملة تفعل بذاتها جميع ما فعلت الصورة الجمادية- و النفس النباتية و النفس الحيوانية فهي بوحدتها كل هذه الجواهر التي توجد في الخارج كل منها نوعا مستقلا تاما في هويته و ذاته و قوله فوجب أن يكون في تلك المادة استعدادات مختلفة تتحد معها على ضرب من الوحدة و هي كيفية المزاج لم يرد به أن في المني استعداد فيضان جميع هذه القوى و الآلات النفسانية و لوازمها ابتداء في أول الكون حتى يردعليه أن استعداد النطفة لقبول النفس الناطقة و قواها لا يحصل إلا بعد صيرورتها بدنا إنسانيا و صيرورتها بدنا إنسانيا لا يحصل إلا بعد وجود هذه القوى- و الآلات و اللوازم و قد علمت مما ذكر مرارا أن الإمكانات و الاستعدادات القريبة أبدا تابعة للصور و الكيفيات الموجودة بالفعل فما به الاستعداد و القوة شي‌ء غير نفس الاستعداد و القوة و غير المستعد له و المقوي عليه لكن يجب أن يكون مناسبا إياه و واقعا في طريقه كأجزاء الحركة كل سابق منها يوجب استعداد اللاحق- فمراده أن المني جوهر من شأنه أن يصير بتوارد الانفعالات و التقلبات أن يطرأ عليه‌ استعدادات متعاقبة ينتهي آخرها أن يصير بدنا إنسانيا فيه أعضاء مختلفة يرتبط كلها إلى عضو واحد هو القلب نسبته إلى سائر الأعضاء كنسبة النفس إلى سائر القوى و هذه الاستعدادات التي هي بالفعل متكثرة متشعبة في القلب و الأعضاء كانت حين كانت بالقوة راجعة إلى استعداد واحد هو مبدأ سائر الاستعدادات على سبيل القبول كما أن جوهر النفس مبدأ سائر الصور و الفعليات على سبيل الفعل و هو مزاج النطفة و ذلك لأن النطفة يجب أن يكون على مزاج اعتدلت فيه الأطراف و لم يكن فيه قوة جانب دون أخرى- و لا فعلية طرف غير طرف حتى يكون مادة عارية من جميع القوى و الكيفيات لتصير قابلة لصورة كمالية يصدر عنها جميع الأطراف و الأضداد كالجذب و الدفع و الشهوة و الغضب و المحبة و النفرة و الأفاعيل المختلفة التي بعضها من باب الطبع و بعضها من باب الحس و المحسوس و بعضها من باب العقل و المعقول و لو كان في المادة فعلية شي‌ء من الطبائع و الصور لم يكن في قوتها قبول الكل و لهذا ترى النطفة الإنسانية- من أضعف الأشياء جوهرية.

بخش دیگری از کلام بهمنیار در بند دوم این بود که نفس آلات و لوازم و قوایی دارد. ملا صدرا در توضیح آن می گوید: مقصودش درجات و مقامات و مراتب نفس است که یک نحو اتحادی با هم دارند و همه در وجود نفس جمع می باشند.
ملا صدرا می فرماید: هر مرتبه و هر قوه و هر آلتی از نفس به گونه ای عمل می کند که زمینه وجود و فیضان آن قوه بعدی و بالاتر فراهم شود پیش از آن قوه قبلی به صورت مستقل عمل می کند و از قوه دیگری فرمان و دستور نمی گیرد اما وقتی قوه بالاتر وجود یافت قوه قبلی تحت فرمان و اداره قوه بالاتر قرار می گیرد و قوه پایین تر خادم و آلت و فرمانبر آن می شود ولی پیش از آن خودش مستقل عمل می کند و بعد با قوه بالاتر اتحاد می یابد مثلا تا نفس در مرتبه نباتی یا حیوانی است و هنوز نفس ناطقه پیدا نشده است نفس نباتی و حیوانی به عنوان نوع مستقل عمل می کند اما همین که نفس ناطقه پیدا شد نفس نباتی و نفس حیوانی آلت و قوه و خادم نفس ناطقه می شود وبا آن اتحاد می یابد و قوای آن ها یکی می شود و همان نفس ناطقه است که کار نفس نباتی و حیوانی را انجام می دهد.
ملا صدرا می فرماید: با این توضیح بند دوم دیگر اشکال زیر وارد نمی شود؛
اشکال: اگر قوه مصوره از مراتب نفس و آلت نفس می باشد پس چطور این آلت پیش از وجود نفس، فعل از آن صادر می شود؟ چون قوه مصوره پیش از آن که نفس ناطقه وجود بیاید و قبل از ذی الآلة کارش را انجام می دهد.
جواب: قوه مصوره پیش از وجود نفس ناطقه آلت نیست بلکه برای خود یک نوع حیوانی است چون قوه مصوره از قوای نفس حیوانی است و مستقل عمل می کند چون هنوز نفس ناطقه ای نیامده تا از قوا و آلات آن بشود و با آن اتحاد بیابد لذا نفس نباتی تمام کار های نفس نباتی و حیوانی را با وحدتی که دارد انجام می دهد.
بند سوم: بهمنیار در این بخش گفته بود: در ماده منی و نطفه استعدادات مختلفی است که ما به الاستعداد همه این ها - که موجب و مایه این استعداد هاست - کیفیت مزاج است.
ملا صدرا در توضیح این بند می فرماید: این استعدادات بالفعل نیست از ابتدا در منی استعدادات بالفعل مختلف وجود ندارد تا بگویی استعدادی در منی از اول برای وجود قوه غاذیه و یکی دیگر برای قوه باصره و سامعه و ... می باشد زیرا اگر این طور بود دو اشکال لازم می آمد؛
1-اشکال دور: اگر از ابتدا استعدادات بالفعل برای وجود قوای مختلف در منی وجود داشته باشد دور می شود به این بیان که: استعداد وجود قوای مختلف متوقف است بر این که منی به صورت بدن انسان در بیابد تا این استعداد را بیابد و بگویی در چشم استعداد قوه باصره و در گوش استعداد قوه سامعه است. از طرفی اگر منی بخواهد به صورت بدن انسان در آید توقف بر وجود قوای مختلف دارد و تا چشم و گوش نباشد منی به صورت بدن انسان در نمی آید پس وجود قوای مختلف متوقف است بر استعداد وجود قوای مختلف لذا با دو واسطه که دور مضمر است لازم می آید استعداد وجود قوا بر خودش متوقف می شود.
2-منی در اول کار استعداد بالفعل مختلفی در آن وجود ندارد چون هر استعداد قریبی یک ما به الاستعدادی می خواهد که ما به الاستعداد غیر از خود مابه الاستعداد و غیر از مستعَدله است بله ما به الاستعداد باید با مُستعدله تناسب داشته و در مسیر آن باشد مثلا هر جزء سابقی در حرکت ما به الاستعداد برای جزء لاحق حرکت است و هر قدمی استعداد برای برداشتن قدم بعدی به سوی مقصدی است و از ابتدا نمی توان قدم هزارم را در خود مقصد برداشت الان فقط استعداد برداشتن قدم دوم را داریم طفره نیز محال است پس از ابتدا نمی توان در منی استعداد های مختلفی وجود داشته باشد.
سوال: اما مقصود بهمنیار که گفت: در منی استعداد های مختلفی است چه می باشد؟
جواب: مقصود ایشان این است که منی با تغییراتی که می یابد استعدادات متعاقبی در آن پیدا می شود اول استعداد صورت نباتی و بعد استعداد نفس حیوانی تا این که این منی به صورت نفس انسانی در می آید در این صورت نخستین عضوی که از بدن انسان ساخته می شود قلب است و بعد هم سایر اعضاء ساخته می شود. نسبت قلب به اعضاء نسبت نفس به سایر قوا است ؛
همان طوری که نفس علت و مبدأ قوا است چون رتبه بالاتری از بقیه قوا دارد لذا نسبت علیت به آن ها دارد قلب هم مبدأ سایر اعضاء است و وقتی که اعضاء بدن ساخته شد هر عضوی استعداد یکی از قوا را دارا می شود گوش استعداد سامعه و چشم استعداد باصره و ... را دارد که مبدأ همه این استعدادات مختلف یک استعداد است و از یک استعداد شروع می شود که همان منی و نطفه است و ما به الاستعداد آن هم کیفیت مزاجی منی و نطفه است چون مزاج انسان مزاج معتدلی است لذا در نطفه قوه قبول کل نسبت به همه و صور و قوا وجود دارد. لذا افعالی از صورت انسانی صادر می گردد "کل " یعنی صورت انسانی که یک صورت جامعی است افعالی هم که از آن صادر می شود ضد ونقیض است مثلا فعل جذب غذا و هم دفع از آن صادر می شود هم محبت و هم عداوت و یا هم افعال مادی مانند حرکت و هم افعال مجرد مانند ادراک از این انسان صادر می شود این مقصود بهمنیار است. پیدایش استعدادات متعاقب تا رسیدن منی به بدن انسان و یافتن قوه ای متناسب به هر عضوی که پدید می آید. این مبدأیت هم مبدأ قابلی برای استعدادات می باشد نه مبدأ فاعلی.
همه استعدادات وابسته به استعداد منی و نطفه است و ما به الاستعداد هم کیفیت مزاجی است و به خاطر اعتدلال مزاج نطفه است که استعداد قبول کلّ را دارد و صورتی جامع الاطراف که همه صور و قوا را می تواند داشته باشد حتی افعال ضد و نقیض را هم در بر می گیرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo