< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/01/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیح سخن بهمنیار در تکوّن جنین

و على ما ذكرناه يحمل كلام بعض المحققين من اتباع الحكماء في كيفية تكون الجنين و هو أن المادة تستعد لأمر واحد هو النفس و لكن النفس لها آلات و لوازم و قوى متخالفة يتحد نحوا من الاتحاد فوجب أن يكون في المادة استعدادات بالقوة مختلفة يتحد على ضرب من وجوه الوحدة و هي كيفية المزاج كاتحاد أشياء فيها تركيب ثم كل قوة يجب أن يكون تركبت فيها هيئات هي لوازم لتلك القوى بها تصير فعالة فبسبب هذه الهيئات و الآلات ينقسم عضو واحد إلى أعضاء كثيرة و بسبب اختلاف ترتيبات القوى يختلف أوضاع هذه الأعضاء و هذا كما أن‌ بالهيئات التي وجدت في الأول و العقول الفعالة أعني المعقولات وجد ما بعدها و كما أنه ينتقش في العقول تلك الصور على اللزوم فكذلك ينتقش في القوة الغاذية مثلا صورة تشكل الإنسان بشركة المادة بوجود هذه القوة في المادة انتهى كلامه و المقصود منه إزالة الاستبعاد من صدور هذه الأفاعيل عن النفس بتوسط قواها و هيئاتها و سبب ذلك أن جميع الموجودات التي بعد الوجود الأول الواجب يشتمل لوحدته على لوازم و هيئات و معاني كثيرة بحسب مقامه و مرتبته في الوجود يحاكي السبب الأول في كونه واحدا و مع وحدته عين جميع الصفات الإلهية و الأسماء الربانية و قد علمت من قبل أن الباري كل الأشياء بلا تكثر و هكذا كل ما هو أقرب إليه أشد وحدة و أكثر جمعا للمعاني حتى أن كل موجود عالم في نفسه يحاكي عالم الربوبية فالنفس الإنسانية يجتمع في ذاتها جميع ما يتفرق في البدن و صور الأعضاء من القوى و الآلات فاختلاف أشكال الأعضاء ظلال لاختلاف القوى المدركة- و المحركة المنبثة آلاتها في سائر الأعضاء حسب انبثاث الروح المنبعث من القلب‌ في الأوردة و الشرايين و تلك القوى أيضا مع اختلافها و تشعبها يجتمع في وجود النفس و تتحد بها النفس كاتحاد العقل بالمعقولات بالفعل.

خلاصه سخن بهمنیار:
1-ماده منی استعداد نفس واحده دارد
2-نفس دارای درجات و قوایی است که همه در آن جمع اند
3-در ماده منی استعدادات بالقوه مختلفی است و حد مشترک همه آن ها مزاج است
4-هر قوه ای مشتمل بر جهت و حیثیتی است که متناسب با کار آن قوه است مثلا کار مصوره شکل دهی به بدن انسان است همان طوری که عقول باذن الله علت برای موجودات مادون اند و مشتمل صور علمیه موجودات مادون هم می باشند تا برای آن موجودات علیت پیدا کنند
5-اختلاف ترتیب قوا سبب اختلاف ترتیب بین اشکال اعضاء می شود
توضیح سخن بهمنیار: اکنون ملا صدرا در توضیح این سخن بهمنیار می فرماید: مقصود ایشان از این سخن، از بین بردن استبعاد این مطلب است که نفس به واسطه قوا فاعل تغذیه و تنمیه و تشکیل و خلق ابدان است و نفس با واسطه قوا فاعل همه این افعال است.ایشان با بیان جامعیتی که نفس نسبت به قوا دارد می خواهد استبعاد این مطلب را از بین ببرد.
نفس جامع قوایی است که در تمام بدن انسان وجود دارد لذا نفس با واسطه این قوا فاعلیت در بدن دارد و کارهای گوناگونی در بدن انجام می دهد. وسیله نفوذ قوا در اعضاء هم روح بخاری است. سه جور روح بخاری در بدن وجود دارد و قوا با روح های بخاری نفوذ در اعضاء بدن انسان می کنند پس روح بخاری آلات قوا می باشد.
روح بخاری: پیشتر بحث آن گذشته است و اکنون تنها اشاره ای می کنیم. این اصطلاح مربوط به طب قدیم است و حاجی سبزواری در دیوان فارسی خود می فرماید:
روح که قدسی نگشت و نفس که ناطق****روح بخاری و نفس سائله باشد

از گردش خون در بدن بخار لطیفی متصاعد می شود که در تمام اعضاء و منافذ بدن جریان می یابد و به آن روح بخاری می گویند در قدیم خیلی به آن اعتناء و اهتمام داشتند مبدأ روح بخاری هم قلب صنوبری متمایل به سمت چپ بدن است چون اولین عضوی که از بدن ساخته می شود قلب است و در فصل 12 همین باب بحثش مفصل می آید.
خون صاف از کبد به قلب می رسد ابتدا وارد قسمت راست قلب شده و در آن جا حرارت می بیند سپس از آن جا به سمت چپ قلب رفته و دوباره حرارت می بیند و بخار لطیفی از آن متصاعد می شود که به آن روح بخاری گفته می شود سپس از طریق شرایین که همان رگ های بزرگ است، روح بخاری دو قسمت می شود؛ یک بخش آن به طرف دماغ و مغز سر می رود و در آن جا تبرید و خنک می شود تا اعتدال بیابد و محل اداراکات و تحریکات گردد و محل قوای ادراکی و تحریکی یا وسیله و آلت آن قوا می شود. و این یکی از انواع روح بخاری حیوانی است
و بخش دیگر روح بخاری توسط شرائین قلب به سوی کبد رهسپار می شود بنابرین سه گونه روح بخاری در بدن جریان دارد؛
انواع روح بخاری:
1-روح بخاری قلبی حیوانی: قلب مبدأ و شروع روح بخاری است و مجرای آن شرائین است
2-روح بخاری دماغی نفسانی: در مغز سر پیدا می شود و بنا بر حکمت مشاء، محل قوای ادراکی و تحریکی انسان و بنا بر حکمت متعالیه، مظهر قوای ادراکی و تحریکی انسان می شود پس مبدأ دماغ و مجرای آن اعصاب است مانند عصب چشم که با جریان روح بخاری در آن فعل ابصار محقق می شود.
3-روح بخاری طبیعی نباتی کبدی: که محل قوه غاذیه از قوای نباتی است و یا این روح بخاری آلت قوه تغذیه می شود این بخش از روح بخاری مبدأ آن کبد و مجرایش ورید ها است یعنی سیاهرگ ها یا رگ های کوچک بدن.
گفته شد نفس جامع قوایی است که در سراسر اعضای بدن هستند و وسیله نفوذ قوا در اعضاء هم انواع سه گانه روح بخاری است حال اختلاف قوای مدرکه و محرکه باعث اختلاف اعضاء می شود و اختلاف اشکال اعضاء که هر عضوی شکلی دارد که به تعبیر ملا صدرا ظلال و سایه های اختلاف قوه های مدرکه و محرکه است.
همه این قوا در نفس جمع است و نفس با همه آن ها اتحاد دارد مانند اتحاد عقل با معقولات بالفعلی که دارد همان طوری که اگر انسان را تعقل کنی معقول بالفعل می شود و عقل هم چیزی جز این معقولات بالفعل نیست، نفس هم با این قوا اتحاد دارد و چیزی جز این قوا نیست. نفس به وسیله قوا فاعل بدن و افعال آن است و این استبعادی ندارد چون نفس نسبت به قوا جامعیت دارد.
تتمه: ملا صدرا در عبارت برای بیان جامعیت نفس نسبت به قوا اشاره به یک مطلب عرفانی دارند؛ که عبارت است: «کل شیئٍ فی کل شیئٍ »
این قاعده در دو جا مطرح می شود:
1-طبیعیات حکمت: این قاعده کل شیئ فی کل شیئ در قول به کمون و بروز مطرح می شود و به قائلین آن "اصحاب خلیط" می گویند. ایشان بر این باوراند که در هر عنصری همه عناصر وجود دارد قدما که قائل به 4 عنصر آب و آتش و خاک و هوا بودند این باور را داشتند که در آب سه عنصر دیگر هم وجود دارد منتها در آب رطوبت که کیفیت عنصر آب است بروز و ظهور دارد و کیفیات یبوست و حرارت و برودت کمون و خفاء دارد و اگر همین آب در مجاورت آتش قرار کیفیت حرارت آن بروز می یابد لذا ایشان منکر حرکت کیفی اند و قبول ندارند که در اثر مجاورت آب با آتش حرکت در کیفیت آب حاصل می گردد و آب از کیفیت برودت به حرارت حرکت کنند، خیر می گویند: حرارت در خود آب به صورت نهفته و کامن وجود دارد.
2-عرفان: ابن فارض مصری که در میان عرب همچون لسان الغیب حافظ در میان پارسیان است در این مسأله کل شیئ فی کل شیئ می گوید:
کل شیئ فیه معنا کل شیئ****فتفطن و اصرف الذهن الیه
کثرةً لا تتناهی عددا****قد طوتها وحدةُ الواحد طیّ

جامی با دو بیت فارسی این قاعده را معنا کرده است:
هستی که بود ذات خداوند عزیز****اشیاء همه در وی است و وی در همه چیز
این است بیان که آن که عارف گوید****باشد همه چیز مندرج در همه چیز

"اشیاء همه در وی است" اشاره به مقام کثرت در وحدت یا مقام ذات دارد چون ذات جامع همه چیز است.
"وی در همه چیز " اشاره به مقام وحدت در کثرت یا مقام ظهور و فعل دارد که در این مقام همه چیز ظهور در ذات دارد و همه اشیاء آیت ذات اند. هر چیزی را در نظر بگیری ذات در آن ظهور دارد و ذات، همه چیز است بنابرین هر چیزی را که در نظر بگیری همه چیز است.
در اشعار دیگر هم این معنا آمده است مثلا شبستری در گلشن راز می گوید:
درون قطره ای گر بر شکافی****برون آید از آن صد بحر صافی
درون حبه ای صد خرمن آمد****جهانی در دل یک ارزن آمد
به زیر پرده ی هر ذره پنهان****جمال جان فزای روی جانان

یا هاتف اصفهانی در ترجیع بند معروف خود می گوید:
دل هر ذره را که بشکافی****آفتابیش در میان بینی

بیان نخست در معنای قاعده: این قاعده عرفانی «کل شیئ فی کل شیئ» معنایش بنا بر آن چه در مصباح الانس آمده این است: « لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه » البته این روایتی از امام کاظم علیه السلام در تفسیر البرهان نیز هست که در عرفان مورد بحث و استفاده قرار گرفته است به این معنا که؛ هر موجودی از دو راه با ذات حق تعالی ارتباط دارد و دو کانال ارتباطی با خدا هست:
1-ذات خود موجود با ذات حق تعالی: این قاعده هم اشاره به همین راه ارتباطی هر موجود با خدا دارد.
2- از طریق وسائط
بیان دوم در معنای قاعده: این بیان را قیصری در مقدمه خود بر شرح فصوص خاطر نشان می شود؛ عرفا موجودات را مظاهر اسماء و صفات می دانند و اسماء و صفات را ارباب موجودات می دانند مثلا:
عالمان مرآت آگاهی حق****پادشاهان مظهر شاهی حق
خوبرویان آینه خوبی او****عشق ایشان عکس مطلوبی او
خلق را چون آب دان صاف و زلال****و اندر آن تابان صفات ذو الجلال

پس عرفا بر این باور اند که موجودات مظاهر اسماء و صفات اند و اسماء و صفات هم مظاهر ذات حق اند پس موجودات با واسطه مظاهر ذات خدا می شوند حال هر موجودی مظهر یک اسم و صفتی است عرفا گویند: این اسم و صفتی که موجود مظهر آن است، مشتمل بر ذات است چون معنای اصطلاحی اسم در عرفان؛ ذات به همراه یک تعین است.
حال؛
-هر موجود مظهر اسمی است
-هر اسم مشتمل بر ذات است
-ذات هم مشتمل بر همه اسماء و صفات است
-در نتیجه؛ این موجود مظهر همه اسماء و صفات است و هر موجودی یک عالم وسیعی می شود که مظهریت برای همه اسماء و صفات می یابد و این معنای کل شیئ فی کل شیئ است.
سوال: با این وجود پس چرا عرفا هر موجودی را مظهر یک اسم خاص می دانند؟
جواب: این به خاطر غلبه ظهور آن اسم خاص در آن موجود است نه این که آن موجود از بقیه اسماء و صفات بی بهره باشد لذا عرفا هر موجودی را مظهر یک اسم خاص و آینه تمام نمای همه اسماء و صفات می دانند.
این قاعده کل شیئ فی کل شیئ با این که یک کانال ارتباطی بین موجودات از طریق وسائط باشد منافاتی ندارد علاوه بر ارتباطی که هر موجود از طریق ذات خود با حق تعالی دارد طبق این کانال هر موجودی از طریق وسائط با حق تعالی مرتبط است و هر موجودی که به واجب نزدیک تر باشد وحدت قوی تر و جامعیت بیشتری دارد چون جامعیت نسبت به مادون است و هرچه فاصله از واجب بیشتر می شود مادون کمتر و در نتیجه جامعیت کمتر می شود.
نفس به خاطر قرب وجودی که به نسبه ی اجسام به واجب دارد نسبت به تمام و قوا و آلات ( ارواح بخاری ) و اعضای بدن جامعیت دارد لذا است که نفس به واسطه قوا در بدن فاعلیت دارد.
توضیح سخن بهمنیار هنوز ادامه دارد که بعد به آن خواهیم پرداخت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo